بسم الله الرحمن الرحیم

دسته‌ها
ضمائم

تعریف دین

(برگرفته از کتاب نگرش سیستمی به دین، شیخ عبدالحمید واسطی)

الف. تعریف دین:[۱]

مرحوم دهخدا در لغت‌نامه خود این چنین آورده است:[۲]

«کلمهٔ دین، ازجهت لغت به معنی خصایص روحی وتشخیص معنوی و وجدانی، به معنی قانون، حق سوداوری، به معنی استفاده وکاربرد و… آمده است؛

و در اصطلاح عبارتست از: مجموعه عقاید موروث و مقبول در باب روابط انسان با مبدء وجودی وی والتزام بر سلوک و رفتار بر مقتضای آن عقاید.

مسلمانان دین را مجموعه قواعد و اصولی می‌دانند که انسان را به پروردگار نزدیک می‌کند.»

در لغت نامه آکسفورد در ذیل کلمهٔ Religion آمده است:

 «دین، باور داشتن وجودِ یک قدرتِ حاکمِ ماوراء طبیعی است که سازنده و اداره ‌کنندهٔ هستی است، کسی که هویتی روحانی به انسان بخشیده است که سبب ادامه یافتن زندگی او پس از مرگ می‌شود.[۳]

دین عبارتست از باور داشتن وجودِ خدا یا خدایان و فعالیت‌هایی که مرتبط با عبادت آنهاست.[۴]»

فیلسوفان دین، متکلمین، روان‌شناسان و جامعه‌شناسان تعاریف مختلفی از دین را ارائه کرده‌اند که در همهٔ آنها مفهومِ «ارتباط روحی با مطلق «به نحوی از انحاء دیده می‌شود.[۵] آنچه پس از تحلیل و بررسی اولیهٔ تعاریف دین و مصادیق عام دین[۶] به دست می‌آید و شاید تعبیر جدیدی باشد این است که: «دین به معنی عام، مجموعه گزاره‌های علمی (هست‌ها) و عملی (بایدها) است که از وجودی برتر به انسان ارائه شده است و کمالی را به عنوان هدف و رستگاری تعیین می‌کند و روش رسیدن به آن را مشخص می‌نماید «.

دین به معنی خاص وقتی تحقق می‌یابد که آن وجودِ برتر، خدا باشد و رستگاری ابدی وعده داده شده باشد. دین، تجلّی علم خداست[۷] که راه بشر را برای خروج از محدودیت‌ها[۸] و مشاهده و لمس روحی[۹] «وجود بی‌نهایت»[۱۰] توصیف و تعیین می‌کند.

برخی تعابیر از دین، که در قرآن و روایات آمده است به شرح زیر است:

الف. در قرآن:

  1.  «إنّ الدِّینَ عِنْدَ اللهِ الإسلامُ»[۱۱]

 «برنامه و روش زندگی مورد پذیرش خداوند، فقط اسلام است.»

  •  «أ فَغَیرَ دِینِ اللهِ بَیغُونَ»[۱۲]

 «آیا این افراد برنامه و روشی جز طرح و برنامه خداوند می‌خواهند؟! »

  •  «یکونُ الدِّینُ کلّهُ لِلَّه»[۱۳]

 «برنامه صحیح و برتر با تمام جوانب و زوایای آن فقط از ناحیه خداوند است.»

  •  «أمَراَلاّ تَعْبُدُوا إلاّ إیاهُ ذَلِک الدِّینُ القَیمُ»[۱۴]

 «خداوندخواسته است که جز او را نپرستید، این راه وروش برتردرزندگی است.»

  •  «ألاَ لِلَّه الدِّینُ الخَالِصُ»[۱۵]

 «خوب دقّت کنید که برنامهٔ بدون نقص، مختص به برنامهٔ خداوند است.»

  •  «وَ مَنْ یبَتَغِ غَیرَ الإسْلاَمِ دِینًا فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ»[۱۲]

 «هر کس در زندگی طرح و برنامه‌ای به جز اسلام را الگوی خود قرار دهد هرگز از او پذیرفته نخواهد شد.»

  •  «قُلْ اللهَ أعْبُدُ مُخْلِصًا لَهُ دِینِی»[۱۶]

 «ای پیامبر بگو که من فقط «الله «را می‌پرستم، پرستشی که تمام برنامه و روش آن را او تعیین کرده باشد.»

