بسم الله الرحمن الرحیم

دسته‌ها
مفاهیم کلیدی

سطوح فهم و ادراک

مسألهٔ بحث:

«فهم و ادراک» چیست؟ چگونه حاصل می‌شود؟ و چگونه عمق پیدا می‌کند؟

(اسلاید «لایه‌های فهم و ادراک»)

پیش‌فرض‌ها:

این بحث در «پارادایم شبکه‌ای» صورت می‌پذیرد و بر اساس مبنای معرفت‌شناسانه آن، واقعیت ناوابسته به اراده انسان وجود دارد و قابل کشف است و کشف آن نیاز به ضوابط علمی دارد (علم= کشف روشمند واقعیت)

بر اساس مبنای هستی‌شناسانه پارادایم شبکه‌ای، پدیده‌ها بسیط و ساده نیستند بلکه پیچیده و دارای ابعاد، سطوح، لایه‌ها، مراتب، زوایا و حالات مختلف هستند که ایستا نیز نبوده و در حال تغییر هستند ولی این تغییر، نامحدود نیست و دارای محدوده، ساختار و قوانین ثابت است. (رئالیسم شبکه‌ای)

فرضیهٔ بحث:

  1.  «فهم» کشف رابطه‌هاست (دلالت تصدیقی).
  2.  «فهم» دارای سطوح پنج‌گانه‌ی: فهم اولیه، فهم کاربردی، فهم تحلیلی، فهم استدلالی و نقادانه، و فهم خلاق است.
  3. تعمیق فهم، تابعی از کشف جدید در عناصر، اجزاء، سطوح، لایه‌ها، ‌ابعاد، مراحل و روابط بین آنها و روابط بین عناصر بیرونی موثر بر موضوع است.

تبیین بحث:

دهخدا در کتاب لغت خود در ماده “فهم” چنین آورده است: دانستن، به دل دریافتن، تصور معنی از لفظ. در لسان‌العرب در ماده “فهم” این چنین آمده است: الفهم، معرفتک الشیء بالقلب (فهم، دریافت درونی از موضوعات است). در کتاب معجم فروق اللغات، در فرق علم و فهم آمده است: الفهم، ادراک دقیق خَفِی (فهم، علم به لایه‌های درونی اشیاء است).

انسان دو گونه اطلاعات را در خود می‌یابد: اطلاعات تصویری، اطلاعات مفهومی‌. اطلاعات تصویری (یا دانش تصویری) حاصل عملکرد آیینه‌ای ذهن است. چیزی را می‌بینیم و تصویر آن در ذهن نقش می‌بندد. این‌گونه از اطلاعات، فقط زمینه‌ساز برای فعالیت‌های دیگر ذهنی هستند و به تنهایی کاربردی ندارند. اطلاعات مفهومی (یا دانشِ مفهومی‌) حاصل فعالیت ذهن بر دانش‌های تصویری یا دانش‌های مفهومی ‌قبلی است.

اصول فعالیت‌ها و عملکرد‌های ذهن، پس از ثبت اولیهٔ موضوع عبارتند از:

۱. مقایسه (دو تصویر یا دو مفهوم با هم مقایسه می‌شوند و نتیجه گرفته می‌شود که این دو با هم مشابه یا مغایر هستند و نقاط تشابه و یا تغایر آنها مشخص می‌شود.)

۲. تجزیه (یک تصویر یا یک مفهوم به اجزاء تشکیل دهنده‌اش تجزیه می‌شود و هر جزء آن تصویر یا مفهوم جدیدی را ایجاد می‌کند.)

۳. ترکیب (چند تصویر یا مفهوم در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند و با تکمیل یکدیگر، تصویر یا مفهومی ‌جدید را ایجاد می‌کنند.)

۴. انتزاع (یک تصویر یا مفهوم از ارتباطاتی که با دیگر موضوعات دارد جدا می‌شود و از زاویه دیدجدید و با جایگاه جدیدی مورد نظر قرار می‌گیرد.

مثلاً وقتی حکم کلّی صادر می‌کنیم که هر انسانی قدرت تفکر دارد، ارتباط تصویر ذهنی انسان را از عالم مادّی جدا کرده و هرگونه مشخصات مادی را از آن سلب نموده‌ایم که در نتیجه مشترکات صورت‌ها به دست می‌آید امّا نه در قالب یک تصویر بلکه در قالب یک مفهوم جدید؛ ارتقاء و تعالی از تصاویر به مفاهیم، از محسوس به معقول، از جزء نگری به کل نگری). تمام فعالیت‌های فوق در حقیقت یک عملکرد بیشتر نیستند: کشف رابطه‌ها.

ذهن با مقایسه شروع می‌کند و به دنبال دست‌یابی به رابطه‌ها است (نقاط اشتراک و نقاط اختلاف)، تجزیه می‌کندتا سرچشمه رابطه‌ها، تعداد و نوع آنها را به دست آورد، با کشف یک سری از رابطه‌هابه سوی ترکیب و تجرید می‌رود تا تصاویر یا مفاهیم مورد نیاز خود را تولید کند.”فهم” کشف روابط بین اجزاء و رابطه هر جزء با کل و رابطه هر کل با دیگرکل‌ها است. (رابطه بین دو چیز یعنی: کمیت و کیفیت اثرگذاری و اثرپذیری بین آن دو)

به زبان هستی‌شناسانه، «فهم»، اتحاد روحی با لایه‌ و مرتبه ای از طیف وجودی یک شیء است.[۱]

بر اساس هویت فهم، سطوح فهم و ادراک تابع میزان کشف ارتباطاتِ موضوع با کل هستی است (تفصیل بحث در: «شبکهٔ هستی»)

مراحل پیدایش سطوح فهم‌ و ادراک:

