بسم الله الرحمن الرحیم

دسته‌ها
روش شناسی

روش تحقیق در علوم انسانی

موضوع بحث:

«روش تحقیق در علوم انسانی»

مسألهٔ بحث:

چگونه می‌توان بیشترین کشف را از واقعیت پدیده‌ها که چند بُعدی، ترکیبی، چند زاویه‌ای و چند نمایی، چند لایه‌ای و چند سطحی، چند مرتبه ای و دارای انعطاف در ارتباط با عناصر و عوامل بیرونی و زمینه‌ها هستند، به دست آورد؟

پیش‌فرض‌ها:

  1. این بحث در «پارادایم شبکه‌ای» تحلیل می‌گردد و اصول آن، حاکم بر مباحث است.
    (تفصیل بحث در: «پارادایم شبکه‌ای»)
  2. روش تحقیق= مراحل و ضوابط لازم برای کشف صحیح و تحلیل موجّه اطلاعات برای حل یک مسأله. روش تحقیق شبکه‌ای= مراحل و ضوابطی که از علم فلسفه و حکمت متعالیه، برای تحلیل هر پدیده‌ای در مقیاس شبکه هستی، استخراج شده است.
  3. علوم انسانی= علومی که به فهم، توصیف و تبیین رفتارهای انسان در حیطه‌های فردی، جمعی، تاریخی، تمدنی و ماورائی می‌پردازند و این پردازش در لایه‌های رفتارهای تفکری، احساسی، گفتاری، و کارکردی گسترده شده و دامنهٔ آن از حداقل‌های لازم تا حداکثرهای مطلوب نوسان یافته است (اعم از اینکه روش فهم، توصیف و تبیین در این علوم، مشاهده و تجربه باشد یا استنتاج وبرهان).
    (تفصیل بحث در: «نقشهٔ علوم انسانی»)

فرضیهٔ بحث:

الگوریتم «تحقیق شبکه‌ای شش مرحله‌ای»، مدل پیشنهادی برای تحقیق در علوم انسانی است.

تبیین بحث:

بر اساس پارادایم شبکه‌ای:

  1. تجربه، از منابع معرفت است و روش تجربی که مبتنی بر استقراء است با ضوابطش، معرفت‌زا است و کاشف از ساختار یامعادله‌ای در خلقت است.
  2. عقل، از منابع معرفت است و روش عقلانی که مبتنی بر برهان منطقی و قیاس است با ضوابطش، معرفت‌زا است. لذا روش «تحلیل مفهومی» برای کشف برخی از ابعاد یک پدیده باید به کار برود.
  3. وحی یا شهود قلبی، از منابع معرفت است و روش وحیانی که مبتنی بر شهود و علم حضوری است با ضوابطش، معرفت‌زا است.
  4. «کمیّت» نماد حدّ و مرز و کثرت وتمایز در هستی است لذا کَمّیت‌‌جویی، از روش‌های معرفت‌زاست و روش‌های مبتنی برکمّیت، کاشف بُعدی از ابعاد پدیده‌ها می‌باشند.
  5. «کیفیت» نماد تشکیکی بودن وجود ومراتب در هستی است، لذا کیفیت‌جویی، از روش‌های معرفت‌زاست و روش‌های مبتنی بر کیفیت، کاشف بُعدی از ابعاد پدیده‌ها می‌باشند.
  6. ظاهر و بُعد محسوس پدیده‌ها، فارغ از متغیرهای زمانی و مکانی و ارتباطی، بخشی از وجود واقعی آنهاست لذا روش تجربی باضوابطش معرفت زاست.
  7. باطن و بُعد نامحسوس پدیده‌ها (منشأهای درونی بروز و ظهورات هر پدیده) بخشی از وجود واقعی آنهاست و می‌تواند بر اساس «بستر و زمینه و متغیرهای زمانی و مکانی و ارتباطی» تغییر کند. لذا روش‌های تفسیری وابسته به زمینه یا فاعل شناسا با ضوابطش می‌تواند معرفت‌زا باشد.

نکته بسیار مهم: امکان تغییر در پدیده بر اساس تأثیرات زمینه‌ای، نامحدود نیست و به طیف اصلی وجودی پدیده محدود می‌شود. (لذا نسبی‌گرایی مردود است.)