این تعابیر در مجموع، بیانگر یک تعریف از دین هستند: دین، برنامه و روش زندگی برای ارتباط با تمام وجود با الله (موجود بینهایت) است.

ب. در روایات:

  1.  «مَا الدینُ إلاَّ الحُّبُ.»[۱۷]

 «حقیقت دین، علاقه داشتن به خداست.»

  •  «اَصلُ الدِّینِ الوَرَعُ و رَأسُهُ الطَّاعَهٔ.»[۱۸]

 «اساس دین جلوگیری از نفس و مرکز دین اجرای برنامه خداونداست.»

  •  «أصْلُ الدِّینِ و دَعَامَتُهُ قَولُ لااِلهَ اِلاَّ الله.»[۱۹]

 «اصل دین و محور عمدهٔ آن اعتقاد به لااله الاالله است.»

  •  «أصلُ الدِّینِ هُو الاِیمَانُ بِالإمَام.»[۲۰]

 «اصل دین باورداشتن ضرورت و وجودِ امام و رهبر معصوم از طرف خداست.»

  •  «أساسُ الدِّینِ التَّوحِیدُ و العَدلُ.»[۲۱]

 «اساس دین باورداشتن یگانگی خداوند و عدالت اوست.»

  •  «الصَّلاهٔ رَأسُ الدِّینِ و عَمُودُه.»[۲۲]

 «نماز مرکز اصلی و پایه اساسی دین است.»

  •  «رأسُ الدِّینِ مُخَالَفَهٔ الهَوَی.»[۲۳]

 «مرکز اصلی دین توجه نکردن به خواسته‌های نفس است.»

  •  «رَاسُ الدِّینِ الیقین.»[۲۴]

 «مرکز اصلی دین، یقین و لمس حقایق است.»

  •  «رَاسُ الدِّینِ اکتِسَابُ الحَسَنَات.»[۲۵]

 «مرکز اصلی دین، عمل و رفتاری است که رضایت خدا در آن باشد.»

  •  «الدُّعَاءُ عِمَادُ الدِّینِ.»[۲۶]

 «دعا، ستون اصلی دین است.»

  •  «الصِّدْقُ رَاسُ الدِّین.»[۲۷]

 «راستگویی مرکز اصلی دین است.»

  •  «الجَهَادُ عِمَادُ الدِّین.»[۲۸]

 «مقابله با دشمنانِ خدا، مبنای دین است.»

شاید تعبیر زیر جامع[۲۹] بین این روایات باشد:

«دین، تنظیم زندگی برای ارتباطِ تمام وجود با واقعیت هستی که خداوند است می‌باشد، تلاشی فکری، روحی وعملی که برنامه و روش آن را خود خداوند تعیین کرده باشد.»

اگر دین به علل اربعهٔ[۳۰] آن (سرچشمه‌های چهارگانه پیدایش و شکل‌گیری یک موضوع) معرفی شود می‌توان گفت: علت فاعلی، خداست؛ علت غایی، خروج از محدودیت و اتصال به نامحدود است (لقاء خدا)؛ علت مادی، هستی و انسان است[۳۱] و علت صوری، گزاره‌هایی است که وحی شده است.[۳۲]


  1. برخی صاحب‌‌نظران بر این عقیده‌اند که دین تعریف‌ناپذیر است و تعریفی ماهوی از دین نمی‌توان داد زیرا مفهومی اعتباری و نَه حقیقی است. با وجود مناقشه‌ای که در این مطلب به دلیل وجود دینِ نفس‌الامری هست، لکن بر مبنای مورد توافق صاحب‌نظران که تعریفی مفهومی از دین را گرچه به صورت مشابهت‌های خانوادگی، ممکن می‌دانند اکتفا می‌شود.