اولین فعالیت ذهن، تصویر برداری از واقعیات و نگهداری این تصاویر در حافظه است (تصور اولیه)؛ مرحله دوم، برقرارکردن رابطه بین مفاهیم موجود یا از پیش دانسته شده است (فهم اولیه)؛ در این قسمت فرد با درک رابطه معلومات خود با دیگر موضوعات، می‌خواهد دست به عمل بزند و از معلومات خود برای جهت دهی و اثرگذاری در فعالیت‌های عملی خوداستفاده ‌کند، در اینجا سومین مرحلهٔ فهم که برقرار کردن رابطه با عمل است محقق می‌شود (فهم کاربردی)؛

وقتی محتویات ذهنی و فکری به عالم عمل و تجربه وارد شد باید خود را باقوانین حاکم بر هستی هماهنگ کند وگرنه قابل استفاده نخواهد بود و در موقعیت خیالی خود باقی می‌ماند. ضرورت هماهنگی با قوانین خلقت سبب می‌شود که آنچه در ذهن بی‌عیب و نقص دیده می‌شد، در بسیاری از موارد مشکل ساز بشود و نقائص یا ضررهایی را از خود بروز دهد و عمل انسان را با شکست مواجه سازد، بروز اینگونه ناهنجاری‌ها و نقائص، ذهن را به سوی بازنگری نسبت به محتوای فکر سوق می‌دهد، این بازنگری که با انجام عملیات تجزیه و تحلیل اجزاء و ارتباطات آنها صورت می‌پذیرد، مرحله چهارم فهم راشکل می‌دهد که تشخیص رابطهٔ میان اجزاء موضوع با یکدیگر و رابطه اجزاء با کلِ موضوع است (فهم تحلیلی)؛ در بسیاری از موارد پس از تجزیه موضوع به اجزاء تشکیل دهنده آن و تحلیل روابط بین اجزاء، اجزاء و ارتباطات جدیدی شناخته می‌شوند که باید با یکدیگرترکیب شوند و یک کل را تشکیل دهند، تا تصور صحیحی از موضوع به دست آید (فهم ترکیبی)؛

نظریات و برنامه‌ها، فهم‌های ترکیبی‌ای هستند که درصدد عرضه واقعیت‌ها می‌باشند امّا کراراً می‌بینیم که مبتلا به خطا و اشتباه می‌شوند، برای اینکه بتوان به یک فکر یا عقیده اعتماد کرد و سرمایه‌های وجودی را برای آن مصرف نمود باید بتوان آنها را اثبات و رقیب آن را نقد کرد و در نهایت، ارزشیابی و قضاوتی را در مورد آنها به انجام رساند، تلاش برای تشخیص رابطه یا عدم رابطهٔ موضوع با واقعیت‌ها و معادلات موجود در هستی مرحله پنجم فهم را تشکیل می‌دهد (فهم استدلالی و نقادانه)؛

رشد در زندگی و حرکت در چرخهٔ حیاتی که متصل به عوالم غیر مادی و ملکوتی است، نیاز به اطلاع از حقایق جدید در همین دنیا و حقایق عوالم مافوق دارد در غیر این صورت نهایت تلاش انسان برای یک زندگی سرگردان و لحظه‌ای سپری خواهد شد، تلاش برای کشف رابطه‌های نهفته و جدید در هستی مرحلهٔ ششم فهم را محقق می‌کند (فهم خلاق).

جدول زیر ارائه دهنده مراحل فهم و شاخصه‌های قابل تشخیص و اندازه‌گیری از آنها است:

(ایده اولیه این جدول متخذ از «بلوم» در طبقه‌بندی اهداف آموزشی است اما این جدول بر اساس روند تولید معرفت در معرفت‌شناسی مبتنی بر فلسفه اسلام بازتولید شده است.)

ردیف سطح فهم نماد‌های تشخیص و اندازه‌گیری
پیش‌نیاز تصور اولیه  (سطح‌حافظه‌ای)  فرد بتواند به یاد بیاورد، مشخص کند، تمیز بدهد، نشان بدهد، تعیین کند، تعریف کند.
۱ فهم اولیه  (سطح ادراکی)  بتواند به بیان خود مطلب را بازگو کند، ترجمه کند، تنظیم کند، نتیجه بگیرد، شکل آن را بکشد، توضیح دهد.
۲ فهم کاربردی  (سطح کاربردی)  بتواند استفاده کند، رابطه برقرار کند، انتقال بدهد، تعمیم بدهد، طبقه‌بندی کند، توصیه کند.
۳ فهم تحلیلی  (سطح تجزیه و ترکیب)  بتواند مقایسه کند، حذف و اضافه کند، کشف کند، تحقیق کند، سازمان دهی کند، طراحی کند.
۴ فهم استدلالی  (سطح نقد و ارزیابی)  بتواند استدلال کند، تصمیم بگیرد، نقد کند، قضاوت کند، ارزیابی نماید.
۵ فهم شهودی  (سطح تولید و خلق) حدس بزند، نظریه بدهد، تولید کند، استنباط کند، ابداع نماید.

روش دست‌یابی به سطوح فهم و ادراک:

فهم اولیه وقتی حاصل می‌شود که فرد رابطه بین حداقل دو مفهوم اصلی موجود در گزاره مربوطه را تشخیص دهد؛ مثلا جلمه «روح مجرد» است وقتی فهم می‌شود که ذهن منظور ازکلمه «روح» و کلمه «مجرد» را بداند و رابطه بین آن‌دو را برقرار کند و مفهوم سومِ «تجرد روح، یا غیرمادی بودن روح انسان» را تولید نماید.

فهم اولیه، همانطور که از عنوانش پیداست هدف نیست بلکه کشف اثری که بر این مطلب بار می‌شود، هدف است پس باید ارتقاء یابد.