  1. بر این اساس (یعنی محور هفتم) روش «هرمنوتیکی» مبتنی بر مبناگروی معرفت‌شناسانه، قابل استفاده است و برای کشف برخی از ابعاد و لایه‌های پدیده‌ها و گزاره‌ها باید مورد استفاده قرار بگیرد.
  2. بر همین اساس روش «پدیدارشناسانه» نیز برای کشف برخی از ابعاد و لایه‌های پدیده‌ها باید مورد استفاده قرار بگیرد.
  3. بر همین اساس، روش «تحلیل تاریخی» نیز که بستری برای مشاهده عینی رفتارهای پدیده‌ها و کشف معادلات نهفته در آنهاست، باید مورد استفاده قرار بگیرد.
  4. بر همین اساس، روش «عرف‌کاوی» که از روش‌های وابسته به زمینه و بستر پدیده یا متن است نیز باید مورد استفاده قراربگیرد. از نتایج این اصل، ضرورت استفاده از «تحلیل‌های زبانی» در کشف واقعیت‌هاست.
  5. علوم مختلف، بررسی پدیده‌های خلقت از زوایای مختلف هستند و از آنجایی که پدیده‌ها تک‌بُعدی نیستند و شبکه‌ای هستند، برای کشف تمام جوانب و زوایای یک پدیده به هدف پیش‌بینی و کنترل، باید ازروش‌های «میان‌رشته‌ای» استفاده کرد.

مجموعهٔ این اصول دوازده‌گانه را می‌توان در «الگوریتم تحقیق موضوع‌محور» به صورت زیر تجمیع کرد.

الگوریتم تحقیق موضوع‌محور:

در روش تحقیق، برای کشف واقعیت‌ها، از رویکرد تلفیقی، تطبیقی استفاده می‌کنیم؛ تلفیق و تطبیق شش رویکرد زیر: [۱]

رویکرد تحلیل زبانی، تحلیل مفهومی، پدیدارشناسی و تجربی[۲]، تحلیل وجودی[۳]، تاریخ تمدنی[۴]، میان‌رشته‌ای

که به ترتیب ذکر شده، مورد استفاده قرار می‌گیرند: [۵]

در تعاریف در اولین مواجه، با «مفاهیم دارای لفظ» روبرو هستیم و الفاظ نماد و مرآه مفهوم هستند و مفاهیم دارای منشأ تولید خارجی یا روانی یا ذهنی می‌باشند.‌ براین اساس، ابتدا با رویکرد «تحلیلی» با موضوع مواجه می‌شویم تا با شکافت مفهومی به ذاتیات و عوارض آن پی ببریم. در اولین مواجه با مفهوم، با لفظ روبرو هستیم و در بدترین حالت، هیچ معنایی از این لفظ نمی‌شناسیم و به ذهن متبادر نمی‌شود لذا در قدم اول به سراغ کشف اجمالی معنی لفظ می‌رویم.

 

مرحلهٔ اول: تحلیل قدم به قدمِ لغوی

  1. به کتاب لغت مراجعه کن و معنی اولیه (عرف عام) این لفظ را بدست بیاور و ثبت کن.[۶]
  2. در صورتی‌که لغت مربوط به زبآنهایی است که ریشه و وزن دارند، ریشه و وزن لغت را با مراجعه به دستور زبان آن زبان کشف کن.
  3. معنای ریشه را در کتاب لغت، به دست بیاور و ثبت کن.
  4. معنای وزن (حالت کلمه) را با مراجعه به دستور زبان، به دست بیاور.
  5. اشتراک و تفاوت معنای ریشه با معنای لغت مورد نظر را ثبت کن.
  6. کتب لغت را براساس زمان تألیف، مرتب کن و براساس زمان، معنای لغت را استخراج کن.
  7. اشتراکات و تمایزات معنای لغت در این محور زمانی را ثبت کن
  8. مترادف‌های لغت را با مراجعه به کتب لغت مربوطه به دست بیاور.
  9. اشتراک[۷] و تمایزات معنای لغت با مترادفهایش را ثبت کن.
  10. متضادهای لغت را با مراجعه به کتب لغت مربوطه به دست بیاور.
  11. اگر چند متضاد دارد، اشتراک معنایی بین خودِ متضادها را کشف کن.
  12. با عملیات نقیض‌گیری، از روی معنای متضاد، معنای اصلی را بساز و ثبت کن.
  13. با مراجعه به فرهنگ لغت‌های چند زبانه، معادل کلمهٔ مورد نظر را در زبآنهای دیگر شناسایی کن.
  14. با مراجعه به کتب لغت معتبر در زبآنهای دیگر، معنای لغت را استخراج کن و ثبت کن.
  15. جدولی تطبیقی از معانی‌ای که ثبت کرده‌ای[۸] ترسیم کن.
  16. با اشتراک‌گیری از جدول، معنای لغت را بنویس.