    (تئوری شباهت‌های خانوادگی مربوط به ویتگنشتاین فیلسوف اتریشی‌الاصل است که به خاطر اشکال‌های منطقی‌ای که در تعریف پدیده‌ها می‌دیده است مدعی شده است که اساساً مصداق‌های یک مفهوم، ویژگی‌های ذاتی یا عرضی مشترک ندارند بلکه شباهت‌هایی بین مصادیق آن مفهوم وجود دارد که بیان آنها برای تعریف کردن کافی است. مثلاً ویژگی مشترک برخی از ادیان «توحید» است، ویژگی مشترک پاره‌ای دیگر «حس همدردی وهمبستگی» است و…؛ برای اطلاع بیشتر به کتاب‌های زیر مراجعه فرمایید:

    فلسفهٔ دین و کلام‌جدید، ابوالقاسم‌فنایی، انتشارات‌اشراق، ۱۳۷۵، ص۱۱۵؛

    لودویک ویتگنشتاین، ربط فلسفهٔ او به باور دینی، ویلیام دانالد هادسن، ترجمه مصطفی ملکیان، نشر گروسی، ۱۳۷۸؛

    درآمدی بر رسالهٔ ویتگنشتاین، هاورد مانس، ترجمه سهراب علوی‌نیا، نشر طرح‌نو، ۱۳۸۰.) []

  2. لغت‌نامهٔ دهخدا، انتشارات دانشگاه تهران، ذیل کلمهٔ “دین“.[]
  3. لغت‌نامه آکسفورد (Advanced) ، ویرایش دوم سال ۱۹۶۲؛ عین عبارت این‌گونه است:

    “Religion: belief in the existence of a supernatural ruling power، the creator and controller of the universe، who has given to man a spiritual nature which continues to exist after the death of the body.”[]

  4. لغت‌نامهٔ آکسفورد (Advanced) ، ویرایش ششم سال ۲۰۰۰؛ عین عبارت این‌گونه است:

    “Religion: the belief in the existence of a god or gods، and the activities that are connected with the worship of them.”

     (تغییری که در تعریف دین از ویرایش دوم تا ویرایش ششم داده شده است، سرنخ‌هایی نسبت به وضعیت تفکر دینی در غرب به دست می‌دهد.) []

  5. نمونه‌ای از این تعاریف عبارتند از:

    ۱- دین، روش خاصی در زندگی دنیاست که هم صلاح زندگی دنیا را تامین می‏کند، و هم کمال اخروی و زندگی دائمی و حقیقی در جوار خدای تعالی را حاصل می‌کند (روش زندگی در دنیا برای عبور بسوی آخرت و اتصال به خدا) . علامه‌طباطبایی (دین‌شناس، عارف، فیلسوف و فقیه) ؛ منبع: تفسیر المیزان، انتشارات اسماعیلیان، ج۲، ص۱۳۰، ذیل آیهٔ “کان الناسُ أمّهٔ واحدهٔ…” سورهٔ بقره/۲۱۳.

    ۲- دین، پیام خداست که در اختیار انسان قرار داده شده است، پیامی که از طریق وحی و عقل، مجموعه عقاید، قوانین و اخلاق لازم برای اداره و پرورش فرد و جامعهٔ انسانی را در اختیار آنها قرار داده است. آیت الله جوادی آملی (دین‌شناس و فیلسوف)

    ۳- هر تفکری که به امور زیر اعتقاد داشته باشد، “دین” است: وجود موجودات ماورایی، تمایز امر قدسی از دنیوی، مجموعه قواعد اخلاقی، احساسات خاص مانند خشیت، گناه، شکر، حیرت، عبادت، نگرش به جهان به منزلهٔ یک “کلّ”، سازماندهی زندگی براساس نگرش مذکور، گروه اجتماعی بر اساس اعتقادات فوق. وب. استون (فیلسوف)

    ۴- هر آگاهی از امر متعالی، که به عنوان هدف نهایی باشد و وابستگی روحی کامل ایجاد کند، “دین” است. گیسلر (فیلسوف)

    ۵- دین، اعتقاد به حضور چیزی مطلق است که تفحص‌ناپذیر است. اسپنسر (فیلسوف)

    ۶- دین، اشتیاق به بی‌نهایت است وتلاشی برای تصویرآنچه تصویرناپذیراست. ماکس‌مولر (فیلسوف)

    ۷- دین، نظامی مابعدالطبیعی برای بیان مفهوم خدا است. بونهافر (فیلسوف)

    ۸- دین، علم حضوری به اتحاد با عالم است. هولاک الیس (فیلسوف)

    ۹- دین، عقیده به وجود عالمی است که دور از دسترس است اما واقعیت دارد. اشپنگلر (فیلسوف)

    ۱۰- دین، طرح انسان برای خدا شدن است. سارتر (فیلسوف)