فهم کاربردی وقتی حاصل می‌شود که فرد رابطه بین مطلب و اثرش در خارج را تشخیص دهد. چراکه علم برای زندگی است، ما می‌آموزیم تا روح از محدودیت‌هاخارج شود و به پهنه بی‌انتهای هستی متصل شود، ما می‌آموزیم تا به جهآنهای برتر وفراسوی دید مادی دست یابیم و ابدیت خود را بسازیم. انسانها می‌خواهند به کمال برسند پس باید نیازها و نواقص خود را برطرف کنند. امّا چگونه؟

جهانی که در آن زندگی می‌کنیم دارای قوانین و معادلات ثابتی است. موجودات آن هریک دارای خواص و آثار منحصر به خودهستند و با دیگر موجودات فعل و انفعالاتی ضابطه‌مند دارند. ما خود جزئی از اینجهان به هم‌پیوسته و قاعده‌مند هستیم و با تمام اجزاء آن ارتباط داریم (اثر می‌پذیریم و اثر می‌گذاریم).

کسی که قواعد و قوانین هستی رابشناسد می‌تواند با فراهم سازی زمینه به جریان افتادن آنها، نیروها و آثار موردنیاز خود را تولید کند و نقص خود را برطرف نماید. شناخت معادلات هستی و روش فعالسازی آنها برای دست‌یابی به اثرشان، «فهم کاربردی» است.

مسأله مهمی‌که در این قسمت بایدبررسی شود، فرآیندی است که در ذهن رخ می‌دهد تا یک مسأله حل شود. عموم مردم وقتی با مشکلی روبرو می‌شوند تا هنگامی‌که مشکل را برطرف می‌کنند مراحل زیر ناخود‌آگاه در ذهنشان می‌گذرد:

۱. شناسایی نقص و نیاز:

فرد وضعیت مطلوبی را که به دنبال دست‌یابیبه آن است در نظر دارد، با وضعیت موجود که مبتلا به نقص و مشکل است مقایسه می‌کندو نقطه مشکل ساز را تشخیص می‌دهد (یک فهم اوّلیه از مسأله پیدا می‌کند).

۲. شناسایی قواعد و معادلات موجود درهستی:

انسانها، با تجربه هایی که در مسیرزندگی به دست آورده‌‌اند به مجموعه‌ای از معادلات و قوانین موجود در هستی دست یافته‌اند لکن چون عملکرد آنها به صورت ناخود‌آگاه است، توجّه متمرکز و دقیق ندارند و در برخی موارد گرفتار اشتباه می‌شوند و نتایج نامطلوب می‌گیرند. وقتی مشکلی بروز می‌کند پس از تشخیص نوع مشکل (یعنی چه اثر و نیرویی لازم داریم ولی موجود نیست؟ ) به سراغ تأثیرات و توانایی‌های موجود در هستی می‌روند و با استفاده از تجربیات قبلی خود و دیگران، چیزی را که می‌تواند رفع نقص کند تشخیص می‌دهند.

۳. شناسایی نحوه استفاده از قوانین هستی برای رفع نیاز:

در این مرحله، فرد به دنبال دست‌یابیبه روش برقراری ارتباط بین وضع موجود (کمبود و نقص) با وضعیت کمکی (نیرو و تواناثرگذار) است تا به وضعیت مطلوب برسد. یعنی چگونه می‌توان بین منبع نیرو و موقعیت نیاز ارتباطی برقرار کرد که منبع نیرو اثرگذار شود و خلاء موجود در وضعیت نیاز رابرطرف کند.

«فهم کاربردی» و «حل مسأله» در حقیقت همین مرحله سوم است. دو مرحلهٔ قبل فقط زمینه ساز هستند. کسی که می‌داند چگونه از امکانات استفاده کند تا نیاز خود را برطرف کند دارای فهم کاربردی است و مسأله را حل کرده است.

منطقیین حرکت‌های سه‌گانه: شناخت مشکل، جستجوی عنصری که نیاز را برطرف می‌کند، برقراری ارتباط بین عنصر مطلوب و مشکل موجود، را «تفکر» می‌خوانند. «تفکر» دامنه وسیعی است که تمام لایه از سطوح فهم و ادراک را در بر می‌گیرد.

از این مرحله، تمام تلاش بر تفسیر «فرآیند تفکر» متمرکز می‌شود. انسانها علم می‌آموزند تا بتوانند درست و کامل فکر کنند وفکر می‌کند تا بتواند محدودیت‌‌های خود را برطرف کند و به سوی کمال حرکت نماید.

فهم تحلیلی= کشف اجزاء و عناصر درونی و بیرونی موثر بر موضوع، و کشف تمام روابط ممکن و احتمالی بین آنها و کشف رابطه بهینه.

برای دست‌یابی به فهم تحلیلی، نیاز به نگرش کلان و نظام‌واره (شبکه‌ای یا سیستماتیک) نسبت به موضوعات است. هر پدیده‌ای و یا هر متنی، سیستم و شبکه‌ای‌است که مؤلف طراحی و مدل‌سازی کرده است. مفهومی‌ که در عناوین و جملات و کلمات و تصاویر بکار رفته است عناصر درونی این سیستم هستند؛ نوع مخاطب و سطح آنها و زمینه‌های فرهنگی، اجتماعی، زبانی و سیاسی که با آنها روبرو بوده‌اند، عناصر بیرونی سیستم هستند. بدون نگرش شبکه‌ای ‌نمی‌توان علم را برای زندگی به کار برد و به مقصود رسید.

الگوی دست‌یابی به نگرش شبکه‌ای و فهم تحلیلی دو مرحله دارد:

  • تجزیه و شناخت عناصر شبکه (شناخت موضوع، نیاز و امکانات موجود)
  • ترکیب و طراحی شبکه (برقراری ارتباط لازم بین عناصر انتخاب شده)

 «تجزیه و شناخت عناصر شبکه» خود، دارای سه مرحله است:

  1. تعریف وضعیت موجود (تعریف متغیر نیاز):
    1. چه نیازی سبب شده است که فکر به کار افتد[۲] و در‌صدد چاره برآید؟
    2. ‌آیا این نیاز یک نیاز بسیط است یا اینکه خود از چند عنصر تشکیل شده است؟
    3. این نیاز چقدر مهم است؟ (ضریب اهمیت نیاز)
    4. اگر مشکل حل نشود و نیاز برطرف نشود، چه تبعاتی خواهد داشت؟
    5. آیا این نیاز یک نیاز واقعی است یا یک نیاز کاذب و ساختگی است؟
    6. تعیین نیازهای سلبی (آنچه نمی‌خواهیم و نیاز داریم که نشود کدامند؟ )
  2. تعریف اهداف (تعریف وضعیت مطلوب):
    1. ‌تعیین هدف‌کلّی و اساسی و ضریب اهمیت آن (اگرحاصل نشود چه تبعاتی دارد؟ )
    2. ‌تعیین اهداف میانی (اهدافی که بین وضعیت موجود و مطلوب قرار دارند و برای رسیدن به هدف نهایی زمینه سازی می‌کنند)
    3. ‌تعیین زمینهٔ اولیه (شرایط اولیه برای شروع حرکت به سوی اهداف فوق)
    4. ‌تعیین اجزاء درونی اهداف (تعریف متغیرهای درونی)
    5. ‌تعیین کمیت و کیفیت عناصر فوق (از هر کدام چقدر و با چه کیفیتی؟ یعنی عناصر فوق به صورت قابل اندازه‌گیری تعریف شوند)
    6. ‌تعیین ضریب اهمیت هر یک از عناصر فوق
    7. تفکیک بین حداقل لازم (مقداری از هدف که به هیچ وجه قابل صرف نظر نیست و باید حاصل شود) و حداکثر مطلوب
    8. ‌تعیین اهداف منفی (آنچه نمی‌خواهیم و نباید بشود)
  3. تعریف ارتباطات (تعریف عناصر مرتبط با وضعیت موجود واهداف مطلوب):[۳]
    1. چه چیزهایی سبب پیدایش نیاز و مشکل شده‌اند؟ ضریب تأثیر هر کدام در پدید آمدن مشکل چقدر است؟ (تشخیص سرچشمه‌ها)
    2. چه مسائلی در اثر این مشکل به  وجود آمده‌اند؟ این مشکل، چه آثاری را ایجاد کرده است؟ بر چه نقاطی تأثیر گذاشته است؟ (تشخیص آثار و نتایج)
    3. چه عناصری می‌توانند مفید باشند؟ ضریب مفید بودن هریک چقدر است؟ (تشخیص امکانات)
    4. چه عناصری می‌توانند مضر باشند و برای رسیدن به اهداف مانع ایجاد کنند؟ ضریب مانعیت هر یک چقدر است؟ (تشخیص موانع)
    5. بررسی فعل و انفعال هریک از متغیرها با یکدیگر: یعنی کلیه ارتباطات محتملِ عناصر درونی با هم، عناصر بیرونی با هم، عناصر درونی و بیرونی نسبت به یکدیگر فهرست شود. و کمیت و کیفیت اثرگذاری آنها بر یکدیگر مشخص شود. (تشخیص ارتباطات)
    6. قوانین‌خلقت که سرمنشأ تک‌تک این ارتباطات هستندمشخص‌شده، فعل وانفعال این قوانین با یکدیگر تعریف‌شود. (تشخیص‌معادلات وقوانین‌حاکم برارتباطات)
    7. چه تغییراتی در این ارتباطات می‌توان ایجاد کرد؟ (بهبود امکانات) [۴]
    8. ‌چه ارتباطات جدیدی را می‌توان ایجاد کرد؟ (توسعهٔ امکانات)
    9. ‌ایجاد تغییر عناصر و ارتباط آنها یا ایجاد عناصر و ارتباطات جدید چه آثار مثبت و منفی می‌تواند داشته باشد؟ (بررسی هزینهٔ تغییر)

 «ترکیب و طراحی سیستم» نیز دارای دو مرحله است:

  1. تعیین تمام احتمالات ممکن برای حل مشکل (مدل سازی اولیه[۵])
    1. تعیین حداقل عناصر و ارتباطات لازم که نمی‌توان از آنها صرف نظر کرد (شاخص پایه)
    2. ‌تعیین عناصر و ارتباطاتی که باید حذف شوند (موانع)
    3. ‌پاسخ به سؤالاتِ: چه چیز، توسط چه کس، تحت چه شرایطی، در چه مکان و زمانی و چگونه باید انجام شود تا نیاز برطرف شود و هدف حاصل شود؟
  2. مدل سازی (تعیین ترکیب عناصر و نوع ارتباط آنها برای رسیدن به مطلوب)
    1. بررسی هزینهٔ‌ هر یک از راه حل‌ها
    2. ‌رعایت اصل بیشترین تأثیر بوسیله کمترین هزینه و زحمت
    3. ‌انتخاب بهترین راه حل و راه‌حل‌های جایگزین احتمالی
    4. ‌تدوین الگوی اجراء و اقدام به صورت زیر:
      1. تعیین نقطهٔ شروع
      2. زمینه لازم برای شروع
      3. محرک لازم برای شروع
      4. انجام دهنده کار و شرایط آن
      5. کیفیت و کمیت کار
      6. مراحل کار
      7. نتایج مورد انتظار در هر مرحله
      8. نقاط توقّف و شرایط آن
      9. محرّک مجدّد
      10. شرایط اتمام کار
      11. نقطه پایان
      12. بازنگری و ارزیابی
      13. اصلاح نقاط ضعف، تقویت نقاط قوّت
      14. ایجاد زمینه لازم برای انجام حرکت‌های جدید

روش تفکر شبکه‌ای (سیستمی) ‌را می‌توان در چند دستور العملِ زیر خلاصه کرد:

  1. مشکل و نیاز را پیدا کن.
  2. هدف خود را مشخص کن و اهمیت آن را تعیین کن.
  3. هر چیزی که احتمال دارد با این هدف ارتباط داشته باشد شناسایی کن.
  4. کمیت و کیفیت ارتباطات فوق را مشخص کن.
  5. مجموعه ارتباطات را با هم ارزیابی کن.
  6. بهترین راه را برای ارتباط بین امکانات و نیازها انتخاب کن.
  7. راه حل را اجراء کن.
  8. نتایج را ارزیابی کن.
  9. نقاط ضعف را برطرف نما و دوباره آن را اجراء کن.