مرحلهٔ دوم: تحلیل قدم به قدمِ مفهومی[۹]

پس از اینکه تصوری از معنی لغت به دست آمد به تحلیل مفهوم می‌پردازیم و همین‌طور در صورتی که مفهومی داشتیم که هنوز لغتی برای آن وضع نشده است (لغات و اصطلاحات جدید)

کلید اصلی در تحلیل مفهومی «کشف تمایزها» است؛ شروع تحلیل نیز از رصد مرزها و اولین تمایزهاست.

هر مفهومی با عالم خارج از ذهن[۱۰] ارتباطی دارد و به مصداق و شیء‌ای اشاره می‌کند[۱۱] یا از مجموعه‌ای از مصادیق انتزاع شده است[۱۲] یا به حالت و وضعیت و نسبتی که میان مصادیق مختلفی وجود دارد اشاره می‌کند[۱۳] بنابراین:

  1. ابتدا در ساده‌ترین حالت، به دنبال مصداق مادی مفهوم[۱۴] بگرد، اگر مصداق قابل مشاهده داشت، براساس الگوریتم «رویکرد تحلیل تجربی» عمل کن.[۱۵]
  2. اگر این مفهوم در تو یا دیگران احساس خاصی ایجاد می‌کند براساس الگوریتم «تحلیل پدیدارشناسانه» عمل کن.[۱۶]
  3. بدون توجه به مصداق یا احساس از مفهومِ مورد نظر، آن را با جدول مفاهیم پایه مقایسه کن.[۱۷]
  4. اگر در آن جدول وجود دارد برای تعریفش به فلسفه، منطق یا معرفت‌شناسی مراجعه کن.[۱۸]
  5. مفهوم را با جدول مقولات مقایسه کن.[۱۹]
  6. اگر خودِ مفهوم یا مصداقِ مفهوم، در این جدول صدق می‌کند، به تعریف مقولات در فلسفه مراجعه کن.
  7. مصادیق مفهومِ مورد نظر را بررسی کن آیا مفهوم به ذاتی اشاره دارد[۲۰]؟ اگر دارد آنگاه وصفی را که ذات حامل آن است با تحلیل لغوی و تحلیل پدیدارشناسانه[۲۱] کشف کن.[۲۲]
  8. اگر مصداق مفهوم، خود، یک مفهوم است[۲۳] آنگاه مصادیق دیگر آن را پیدا کن و با استفاده از مکانیزم «اسکن کردن و تناظر یک‌به یک صفات و خصوصیات» صفات مشترک بین مصادیق را استخراج کن و وجه تمایز آنها را کشف کن.
  9. آیا مفهوم به وصف و حالتی دلالت دارد؟ اگر دارد آنگاه آن وصف و حالت را با جدول مفاهیم پایه مقایسه کن اگر در جدول وجود دارد به تعریف آن مراجعه کن؛ اگر وجود ندارد به مرحله دوازده (تحلیل وجودشناسانه) برو.
  10. آیا مفهوم به نسبتی دلالت دارد؟ اگر دارد آنگاه طرفین یا اطراف نسبت را کشف کن.
  11. قدر مشترک و حلقه رابط میان طرفین نسبت را با مکانیزم «اسکن»، کشف کن.
  12. اگر مفهوم مورد نظر هیچ‌کدام از موارد فوق نیست آنگاه فاصله و حلقه‌‌های مفهومی میان مفهوم مورد نظر با مفاهیم پایه را براساس الگوریتم «تحلیل وجود‌شناسانهٔ» زیر کشف کن: [۲۴]
  13. مفهوم مورد نظر را به عنوان یک حالت و اثر مجهول در نظر بگیر و «محلّ» آن یعنی فضا، بستر، زمینه، موقعیت، خمیرمایه‌ای را که مفهوم مورد نظر، در آن ظهور و بروز کرده است کشف کن. (جوهر = علت مادی = جنس = ما هو فی جنسه؟ ) [۲۵]
  14. چند مفهوم مشابه (نه مترادف) که احساس می‌کنی در اصل و ریشه با مفهوم مورد نظر تشابه دارند را کشف کن، وجه مشابهت را بررسی کن (کشف جنس از طریق بررسی مصادیق مشابه)، میزان مطابقت این وجه را با نتیجه مرحله سیزده مقایسه کن. (آزمون صحت کشف جنس از طریق بستر مفهوم)
  15. (مرحله کشف حالت و اثر مجهول) ← مفهوم مورد نظر در اولین تداعی:
  • چه صفتی را در ذهن شما متبلور می‌کند؟ آن را ثبت کن.
  • چه حالتی را به ذهن شما خطور می‌دهد؟ آن را ثبت کن.
  • توجه به چه اثری را در ذهن شما فعال می‌کند؟ آن را ثبت کن.
  1. این صفت، حالت و اثری که به نظر شما رسیده است (با کاوش درونیِ حسّ از مفهوم و بدون توجه به امور بیرون از مفهوم[۲۶])، مصداق کدامیک از مفاهیم پایه فلسفی است؟ (در سؤال «آیا……….، مصداقی از……….است؟ در جای خالی اول، مفهوم موردنظر و در جای خالی دوم به نوبت یکی‌یکی مفاهیم پایه را قرار دهید و صحت حمل را امتحان کنید[۲۷].) [۲۸]
  2. هر کدام از مفاهیم پایه که در این معادله صدق کرد، به لوازم مفهومی آن در فلسفه مراجعه کنید و مفاهیم مرتبط با آن را بنویسید.[۲۹]
  3. هر مفهومی دارای منشأ‌ای است که پیدایش آن مفهوم از آنجا آغاز شده است، وجود منشأ و بحث پیدایش، ملازم با بحث «تغییر» و «حرکت» است، مهم‌ترین قسمت در دست‌یابی به حقیقت یک موضوع، کشف «فرمول تغییر» و «معادلهٔ حرکتِ» آن است. برای رسیدن به این هدف، براساس الگوریتم «تحلیل وجودی» [۳۰] عمل کن.
  4. هر مفهومی به علتی و با احساس و موقعیت خاصی، در اولین بار در تاریخ تفکر بشر، مورد توجه متفکری قرار گرفته و توضیح در مورد او از جایی شروع شده است. سپس در مسیر ملاحظات و تاملات فکریِ دیگر اندیشمندان قرار گرفته و تغییر و تحولاتی یافته است. کشف فضایی که سبب شده به این مفهوم توجه شود و سپس کشف تغییر و تحولات و علل ایجاد این تغییرات در سیر اندیشهٔ بشری، موجب می‌شود، علل و ابعاد مختلف موضوع، در صحنهٔ عمل آشکار شود و مقایسهٔ نتایج این آشکارسازی با نتایج مرحلهٔ «تحلیل وجودی» آزمونی طرفینی برای صحت تشخیص تحلیل‌گر خواهد بود. برای رسیدن به این هدف، از الگوریتم «تحلیل تاریخی» استفاده کن.[۳۱]
  5. برای تکمیل فرآیند «تحلیل تاریخی»، به طور خاص تحلیل‌ها و توضیحاتی را که در علوم مختلف از «مفهوم مورد نظر» صورت گرفته است استخراج کن و با استفاده از الگوریتم «تحلیل میان‌رشته‌ای» [۳۲]، ابعاد، آثار و لوازم مفهوم را کشف کن.
  6. نتایج شش تحلیلِ «لغوی، مفهومی، پدیداری و تجربی، وجودی، تاریخی، میان‌رشته‌ای» را با استفاده از الگوریتم «تحلیل تطبیقی» [۳۳] مقایسه و جمع‌بندی کن.