    ۱۱- دین، احساسات و دریافت‌های انسان است در هنگامی که دور از همهٔ بستگی‌هاست به طوری که انسان از این دریافت‌ها، احساس می‌کند بین او و آن چیزی که امر خدایی نامیده می‌شود رابطه‌ای برقرار است. مذهب واکنش آدمی در زندگی در مقابل مجموعهٔ کائنات است. ویلیام جیمز (روان‌شناس)

    ۱۲- دین در لغت به معنی تفکر از روی وجدان و با کمال توجه است و در اصطلاح، حالت مراقبت، تذکر و توجه به قدرت‌های مافوق. دین، حالت خاص وجدانی است که بر اثر ادراک کیفیت قدسی و نورانی تغییر یافته باشد.گوستاو یونگ (روان‌شناس)

    ۱۳- دین، کاوش انسان برای یافتن تسلی‌دهنده‌های آسمانی است تا او را در غلبه بر حوادث زندگی کمک کنند. فروید (روان‌شناس)

    ۱۴- دین، نظامی یگانه از عقاید و اعمال مربوط به چیزهای مقدس است، عقاید و اعمالی که پیروان آنها را در قالب یک اجتماع اخلاقی واحد اتحاد می‌بخشد. دورکیم (جامعه‌شناس)

    ۱۵- دین، ممکن دانستن این است که چیزی در مرکز واقعیت به نیازهای بشری برای زندگی و تحقق سرنوشت او پاسخ می‌گوید و آن را ارضاء می‌کند. فیور (جامعه‌شناس)

    ۱۶- دین، نظم بخشیدن به زندگی و معنادار کردن آن در اثر ارتباط با قدرتی برتر است. برگر (جامعه‌شناس)

    ۱۷- دین، تشخیص وظایف براساس دستورات الهی است. کانت (تاکید بر جنبه اخلاقی)

    ۱۸- دین، احساس وابستگی مطلق است. شلایر ماخر (تاکید بر جنبه احساسی)

    این تعاریف با ویرایش‌هایی در عبارات از منابع زیر نقل شده‌اند، برای مطالعه بیشتر به همین منابع مراجعه فرمایید:

    فلسفهٔ دین‌، جان هیک، ترجمه بهرام راد، ویراستهٔ بهاء‌الدین خرمشاهی، انتشارات بین‌المللی الهدی۱۳۷۲؛

    ‌ادیان زندهٔ جهان، رابرت هیوم، ترجمه دکتر عبدالرحیم گواهی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی۱۳۶۹؛

    دین‌شناسی، آیت الله جوادی‌آملی، نشر اسراء۱۳۸۱؛

    دین و چشم‌اندازهای نو، پییر آلستون، میلتون یینگر، محمد لگنهاوزن، ترجمه علامحسین توکلی، انتشارات دفترتبلیغات‌اسلامی۱۳۷۶؛

    فلسفهٔ دین و کلام جدید، ابوالقاسم فنایی، انتشارات اشراق۱۳۷۵؛

    فلسفهٔ دین، آیت الله محمدتقی جعفری، نشر پژوهشگاه فرهنگ‌واندیشه اسلامی۱۳۷۸؛

    دین، جامعه و عرفی‌شدن، علی‌رضا شجاعی‌‍زند، نشر مرکز۱۳۸۰

    (در دو کتاب اخیر به تفصیل بیشتری نسبت به تعریف دین پرداخته شده است. پیشنهاد آلستون برای رفتار فازی با مصادیق دین و ارائه شاخصه و ضریب برای شاخصه‌ها که در کتاب دین و چشم‌اندازهای نو نقل شده است نیز قابل تأمل است.) []

