بسم الله الرحمن الرحیم

دسته‌ها
مفاهیم کلیدی

تحصیل ربّانی

موضوع بحث:

 «روایت عنوان بصری»

مسألهٔ بحث:

طلب علم و تحصیل فعال، خلاق و مورد رضای خداوند چگونه است؟ (راهبردها)

امام صادق علیه‌السلام، در پاسخ به یکی از مراجعه‌کنندگانشان به نام «عنوان بصری» که درخواست راهنمایی برای طلب علم و تحصیل خلاق نموده بود، راهبردهای نه‌گانه‌ای را بیان کردند و فرمودند: اینها توصیهٔ من برای کسانی‌است که قصد حرکت به سوی حقیقت را دارند. 

مرحوم آیه‌الله حاج سیدعلی قاضی طباطبایی قدّس‌سرّه که از مجتهدین واساتید مبرّز علم و عمل و استاد مرحوم علامه طباطبایی قدّس‌سرّه بودند، شاگردان خود را به شرط التزام به این روایت می‌پذیرفتند. متن و ترجمه روایت ذیلا ارائه می‌گردد:

متن روایت “عِنوان بصری”:

عَنْ عِنْوَانِ الْبَصْرِی؛ وَکانَ شَیخًا کبِیرًا قَدْ أَتَی‌ عَلَیهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهْْ.قَالَ:

کنْتُ أَخْتَلِفُ إلَی‌ مَالِک بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ. فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصّادق علیه‌السّلام الْمَدِینَهَْْ اخْتَلَفْتُ إلَیهِ، وَأَحْبَبْتُ أَنْ ءَاخُذَ عَنْهُ کمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِک. فَقَالَ لِی‌یوْمًا: إنِّی‌ رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِک لِی‌ أَوْرَادٌ فِی‌ کلِّ سَاعَهْْ مِنْ ءَانَآءِ اللَیلِ وَ النَّهَارِ، فَلاَ تَشْغَلْنِی‌ عَنْ وِرْدِی‌! وَ خُذْ عَنْ مَالِک وَ اخْتَلِفْ إلَیهِ کمَا کنْتَ تَخْتَلِفُ إلَیهِ.فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِک، وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ، وَ قُلْتُ فِی‌ نَفْسِی‌: لَوْ تَفَرَّسَ فِی خَیرًا لَمَا زَجَرَنِی‌ عَنِ الاِخْتِلاَفِ إلَیهِ وَالاْخْذِ عَنْهُ. فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیهِ وَءَالِهِ وَ سَلَّمْتُ عَلَیهِ، ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إلَی‌ الرَّوْضَهٔ وَ صَلَّیتُ فِیهَا رَکعَتَینِ وَ قُلْتُ: أَسْأَلُک یا اللَهُ یا اللَهُ! أَنْ تَعْطِفَ عَلَی قَلْبَ جَعْفَرٍ، وَ تَرْزُقَنِی‌ مِنْ عِلْمِهِ مَاأَهْتَدِی‌ بِهِ إلَی‌ صِرَاطِک الْمُسْتَقِیمِ! وَ رَجَعْتُ إلَی‌ دَارِی‌مُغْتَمًّا وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إلَی‌ مَالِک بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی‌مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ. فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی‌ إلاَّ إلَی‌ الصَّلَوهِْْ الْمَکتُوبَهِْْ، حَتَّی‌ عِیلَ صَبْرِی‌. فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی‌ تَنَعَّلْتُ وَتَرَدَّیتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَرًا، وَ کانَ بَعْدَ مَا صَلَّیتُ الْعَصْرَ.فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیهِ، فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ: مَاحَاجَتُک؟! فَقُلْتُ: السَّلاَمُ عَلَی‌ الشَّرِیفِ. فَقَالَ: هُوَقَآئِمٌ فِی‌ مُصَلاَّهُ. فَجَلَسْتُ بِحِذَآءِ بَابِهِ. فَمَا لَبِثْتُ إلاَّیسِیرًا إذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ: ادْخُلْ عَلَی‌ بَرَکهِْْ اللَهِ.فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیهِ. فَرَدَّ السَّلاَمَ وَ قَالَ:

اجْلِسْ! غَفَرَاللَهُ لَک! فَجَلَسْتُ، فَأَطْرَقَ مَلِیا، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ، وَقَالَ: أَبُو مَنْ؟! قُلْتُ: أَبُو عَبْدِاللَهِ! قَالَ: ثَبَّتَ اللَهُ کنْیتَک وَ وَفَّقَکیا أَبَا عَبْدِاللَهِ! مَا مَسْأَلَتُک؟! فَقُلْتُ فِی‌ نَفْسِی‌: لَوْ لَمْ یکنْ لِی‌ مِنْ زِیارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیرُ هَذَا الدُّعَآءِ لَکانَ کثِیرًا. ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ: مَا مَسْأَلَتُک؟! فَقُلْتُ: سَأَلْتُ اللَهَ أَنْ یعْطِفَ قَلْبَک عَلَی، وَ یرْزُقَنِی‌ مِنْ عِلْمِک.وَ أَرْجُو أَنَّ اللَهَ تَعَالَی‌ أَجَابَنِی‌ فِی‌ الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ.

فَقَالَ: یا أَبَا عَبْدِاللَهِ! لَیسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ؛ إنَّمَا هُوَنُورٌ یقَعُ فِی‌ قَلْبِ مَنْ یرِیدُ اللَهُ تَبَارَک وَ تَعَالَی‌ أَنْ یهْدِیهُ. فَإنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلاً فِی‌ نَفْسِک حَقِیقَهَْْ الْعُبُودِیهٔ، وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ، وَاسْتَفْهِم، اللَهُ یفْهِمُک!

قُلْتُ: یا شَرِیفُ! فَقَالَ: قُلْ: یا أَبَاعَبْدِاللَهِ! قُلْتُ: یا أَبَا عَبْدِاللَهِ! مَا حَقِیقَهُْْ الْعُبُودِیهِْْ؟!

قَالَ: ثَلاَثَهُْْ أَشْیآءَ: أَنْ لاَ یرَی‌ الْعَبْدُلِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَهُ مِلْکا، لاِنَّ الْعَبِیدَ لاَ یکونُ لَهُمْ مِلْک، یرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَهِ، یضَعُونَهُ حَیثُ أَمَرَهُمُ اللَهُ بِهِ؛ وَ لاَ یدَبِّرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیرًا؛ وَ جُمْلَهُْْ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَی‌ بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ. فَإذَا لَمْ یرَالْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَهُ تَعَالَی‌ مِلْکا هَانَ عَلَیهِ الاْنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَهُ تَعَالَی‌ أَنْ ینْفِقَ فِیهِ؛ وَ إذَافَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَی‌ مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیهِ مَصَآئِبُ الدُّنْیا؛ وَ إذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَهُ تَعَالَی‌ وَ نَهَاهُ، لاَیتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إلَی‌ الْمِرَآءِ وَالْمُبَاهَاهِْْ مَعَ النَّاسِ. فَإذَا أَکرَمَ اللَهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلاَثَهِْْ هَانَ عَلَیهِ الدُّنْیا، وَ إبْلِیسُ، وَ الْخَلْقُ. وَ لاَیطْلُبُ الدُّنْیا تَکاثُرًا وَ تَفَاخُرًا، وَ لاَ یطْلُبُ مَا عِنْدَالنَّاسِ عِزًّا وَ عُلُوًّا، وَ لاَ یدَعُ أَیامَهُ بَاطِلاً. فَهَذَا اوّل دَرَجَهِْْ التُّقَی‌. قَالَ اللَهُ تَبَارَک وَ تَعَالَی‌: تِلْک الدَّارُ الاْ خِرَهُْْ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لاَ یرِیدُونَ عُلُوًّا فِی‌ الاْرْضِ وَلاَ فَسَادًا وَ الْعَـاقِبَهُْْ لِلْمُتَّقِینَ. 

قُلْتُ: یا أَبَا عَبْدِاللَهِ! أَوْصِنِی‌!