روش تفکر شبکه‌ای ‌و عملکرد نظام‌واره که محصول دید کلان و جامع نسبت به موضوعات است سکوی یک جهش علمی‌و عملی به سوی حقایق هستی است.

روش دست‌یابی به فهم استدلالی و نقادانه:

هر فهم وبرداشتی از متن، ‌یک انتخاب است؛ انسان در هر انتخابی با گزینه‌های متعدد روبرواست که از بین آنها باید مواردی را ترجیح دهد. هر انتخابی یک ترجیح است و هرترجیحی نیاز به مرجح دارد. ما در هر تصمیم و انتخاب با سؤالات زیر روبرو هستیم:

  • چرا این مورد را انتخاب کردید؟
  • به چه دلیل اینگونه تصمیم گرفتید؟
  • آیا راه دیگر و انتخاب دیگری وجود نداشت؟
  • آیا برداشت دیگری بهتر نبود؟
  • آیا فکر می‌کنید برداشت خوبی داشته‌اید؟

قضاوت‌هاو ارزیابی‌های ما یک تصمیم است. وقتی درباره چیزی به قضاوتی می‌رسیم و اظهار نظرمی‌کنیم یعنی راجع به درست یا غلط بودن آن یا برقرار کردن ارتباط با آن به یکتصمیم و انتخاب رسیده‌ایم. ما دو مرحله را در پیش داریم و باید دو چیز را ثابت کنیم:

  1. صحّت تصمیم (یعنی روش صحیحی را در تصمیم گیری اتخاذکرده‌ایم و تصمیم ما با حقایق هماهنگ است)
  2. بهینه بودن تصمیم (تصمیم ما بهترین انتخاب از بین انتخاب‌های ممکن بوده است و دارای مفیدترین آثار است)

مرحله اول: اثبات یا نقد درست بودن یک تصمیم

این مرحله با عناصر و اجزاء درونی مدلی که بر اساس آن تصمیم سازی شده است سروکار دارد. مشکلات و نقدهایی که در این مرحله احتمال دارد به وجود بیاید عبارتند از: اشتباه در تشخیص اجزاء و عناصر موثر در سیستم، اشتباه در تشخیص ضریب اهمیت این عناصر، اشتباه در تشخیص نوع رابطه بین عناصر.

وقتی کسی به صحت تصمیم ما اعتراض می‌کند، عکس العمل منطقی، این است که روندی را که در مرحلهٔتحلیل و ترکیب طی کرده‌ایم، بازگو کنیم و انسجام مدلِ تصمیم‌سازِ خود را توضیح دهیم؛ و عکس العمل منطقی فرد مقابل این است که در یکی از سه محور فوق، اشتباه ما را نشان بدهد. در هر دو حالت کاری که باید انجام شود به صورت زیر است:

  1. تجزیهٔ “تصمیم” به عناصر تشکیل دهندهٔ آن +ارتباطات بین عناصر
  2. توصیف هر عنصر و هر رابطه با یک جمله گویا وشفّاف (دارای موضوع و محمول و نسبت بین آن دو)
  3. ارزیابی تک‌تک جملات و ارزیابی ارتباط بین جملات (یعنی آیا بین موضوع و محمول در هر یک از جملات رابطه ادعا شده برقرار است یانه؟ )
  4. ترکیب جملات ارزیابی شده با یکدیگر و رسیدن به مدلی که تصمیم بر اساس آن گرفته شده است.

فعالیت اصلی در محور سوم انجام می‌یابد و محورهای دیگر، زمینه‌ساز یا نتیجه‌گیر هستند.آنچه در این قسمت باید انجام ‌شود، مقایسه رابطه بین موضوع و محمول با معادلات ثابت و کلّی خلقت است، معادلاتی که از آنها تعبیر به بدیهیات می‌شود (بدیهیات اولیه و ثانویه) + مقایسه با قرائن موجود در جوانب مختلف داخلی و خارجی موضوع و محمول.[۶]

محقق باید بتواند موارد زیر را تشخیص دهد و گزاره‌های بیان شده در یک گفتار یا نظریه را به صورت زیر تحلیل کند (مهارتِ تحلیل محتوا):

  1. جملات بیانگر نیازی که این گفتار یا نظریه پاسخگوی آن است.
  2. جملات بیانگر هدف مؤلف یا گوینده
  3. جملاتی که زمینه‌ساز است.
  4. جملاتی که بدنه مطلب است.
  5. جملات بیانگر توصیه‌ها و نتایج مؤلف

در هر یک از محورهای پنجگانه فوق، سه گونه جمله می‌تواند وجود داشته باشد:

  • ‌جملاتی که بیانگر ادعاهای مؤلف است.
  • ‌جملاتی که بیانگر استدلال‌‌های مؤلف است.
  • ‌جملاتی که بیانگر نقدها و ارزیابی‌های مؤلف است.

محقق باید نقشه مطلب را با توجّه به محورهای فوق، تدوین کند و در هر نقطه، جمله یاجملات مربوط به آن را بیابد و آنها را به صورت قالب‌های سلسله‌وار منطقی درآورد.در این صورت است که پیام متن را گرفته و می‌تواند از آن برای زندگی استفاده کند.کشف مفاهیمِ موجود در متن و رابطهٔ‌ بین آنها، فهم را ایجاد می‌کند. سطوح مختلف فهم، بستگی به عمقِ تجزیهٔ مفاهیم و کشف رابطه‌ها دارد، هر چه رابطه‌ها به بدیهیات و سرچشمه‌ها و معادلات کلّی خلقت نزدیک‌تر شوند، سطح فهم عمیق‌تر می‌شود و کارآیی آن در زندگی بیشتر می‌گردد.[۷]

مرحله دوم: اثبات یا نقد بهینه بودن تصمیم

این مرحله با عناصر و اجزاء بیرونی مدلی که بر اساس آن تصمیم‌گیری شده است سروکاردارد. در قسمت “تحلیل و ترکیب”، مراحلی را برای مدل سازی طی کردیم.مراحل نهایی در مدل سازی عبارت بودند از:

تشخیص عناصر خارج از سیستم و موثر بر سیستم، تعیین ارتباطات بین عناصر داخلی و خارجی ورابطه آنها با هدف، تعیین کلیه ارتباطات ممکن و محتمل برای رسیدن به هدف، انتخاب کوتاهترین راه و مفیدترین ارتباط.