  6. ادیان الهی، ادیان بشری، مکاتبی که جانشین دین شده‌اند و شِبه دین‌ها (بت‌پرستی، جادو، افسون و پایبندی به آداب و رسوم خاص) []
  7. سورهٔ نجم/ آیهٔ ۳: «مَا ینطِقُ عَنِ الهَوَی‏ إنْ هُوَ إلاّ وَحْی یوحَی»؛ ترجمه: «پیامبر نظر و خواسته شخصی بیان نمی‌کند، هر چه می‌گوید جز وحی نیست.»[]
  8. قال الله تعالی: «یا ابْنَ آدَم أنَا حَی لا أمُوتُ أطِعْنِی فِیمَا أمَرْتُک أجْعَلْک حَیا لا تَمُوتُ یا ابْنَ آدَمَ أنَا أقُولُ لِلشَّی‏ءِ کنْ فَیکونُ أطِعْنِی فِیمَا أمَرْتُک أجْعَلْک تَقُولُ لِلشَّیءِ کنْ فَیکونُ». ترجمه: «ای آدمیزاد! من زنده‌ای هستم که هیچگاه نمی‌میرم، طبق برنامه من زندگی کن تا تو را زنده‌ای قرار دهم که هیچ‌گاه نمیری! ای آمیزاد! من هر اراده‌ای می‌کنم مُحقّق می‌شود، طبق برنامه من زندگی کن تا تو را طوری قرار دهم هر اراده‌ای بکنی محقق شود.» (ارشاد القلوب، ج۱، ص ۷۵) []
  9. قال الباقر علیه‌السّلام: «تَرَاهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الإیمَانِ»؛ ترجمه: «قلب انسان به واسطه عمق ادراکی که دارد خدا را احساس می‌کند.» (کافی، ج۱، ص۹۷) []
  10. قال الرضا علیه‌السلام: «هُوَ غَیرُ مَحْدُود»، ترجمه: «خدا نامحدود است.» (احتجاج، ج۲، ص۳۹۶) []
  11. سورهٔ آل‌عمران/۱۹.[]
  12. سورهٔ آل‌عمران/۸۳.[][]
  13. سورهٔ انفال/۳۹.[]
  14. سورهٔ یوسف/۴۰.[]
  15. سورهٔ زمر/۳.[]
  16. سورهٔ زمر/ ۱۴.[]
  17. تفسیر عیاشی، محمد بن مسعود عیاشی (متوفی۳۲۰ هجری‌قمری) ، انتشارات علمیهٔ، تهران، ۱۳۸۰ قمری، ج۱، ص۱۶۸، سند و تکملهٔ متن: «[عن زیاد] عن أبی عبیدهٔ الحذاء قال دخلت علی أبی جعفر علیه‌السلام فقلت بأبی أنت و أمی ربما خلا بی الشیطان فخبثت نفسی، ثم ذکرت حبی إیاکم و انقطاعی إلیکم فطابت نفسی، فقال یا زیاد ویحک و ما الدین إلا الحب أ لا تری إلی قول الله تعالی “إنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِی یحبِبکمُ اللهُ”».[]
  18. مستدرک الوسایل، محدث نوری (متوفی ۱۱۰۴ هجری قمری) ، انتشارات مؤسسه آل البیت قم ۱۴۰۸ قمری، ج ۱۱ ص۲۷۰، سند و تکملهٔ متن: «الشَّیخُ الطُّوسِی فِی أمَالِیهِ، مُسْنَداً عَنْ أبِی ذَرٍّ عَنْ رَسُولِ اللهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله أنَّهُ قَالَ یا أبَا ذَرٍّ أصْلُ الدِّینِ الْوَرَعُ وَ رَأسُهُ الطَّاعَهٔ یا أبَا ذَرٍّ کنْ وَرِعاً تَکنْ أعْبَدَ النَّاسِ وَ خَیرُ دِینِکمُ الْوَرَعُ».[]
  19. تفسیر فرات، فرات بن ابراهیم کوفی (متوفی قرن سوم هجری قمری) ، نشر مؤسّسه چاپ و نشر ۱۴۱۰ قمری، ص ۳۹۸، سند و تکملهٔ متن: «قال حدثنی عبید بن کثیر قال حدثنا الحسین بن نصر قال حدثنا أیوب بن سلیمان الفزاری قال حدثنا أیوب بن علی بن الحسین بن سمط قال سمعت أبی یقول سمعت علی بن أبی طالب علیه‌السلام یقول سمعت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله یقول لما نزلت الآیهٔ “قُلْ لا أسْئَلُکمْ عَلَیهِ أجْراً إِلاّ المَوَدَّهٔ فِی القُربی” قال جبرئیل علیه‌السلام یا محمد إن لکل دین أصلا و دعامهٔ و فرعا و بنیانا و إن أصل الدین و دعامته قول لا إله إلا الله و إن فرعه و بنیانه محبتکم أهل البیت فیما وافق الحق و دعا إلیه».[]
  20. بصائرالدرجات، محمدبن‌حسن‌بن‌فروخ‌صفار (متوفی۲۹۰ هجری‌قمری) ، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی‌نجفی۱۴۰۴ قمری، ص۵۲۸، سند و تکملهٔ متن: (متن اصلی این روایت طولانی است اما به دلیل مطالب بسیار مبنایی موجود در روایت که با بحث هویت دین مرتبط است کل متن در … ارائه شده است.) «حدثنا علی بن إبراهیم بن هاشم قال حدثنا القسم بن الربیع الوراق عن محمد بن سنان عن صباح المدائنی عن المفصل أنه کتب إلی أبی عبد الله ع فجاءه هذا الجواب من أبی عبد الله علیه‌‌السلام: …» ر.ک. به ضمیمهٔ۴ در انتهای این فصل.[]