قَالَ: أُوصِیک بِتِسْعَهِْْ أَشْیآءَ، فَإنَّهَا وَصِیتِی‌لِمُرِیدِی‌ الطَّرِیقِ إلَی‌ اللَهِ تَعَالَی‌، وَ اللَهَ أَسْأَلُ أَنْ یوَفِّقَک لاِسْتِعْمَالِهِ.ثَلاَثَهٌْْ مِنْهَا فِی‌ رِیاضَهِْْ النَّفْسِ، وَثَلاَثَهٌْْ مِنْهَا فِی‌ الْحِلْمِ، وَ ثَلاَثَهٌْْ مِنْهَا فِی‌ الْعِلْمِ.فَاحْفَظْهَا، وَ إیاک وَ التَّهَاوُنَ بِهَا! قَالَ عُِنْوَانٌ: فَفَرَّغْتُ قَلْبِی‌ لَهُ. فَقَالَ: أَمَّا اللَوَاتِی‌ فِی‌ الرِّیاضَهِْْ: فَإیاک أَنْ تَأْکلَ مَا لاَ تَشْتَهِیهِ، فَإنَّهُ یورِثُ الْحَمَاقَهَْْ وَ الْبَلَهَ؛ وَلاَ تَأْکلْ إلاَّ عِنْدَ الْجُوعِ؛ وَ إذَا أَکلْتَ فَکلْ حَلاَلاً وَ سَمِّ اللَهَ وَ اذْکرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیهِ وَ ءَالِهِ: مَامَلاَ ءَادَمِی وِعَآءًا شَرًّا مِنْ بَطْنِهِ؛ فَإنْ کانَ وَ لاَبُدَّفَثُلْثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلْثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلْثٌ لِنَفَسِهِ. وَ أَمَّااللَوَاتِی‌ فِی‌ الْحِلْمِ: فَمَنْ قَالَ لَک: إنْ قُلْتَ وَاحِدَهًْْ سَمِعْتَ عَشْرًا فَقُلْ: إنْ قُلْتَ عَشْرًا لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهًْْ! وَ مَنْ شَتَمَک فَقُلْ لَهُ: إنْ کنْتَ صَادِقًا فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَهَ أَنْ یغْفِرَلِی‌؛ وَ إنْ کنْتَ کاذِبًا فِیمَا تَقُولُ فَاللَهَ أَسْأَلُ أَنْ یغْفِرَ لَک. وَ مَنْ وَعَدَک بِالْخَنَی‌ فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِْْ وَالرَّعَآءِ. وَ أَمَّا اللَوَاتِی‌ فِی‌ الْعِلْمِ: فَاسْأَلِ الْعُلَمَآءَ مَاجَهِلْتَ، وَ إیاک أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتًا وَ تَجْرِبَهًْْ؛ وَ إیاک أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیک شَیئًا، وَ خُذْ بِالاِحْتِیاطِ فِی‌ جَمِیعِ مَاتَجِدُ إلَیهِ سَبِیلاً؛ وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیا هَرَبَک مِنَ الاْسَدِ، وَلاَ تَجْعَلْ رَقَبَتَک لِلنَّاسِ جِسْرًا! قُمْ عَنِّی‌ یا أَبَا عَبْدِاللَهِ! فَقَدْ نَصَحْتُ لَک؛ وَ لاَ تُفْسِدْ عَلَی وِرْدِی‌؛ فَإنِّی‌ امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی‌. وَ السَّلاَمُ عَلَی‌ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی‌.

ترجمه:

“عنوان بصری” که پیرمردی۹۴ ساله است می‌گوید: من با “مالک بن اَنَس” که یکی از علماء چهارگانه از اهل‌سنّت بود رفت و آمد داشتم، وقتی حضرت صادق علیه‌السّلام به مدینه تشریف آوردندبه خدمت ایشان هم می‌رسیدم و همان‌طور که از “مالک” سؤال می‌پرسیدم ازایشان هم سؤالاتی می‌کردم. روزی به من فرمودند: من مجال ندارم و گرفتارم و در ضمن اذکاری هم برای هر یک از ساعات شبانه‌روز دارم و فرصت پاسخگویی به شما را ندارم، تو که با “مالک بن انس” رفت و آمد داری برو و سؤالات خود را از اوبپرس.

“عنوان” ادامه می‌دهد: من از کلام حضرت اندوهگین شدم و از خدمتشان بیرون آمدم و با خود گفتم: اگر قابلیتی در من تشخیص می‌داد مرا از خود دور نمی‌کردو سؤالاتم را پاسخ می‌داد؛ به مسجد پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله رفتم و زیارت کردم وفردای آن روز نیز دوباره به مسجد رفتم و دو رکعت نماز خواندم و به خداوند عرضه داشتم که: خدایا از تو می‌خواهم که نظر لطف حضرت صادق علیه‌السلام را به سوی من بازگردانی و از علوم او، حقایقی را که بتوانم به سوی راه مستقیم تو حرکت کنم نصیب من گردانی.