مشکلات و نقدهایی که در این مرحله احتمال دارد به وجود بیاید عبارتند از:

  1. اشتباه در تشخیص اجزاء و عناصر موثر بر سیستم
  2. اشتباه در تشخیص ضریب اهمیت این عناصر
  3. اشتباه در تشخیص نوع رابطه بین عناصر
  4. اشتباه در تشخیص تمام رابطه‌های ممکن و محتمل
  5. اشتباه در تشخیص بهترین و مناسب‌ترین رابطه

کلیه مراحلی که در قسمت قبل مطرح شد در این قسمت نیز باید انجام شود. در این قسمت یک مرحلهٔ دیگر نیز وجود دارد: بررسی و مطالعهٔ تطبیقی

بررسی تطبیقی یعنی مقایسه مُدل‌ها و سیستم‌هایی که مربوط به یک موضوع مشترک هستند، ولی تصمیمات متفاوتی را تولید کرده‌اند و الگوهای مختلفی را برای رفع نیاز ارائه داده‌اندو هر یک مدّعی حلّ مشکل هستند.

کوتاه‌ترین مسیر برای کشف نقاط ضعف و قوت یک اندیشه یا رفتار، مقایسهٔ آن با اندیشه‌ها و رفتارهای مشابه است. در بررسی‌های تطبیقی، به سرعت می‌توان موارد اختلاف را تشخیص داد و به دنبال علت اختلاف گشت. اگر هر متن با متن مشابه از مؤلفی دیگر مقایسه شودمی‌توان براحتی به نقاط ضعف و قوت متون پی برد.

روش دست‌یابی به فهم خلاق:

برای دست‌یابی به فهم خلاق، که آینده‌ساز و پیش‌بینی کننده است، نیاز به تعمیم، عبور از مصادیق وکشف ملاک‌هاست. رشد و کمال، استفاده از تجربیات گذشته برای ساختن آینده است؛ یک حرکتِ آگاهانه به سوی تولیدِ زندگی مطلوب. اغلب مردم در جریان زندگی روزمره‌ای که خود آن را نساخته‌اند، غرق شده‌اند. جامعه و عموم مردم به سمت و سوی رفع نیازهای اولیه مادّی حرکت می‌کنند. کلیه فعالیت‌های انسانی در این چرخه گرفتار شده، زمینه توجّه به نیازهای دیگر و حقایق برتر باقی نمی‌ماند. تفکر خلاق و فهم شهودی، ابزارجهش به سوی حقایق نهفته در عالم خلقت است؛ معادلات و قوانینی که در ماوراء دید قرار دارند، امّا همان قدر حقیقی هستند که زمینی که روی آن قدم می‌گذاریم حقیقی است. تفکر خلاق دارای دو مرحله است:

۱. پیش‌بینی آینده و پیشگیری از موارد نامطلوب

۲. طراحی آینده و ایجاد زمینه برای دست‌یابی به ایده‌آل‌ها

پیش بینی آینده و پیشگیری از نامطلوب‌ها:

حل مشکلاتِ فعلی اذهان را به خود مشغول ساخته است امّا برخی افکار و نظریات که می‌دانندبه همان دلیلی که این مشکل در این مقطع به وجود آمد، می‌تواند در آینده دوباره به وجود بیاید، فکر و نظر خود را به گونه‌ایی طراحی می‌کنند که افق دید به وضعیت فعلی محدود نشود و برای شکل دادن به آینده نیز مدل‌سازی می‌کنند (توجّه به تجربیات گذشته + مطالبات آینده). دست‌یابی به معادلات موجود در هستی (مادی و معنوی، فردی وجمعی) زمینه‌ساز موفقیت انسان در زندگی است. با استفاده از این معادلات که قواعدکلّی هستند می‌توان مصادیق و جریانات بعدی را تشخیص داد. سیستم و مدلی که بتواندموقعیت‌های آتی را پیش‌بینی کند و عملکرد خود را تنظیم کند[۸] تا مبتلا به بحران نشود و رشد خود را ادامه دهد، زاییده یک تفکر خلاق است. تفکر خلاق پاسخگوی سؤالات زیر است:

  • چه موقعیتی در آینده به وجود خواهد آمد؟
  • در آینده چه نیازی وجود خواهد داشت؟
  • چگونه این نیاز را می‌توان برطرف کرد؟
  • چگونه می‌توان به سوی مراحل بعدی حرکت کرد؟

طراحی آینده و تغییر دادن موقعیت‌ها برای دست‌یابی به ایده‌آل‌ها:

در این قسمت، فکر و نظریهٔ تولید شده به دنبال پیش‌بینی آینده و هماهنگ شدن با عوامل آن نیست، بلکه به دنبال ساختن آینده و ایجاد عوامل مطلوب و مورد نظر خود است. و از آنجایی که آیندﺓ مورد نظر باید یک واقعیت اجرائی باشد و نه یک توهّم و خیال، ملاحظه وضعیت موجود و عناصر سازنده آن ضرورت دارد تا با ایجاد تغییر در این عناصر و با تولید عناصر جدید بتوان وضعیت ایده‌آل را فراهم ساخت.[۹]

مراحل زیر حداقل کاری است که در یک تفکر خلاق سازنده انجام می‌شود:

  1. تدوین[۱۰] اهداف آرمانی (با ملاحظه کل بشریت در تمام ابعاد، در تمام مناطق جهان و در طول چندین نسل)
  2. مقایسه وضعیت موجود با وضعیت مطلوب
  3. استخراج عناصر مفید و عناصر مُضر برای تحقق وضعیت مطلوب
  4. تعیین یا تولید عناصر لازم و غیر موجود در وضعیت فعلی
  5. تعیین نهایی آنچه باید تغییر یابد و آنچه باید جایگزین شود
  6. سیستم سازی برای فعال کردن عناصر فوق (با ملاحظه تدریج لازم در محور زمان و مکان)