  21. التوحید، شیخ صدوق (متوفی۳۸۱ هجری‌قمری) ، انتشارات جامعه مدرسین۱۳۵۷ ص۹۶، سند و تکملهٔ متن: «حدثنا أبو الحسن محمد بن سعید بن عزیز السمرقندی الفقیه بأرض بلخ قال حدثنا أبو أحمد محمد بن محمد الزاهد السمرقندی بإسناده رفعه إلی الصادق علیه‌السلام أنه سأله رجل فقال له إن أساس الدین التوحید و العدل و علمه کثیر و لا بد لعاقل منه فاذکر ما یسهل الوقوف علیه و یتهیأ حفظه فقال علیه‌السلام أما التوحید فأن لا تجوز علی ربک ما جاز علیک و أما العدل فأن لا تنسب إلی خالقک ما لامک علیه».[]
  22. مستدرک‌الوسایل، ج۳، ص۹۲ به نقل از التحصین، ابن‌فهدحلی (متوفی۸۴۱ هجری‌قمری) ، انتشارات مدرسهٔ امام مهدی، قم، ۱۴۰۷قمری؛ سند و تکملهٔ متن: «روی الشیخ أبو محمد جعفر بن أحمد بن علی القمی نزیل الری فی کتابه المنبئ عن زهد النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله قال حدثنا أحمد بن علی بن بلال قال حدثنی عبد الرحمن بن حمدان قال حدثنا الحسن بن محمد قال حدثنا أبو الحسن بشر بن أبی بشر البصری قال أخبرنی الولید بن عبد الواحد قال حدثنا حنان البصری عن إسحاق بن نوح عن محمد بن علی عن سعید بن زید بن عمرو بن نفیل قال سمعت النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله یقول و أقبل علی أسامهٔ بن زید فقال یا أسامهٔ علیک بطریق الحق و إیاک أن تختلج دونه بزهرهٔ رغبات الدنیا و غضارهٔ نعیمها و بائد سرورها و زائل عیشها فقال أسامهٔ یا رسول الله ما أیسر ما یقطع به ذلک الطریق قال السهر الدائم و الظمأ فی الهواجر و کفّ النفس عن الشهوات و ترک اتباع الهوی و اجتناب أبناء الدنیا یا أسامهٔ علیک بالصوم فإنه قربهٔ إلی الله و لیس شی‏ء أطیب عند الله من ریح فم صائم ترک الطعام و الشراب لِلَّه رب العالمین و آثر الله علی ما سواه و ابتاع آخرته بدنیاه فإن استطعت أن یأتیک الموت و أنت جائع و کبدک ظمآن فافعل فإنک تنال بذلک أشرف المنازل و تحل مع الأبرار و الشهداء و الصالحین یا أسامهٔ علیک بالسجود فإنه أقرب ما یکون العبد من ربه إذا کان ساجدًا و ما من عبد سجد لِلَّه سجدهٔ إلا کتب الله له بها حسنهٔ و محا عنه سیئهٔ و رفع له بها درجهٔ و أقبل الله علیه بوجهه و باهی به ملائکته یا أسامهٔ علیک بالصلاهٔ فإنها أفضل أعمال العباد لأنّ الصلاهٔ رأس الدین و عموده و ذروهٔ سنامه….»[]
  23. مستدرک‌الوسایل، ج۱۲، ص۱۱۴ به نقل از غررالحکم و دررالکلم، عبدالواحد بن محمد تمیمی آمُدی (متوفی ۵۵۰ هجری‌قمری) ، انتشارات دفترتبلیغات اسلامی، ۱۳۶۶. (نکته در مورد ارزش کتاب غررالحکم: گفته ‌شده است که این کتاب در ارزش تالی‌تلو نهج‌البلاغه است. عالمی مانند ابن‌شهرآشوب، صاحب «المناقب» که از شاگردان صاحب غررالحکم بوده است اجازهٔ نقل این کتاب را از استاد خود اخذ می‌نماید. ر.ک. به مقدمهٔ محدث ارموی بر شرح مرحوم جمال‌الدین محمد خوانساری بر غررالحکم، انتشارات دانشگاه تهران) []
  24. غررالحکم و دررالکلم، ص۸۶.[]
  25. غررالحکم و دررالکلم، ص ۲۱۸.[]
  26. عیون اخبار الرضا علیه‌السلام، شیخ صدوق (متوفی۳۸۱ هجری‌قمری) ، انتشارات جان، ۱۳۷۸ قمری؛ سند و تکملهٔ متن: «حدثنا أبو الحسن محمد بن علی بن الشاه الفقیه المروزی بمرورود فی داره قال حدثنا أبو بکر بن محمد بن عبد الله النیسابوری قال حدثنا أبو القاسم عبد الله بن أحمد بن عامر بن سلیمان الطائی بالبصرهٔ قال حدثنا أبی فی سنهٔ ستین و مائتین قال حدثنی علی بن موسی الرضا علیه‌السلام سنهٔ أربع و تسعین و مائهٔ و حدثنا أبو منصور أحمد بن إبراهیم بن بکر الخوری بنیسابور قال حدثنا أبو إسحاق إبراهیم بن هارون بن محمد الخوری قال حدثنا جعفر بن محمد بن زیاد الفقیه الخوری بنیسابور قال حدثنا أحمد بن عبد الله الهروی الشیبانی عن الرضا علی بن موسی علیه‌السلام و حدثنی أبو عبد الله الحسین بن محمد الأشنانی الرازی العدل ببلخ قال حدثنا علی بن محمد بن مهرویه القزوینی عن داودبن سلیمان الفراء عن علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام قال قال رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله الدعاء سلاح المؤمن و عماد الدین و نور السماوات و الأرض.»[]
  27. غررالحکم و دررالکلم، ص۲۱۸.[]
  28. غررالحکم و دررالکلم، ص۳۳۳.[]
  29. جمع‌ مفهومی شاخصه‌های زیر که در این روایات ارائه شد (مقصود از جمع مفهومی، الغاء خصوصیت از مصادیق و ارجاع آنها به مبنا و ملاک مولّد است) :