اندوهگین به خانه بازگشتم و به خاطرمحبتی که از حضرت صادق علیه‌السلام در قلب من جای گرفته بود دیگر سراغ “مالک بن انس” نرفتم. خانه‌نشین شدم و جز برای نمازهای پنجگانه از خانه خارج نشدم تا اینکه صبرم تمام شد، یک روز بعد از ظهر لباس پوشیدم و به سوی خانه حضرت صادق علیه‌السلام به راه افتادم. به خانه حضرت رسیدم و اجازه ورود خواستم، خدمتکار حضرت آمد و پرسید چه کار دارید؟ گفتم: می‌خواستم خدمت حضرت برسم. گفت: حضرت مشغول نمازهستند. من همانجا نشستم، طولی نکشید که خدمتکار آمد و گفت: با لطف و عنایت الهی وارد شوید. وارد شدم، سلام کردم، حضرت پاسخ دادند و فرمودند: بنشین، لطف خدا بر توباد. من نشستم؛ حضرت مدّتی سر به زیر انداختند سپس سربلند کردند و فرمودند: اسم شما چیست؟ عرض کردم: ابوعبدالله، فرمودند: خداوند همیشه تو را بنده خود قرار دهد و موفّق کند، چه فرمایشی دارید؟ من به خودم گفتم: اگر از این ملاقات چیزی بیشتر ازهمین دعا به دستم نمی‌آمد از سرم هم زیاد بود. حضرت دوباره سربلند کردند و گفتند: چه فرمایشی دارید؟

عرض کردم: من از خدا خواستم که نظرلطف شما را نسبت به من جلب کند و مرا از علوم شما بهره‌مند سازد و امیدوارم که خداوند خواسته مرا اجابت کرده باشد.

حضرت شروع به صحبت کرده، فرمودند:

ابوعبدالله! علم فقط با آموختن به دست نمی‌آید، حقیقتِ علم نوری است که در قلب قرار می‌گیرد، قلب کسی که خداوندبخواهد او را هدایت کند؛ پس اگر دنبال علم هستی ابتدا باید حقیقت بندگی را در خودت ایجاد کنی و علم را به کار ببری و اهل سؤال و جستجو باشی، در این صورت خداوند به تو حقایق را خواهد فهماند.

“عنوان بصری” می‌گوید: قصدپرسیدن سؤالی را داشتم عرض کردم: ‌ای بزرگوار! ، حضرت فرمودند: مرا با نام صدا کن، من گفتم: یا اباعبدالله، حقیقت عبودیت چیست؟ حضرت فرمودند:

کسی به حقیقت عبودیت رسیده است که سه ملاک و شاخصه زیر را داشته باشد:

  1. نسبت به امکاناتی که خداوند در اختیار او قرار داده است احساس مالکیت و استقلال نکند، زیرا بندگانی که خود را مالک نمی‌بیند، تمام امکاناتی را که در اختیار دارند مربوط و متعلق به خدا می‌بینند و آنها را هر جایی که خداوند اراده کرده باشد قرار می‌دهند.
  2. طبق سلیقه و دلخواه برای خود برنامه‌ریزی نمی‌کند.
  3. تمام مشغولیت‌های او در راه انجام وظایفی است که خداوند برای او تعیین کرده است.

نتیجهٔ این سه خصوصیت این‌گونه است که:

  1. وقتی بنده‌ای خود را مالک امکانات ندید، بخشش و در اختیار دیگران قرار دادن برای اوآسان می‌شود.
  2. اگربرنامه‌ریزی زندگی خود را براساس نظر خداوند انجام داد و امور را به خداوند سپرد، مشکلات زندگی برای او آسان می‌شود.
  3. وقتی تمام ذکر و فکر او انجام وظیفه الهی بود، فرصتی برای درگیری با دیگران وفخرفروشی پیدا نخواهد کرد.

 نتیجه اینکه: وقتی خداوند به بنده‌ای این سه حالت را عنایت کرد، دنیا و شیطان و مردم، ذهن و قلب او را مشغول نخواهدکرد، با انگیزهٔ مال‌اندوزی و فخرفروشی به زندگی دنیایی نمی‌پردازد، چشم به امکانات دیگران ندارد تا نردبان ترقی او شوند، عمر خود را به کارهای بیهوده صرف نمی‌کند.این اوّلین درجه تقوی است، خداوند در قرآن می‌فرماید:

“زندگی ابدی با تمام عظمتش را اختصاص به کسانی داده‌ایم که به دنبال برتری و فساد نیستند و البته که پیروزی نهایی با اهل تقوی است”.