به نظرشما تدوین اهداف آرمانی، نیاز به چه حجمی‌ از اطلاعات و چه عمقی از آگاهی دارد؟ اشراف بر انسان، جهان، جامعه، تاریخ و زمان از عهده چه کسی برمی‌آید؟

بیایید آرمانها را از خدا بگیریم و راهبردهای رسیدن به آنها را از پیام‌آوران او بخواهیم و با فهم خلاق به دنبال تشخیص راهبردهای تغییر وضعیت موجود و خلق شرایط زمانی و مکانی مطلوب باشیم و خود را در دام هماهنگی با شرایط زمانی و مکانی که دیگران با تفکرات نفسانی خود برای ما ساخته‌اند نیندازیم. می‌گویند: جهانی فکر کن، همگانی بیندیش، منطقه‌ای و فردی نباش. بگوییم: هفت آسمانی فکر کن، فقط این جهانی نباش؛ ابدی بیندیش، محدود به زمان نباش؛ تمام لایه‌های وجود انسان را ببین، فقط جسمانی نباش؛ تمام مخلوقات را ببین، فقط انسان را در نظر نگیر. می‌گویند: بیاموزتا بر طبیعت مسلط شوی. بگوییم: بیاموز تا با همراهی طبیعت به حقیقت متصل شوی.

نتایج، آثار و لوازم پذیرش فرضیه:

عمیق شدن فهم و ادراک تابعی از میزان کشف اجزاء و روابط جدید در موضوع است.

برای تعمیق فهم و گسترش زاویه دید، باید مراحل فهم تحلیلی و استدلالی و خلاقانه طی شود. حداقل سطح فهم و ادراکی که نافع است، سطح فهم کاربردی است لذا تعریف فرآیندهای آموزشی بر اساس فهم اولیه نادرست است و حداقل باید علم‌آموز به سطح فهم ادراکی برسد.

مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:

منطق فهم، روش تدریس، الگوریتم فهم، اجتهاد، سطوح فهم و ادراک، خلاقیت و مدل‌سازی


  1. توضیحِ این جمله نیازمند یک مقدمهٔ هستی‌شناسانه و یک مقدمهٔ انسان‌شناسانه است:
    مقدمهٔ یک: کل هستی از یک طیف پیوستهٔ وجودی تشکیل شده است که هر لایه آن تنازل لایهٔ مافوق است، درست مانند تشعشعات نورانی که از یک منبع نور ساطع می‌شوند. هر لایه بر اساس شدت وجود و نور خود، منشأ بروز و ظهورموجوداتی می‌شود. هستی، مخروطی است که از یک وجود بسیط و با شدت بینهایت آغاز می‌شودو با محدود شدن و ترکیب پیدا کردن، تضعیف می‌گردد و کثرت می‌یابد. هر لایهٔوجودی تجلّی و ظهور لایهٔ مافوق خود است.از هر لایه وجودی، عالَمی ‌خاص انتزاع می‌شود که دارای آثار و خصوصیات منحصر به فرد خود است.
    مقدمهٔ دو: روح انسان، جلوهٔ یکی از لایه‌های عالم وجود است. شدت وجودی آن به اندازه‌ای است که محدود به زمان و مکان نیست، محدود به صورت و شکل نیست و با وجود وابستگی به بدن و ماده، با موطن و لایهٔ اصلی وجودی خود مرتبط است و می‌تواند با منشأ تنازل و تجلّی اشیاء و موجودات مادی اتّحاد وجودی برقرار کند (قدرت ادراک کلیات را دارد) .روح می‌تواند موجودات لایه‌های زیرین خود را خلق کند و علت برای پیدایش آنهابشود (قدرت اراده و خلق کردن دارد) . برآیند مقدمه یک و دو، نتایج زیر را به دست می‌دهد:
    “ذهن”جلوهٔ توانایی روح برای اتحاد با لایهٔ مافوق مادی وجود اشیاء است. ذهن، نمود وتجلّی‌ایی از روح است، مرتبه ای نازل از روح است. آنچه به عنوان”ذهن”شناخته می‌شود اسمی ‌است برای دو لایه از طیف وجودی روح: خیال و عقل. در لایهٔخیال، شدت وجودی به اندازه‌ای است که محدود به زمان و مکان نیست امّا محدود به شکل و صورت است، قدرت دریافت، تغییر و تبدیل صور را دارد (می‌تواند ثبت کند، تجزیه کند، مقایسه کند، ترکیب کند و صور جدید ایجاد نماید) . و در لایهٔ عقل، شدت وجودی برابر با شدت وجودی خود روح است. این نمود از روح، قدرت روح برای اتحاد با موجودات کلّی و سرچشمه‌های پیدایش مخلوقات است. این لایه از روح می‌تواند از زمینه‌ای که توسط مقایسه و تحلیل صور خیالی به وجود آمده است استفاده کند وبا منشأ وجودی این صور اتحاد وجودی برقرار کند (انتزاع کلیات و تولید معقولات) .
    “حصول در ذهن”عبارت است از: اتحاد وجودی روح با لایه‌های دوگانه فوق از طیف وجودی اشیاء، که اگربا لایه خیال ارتباط برقرار کند تصوّرات تولید می‌شوند و اگر با لایه عقلانی ارتباط برقرار کند تصدیقات تولید می‌شوند. اتحاد روح با وجود شیء، علم حضوری است و تمایل روح برای نزدیک کردن این احساس به محدودیت‌های عالم ماده که با آنها مانوس شده است، سبب تنازل و ارتباط با لایه‌ای ضعیف‌‌تر از طیف وجودی شیء می‌شود که علم حصولی را به وجود می‌آورد.
    “مطابقت محتوای ذهن با خارج از ذهن” یعنی یک فکر وقتی حقیقت دارد که محتوای ذهن، تجلی یک موجود خارجی باشد. (تعالی یافته یک موجود مادی یا تنازل یافته یک موجود مجرّد)
    “علم”، اتحاد روحب با لایه‌‌های فوقانی وجودِ اشیاء در سلسله مراتب هستی است. به هر مقداری که روح بتواند به لایه‌های برتر و متعالی‌تر دست یابد به سرچشمه و منشأ وجودی اشیاء نزدیک‌ترمی‌شود و علم گسترده‌تر و عمیق‌تری پیدا می‌کند. تلاش انسانها در علم آموزی، تلاش برای ارتباط روح با طیف‌هایی از وجود است که از جهت شدت وجودی به حدّی رسیده‌اند که تجلی و نمود عینی نیز دارند و با دست‌یابی به آنها می‌توان نیازها و مشکلات زندگی مادی و معنوی را برطرف کرد و روح را به گستره بینهایت وجود خداوند متصل نمود.
    جهت اطلاع بیشتر می‌توانید به منابع زیر مراجعه فرمایید:
    “اصول فلسفه و روش رئالیسم”، علامه طباطبایی، انتشارات جامعه مدرسین حوزه قم؛ “شناخت‌شناسی در قرآن”، آیه‌الله جوادی‌آملی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه قم۱۳۷۰؛ “آموزش فلسفه”، آیه‌الله‌مصباح‌یزدی، شرکت چاپ‌ونشرسازمان‌تبلیغات۱۳۷۷؛ “قواعد کلی فلسفی در فلسفهٔ اسلامی”، غلامحسین ابراهیمی‌ دینانی، انتشارات مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی ۱۳۷۲؛ “نهایه‌الحکمه”، علامه‌ طباطبایی، نشر جامعه‌مدرسین۱۳۸۰؛ الحکمه‌المتعالیه ‌فی‌ الاسفار‌ العقلیه‌ الاربعه”، صدرالدین محمد شیرازی (ملاصدرا) ، داراحیاء‌التراث‌العربی، بحث‌های وجود ذهنی، علم و عالم و معلوم، کتاب النفس؛ “علم حضوری”و “معقول ثانی”، محمدفنایی اشکوری، مؤسسه آموزشی‌پژوهشی امام ‌خمینی۱۳۷۵؛ “تحریرتمهیدالقواعد”، آیه‌الله جوادی‌آملی، انتشارات الزهراء۱۳۷۳؛ “علم و عالم و معلوم”، عزیزالله فیاض صابری، انتشارات عروج اندیشه۱۳۸۰.[]