    علاقه داشتن به خدا، جلوگیری از نفس و اجرای برنامه خداوند، اعتقاد به لااله الاالله، باورداشتن ضرورت و وجودِ امام و رهبر معصوم از طرف خدا، باورداشتن یگانگی خداوند و عدالت او، پیروی از پیامبر خدا و کتاب آسمانی و رهبران معصوم، نماز، توجه نکردن به خواسته‌های نفس، یقین و لمس حقایق، عمل و رفتاری است که رضایت خدا در آن باشد، دعا، راستگویی، مقابله با دشمنانِ خدا.[]

  30. عناصر چهارگانه‌ای که سبب پیدایش و شکل‌گیری یک موضوع می‌شوند که عبارتند از: علت فاعلی (به وجود آورنده و تولید ‌کننده) ، علت غایی (هدف از به وجود آوردن یک چیز) ، علت مادی (زمینه‌ای که موضوع مورد نظر در آن زمینه به وجود می‌آید، ظرف تحقّق موضوع) ، علت صوری (قالب و شکلی که موضوع به خود می‌گیرد) . برای مطالعهٔ بیشتر به کتاب‌های آموزشی فلسفه مانند آموزش فلسفه، آیت الله مصباح یزدی، شرکت چاپ و نشر سازمان تبلیغات، ۱۳۷۷؛ بدایهٔ‌الحکمهٔ و نهایهٔ‌الحکمهٔ، علامه طباطبایی، نشر جامعه‌مدرسین، ۱۳۸۰؛ مراجعه فرمایید.[]
  31. یعنی موضوع گزاره‌های دین، شبکهٔ هستی و معادلات آن بعلاوهٔ انسان و خصوصیات اوست.[]
  32. برای مطالعهٔ بیشتر به کتاب دین‌شناسی، آیت‌الله جوادی آملی، نشر اسراء، ۱۳۸۱ مراجعه فرمایید.[]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.