“عنوان بصری” ادامه می‌دهدکه: به حضرت عرض کردم: توصیه‌هایی بفرمایید؛ حضرت فرمود:

۹ سفارش برای تو و هر کسی که دنبال حرکت به سوی خدا است دارم و از خداوند می‌خواهم که تو را موفّق کند تا آنها را به کار ببری. سه سفارش از این ۹ سفارش مربوط به جلوگیری از هوای نفس است و سه سفارش مربوط به بردباری است و سه سفارش دیگر مربوط به علم است، با دقّت این سفارشات رانگهداری کن و مبادا در انجام آنها کوتاهی کنی.

“عنوان بصری” می‌گوید: خدمت حضرت عرض کردم: تمام وجودم برای شنیدن و عمل به سفارشات شما آماده است، حضرت شروع به بیان سفارشات نمودند:

توصیه‌های مربوط به جلوگیری از هوای نفس:

  1. چیزیکه میل به خوردن آن را نداری نخور زیرا زمینه‌ساز احمقی و نابخردی است.
  2. اگرسنه نشده‌ای غذا نخور.
  3. وقتی می‌خواهی غذا بخوری غذای حلال بخور و نام خدا را ببر و گفتار حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله را به یاد بیاور که فرمود: “انسان ظرفی بدتر از شکمش را پر نکرده است اما چون ناچار به رسیدگی به آن است پس طبق این برنامه باشد که: یک‌سوم برای غذا، یک‌سوم برای آب و یک‌سوم برای نَفَس”.

توصیه‌های مربوط به بردباری:

  1. درمواقع نزاع و اختلاف، اگر کسی به تو گفت “هر حرفی که بزنی، ده برابر جواب خواهم داد”؛ تو به او بگو “به جای یک حرف اگر ده حرف هم به من بگویی حتی یک کلمه در جواب نخواهی شنید.”
  2. هرکس به تو ناسزا گفت تو به او بگو: اگر حرف تو درست باشد و من لایق این ناسزا باشم از خداوند می‌خواهم که مرا ببخشد و اگر حرف تو نادرست باشد از خداوند می‌خواهم که تو را ببخشد.
  3. هرکس تو را تهدید کرد تو با او به خیرخواهی و ملاحظه رفتار کن.

توصیه‌های مربوط به علم:

  1. آنچه نمی‌دانی از اهل علم بپرس و به هیچ وجه با انگیزهٔ امتحان کردن و ارزیابی از آنهانپرس.
  2. به هیچ وجه طبق سلیقه و دلخواه خود عمل نکن و در تمام نقاط و جوانب زندگی بادقّت ومحاسبه عمل کن و ضررهای احتمالی را در نظر بگیر.
  3. همان‌طورکه از شیر فرار می‌کنی از نظر دادن برای دیگران و تعیین تکلیف برای آنها فرار کن وخودت را پلی برای عبور دیگران قرار مده.

“عنوان” در انتهاء می‌گوید: حضرت به من فرمودند:

ابوعبدالله! می‌توانی بروی؛ آنچه باید می‌گفتم گفته شد، من دیگر مجال ندارم، وقت ذکرِ من است و من به برنامه‌های خود مقید هستم، تمام مراتب سلام و سلامت خداوند بر کسی باد که به دنبال هدایت می‌رود.

به عبارات زیر در توصیف روایت”عنوان بصری” دقّت کنید:

“مرحوم قاضی رحمة الله علیه برای گذشتن از نفس امّاره و خواهش‌های مادّی و طبعی و شهَوی و غضبی که غالباً ازکینه و حرص و شهوت و غضب و زیاده روی در تلذّذات برمی‌خیزد، روایت عنوان بصری رادستور می‌دادند به شاگردان و مریدان سیر و سلوک الی الله تا آن را بنویسند و بدان عمل کنند. یعنی یک دستور اساسی و مهم، عمل طبق مضمون این روایت بود و علاوه بر این می‌فرمودند باید آن را در جیب خود داشته باشید و هفته‌ای یکی دوبار آن را مطالعه نمایید. این روایت بسیار مهم است.” 

 (از کتاب روح مجرد، یادنامه عارف کامل حاج سیدهاشم حداد، تألیف حضرت علامه آیه‌الله حاج سیدمحمدحسین حسینی طهرانی قدس‌سره)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.