  2. این‌گونه تعابیر در فضای‌متنِ‌دینی که ازعلم بی‌نهایت سرچشمه گرفته است باید به تعابیر متناسبی مانندِ “چه نیازی سبب شده است که بشر مورد خطابِ گزارهٔ مورد نظر قرار گیرد؟ ” تبدیل شوند.[]
  3. تعریف متغیرهای بیرونی + ارتباط آنها با متغیرهای درونی.[]
  4. این‌گونه موارد در هر فضایی به حسب مقتضیات آن فضا تفسیر می‌شوند. مثلا در حوزهٔ گزارهای دین که قصد فهم گزارهٔ تولید شده وجود دارد نَه تولیدِ یک گزاره، تغییرات به معنی دست‌یابی به جایگزین‌هایی است که خودِ دین، برای گزارهٔ مورد نظر پیش‌بینی و ارائه کرده است.[]
  5. یعنی چه نوع عناصری با چه نوع ارتباطی می‌توانند (یا در سیستم ارائه شده است که) وضعیت موجود را به وضعیت مطلوب برسانند؟[]
  6. تسلّط بر قالب‌های منطقی و برگرداندن جملات روزمره به این قالب‌ها و شناخت قالب‌های مُنتِج (رساننده به حقایق) و قالب‌های غیرمُنتِج و مْغالطه‌ای، از سرمایه‌های اصلی برای فهم استدلالی و نقادانه است.[]
  7. در سطح فهم استدلالی و نقادانه ما همیشه پس از تجزیهٔ مفاهیم و رابطه‌ها، نیازمند مقایسه هستیم، مقایسه با قوانین و معادلات کلّی در خلقت.[]
  8. سیستمِ خود کنترل و خود ترمیم[]
  9. بسیاری از نظریات علمی‌، ایدهٔ‌ آرمان شهرها، لوایح فراملیتی و مهندسی‌های اجتماعی زاییده افکاری بوده‌اند که در این عمق از خلاقیت نظریه‌پردازی کرده‌اند. آنها به دنبال هماهنگ کردن خود با وضعیت موجود نیستند. آنها به دنبال تغییر وضعیت موجود وهماهنگ کردن آن با آرمانهای خود هستند. مراکز آموزش نخبگان، بنیاد‌های علمی‌وتحقیقاتی، مراکز مطالعات استراتژیک و راهبردی چنین اهدافی را دنبال می‌کنند.برنامه‌ریزی‌های پنجاه ساله و صد ساله به قصد تولید آینده‌ای مطابق با سلیقه و افکار برنامه‌ریزان انجام می‌شود. این‌گونه نگرش‌های خلاق، جامع و کلان با برنامه ریزی‌های دراز مدت موثرترین سلاح برای از بین بردن موانعی است که در برابر تحقق ایده‌‌آل‌ها و آرزوها وجود دارد. متاسفانه همیشه و همه جا صحبت از روزآمد بودن و تطبیق با شرایط زمان و مکان است، امروزی بودن یک ارزش به حساب می‌آید درحالی‌که نمی‌دانیم این شرایط زمانی و مکانی و ارزش‌ها و موقعیت‌های امروزی، نتیجه برنامه‌های دراز مدت دیگرانی بوده است که می‌خواهند دنیا را آنطور که خود دوست دارند بسازند.[]
  10. در فضای فهم دین، به جای تعبیرِ “تدوین”، از تعبیرِ”کشف” باید استفاده شود.[]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.