نتایج، آثار و لوازم پذیرش فرضیه:

تحول در علوم انسانی و حرکت به سمت علوم انسانی اسلامی، نیازمند «روش تحقیق شبکه‌ای» است که در قالب شش محورِ فوق ارائه گردید. این مجموعه را می‌توان به صورت زیر مدل کرد:

مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:

علم دینی، علوم انسانی اسلامی، روش تحقیق شبکه‌ای، روش تحقیق شش مرحله‌ای، نظریه‌پردازی


[۱]– برای پوشش تمام ابعاد و ظهورات وجودی موضوعات (ظهور لفظی، ظهور ذهنی، ظهور عینی مادی، ظهور مثالی ماورائی، ظهور سیال تاریخی، ظهور علمی، )

[۲]– در این رویکرد، حتما از مدل‌های تفکریِ مانند شش کلاه تفکر، برای ارسال محرک و کشف ابعاد و ظهورات پدیده استفاده شود. (کتاب درس‌های تفکر دوبونو)

[۳]– تحلیل علّی‌معلولی با ملاحظه علل اربع (در گسترهٔ از ذرات بنیادین تا مالانهایهٔ‌له)

[۴]– مربوط به صحنهٔ زندگی و بررسی تأثیر آن در زندگی‌سازی

[۵]– پیش‌فرض در این مدل، این است که «پدیده‌ها احتمالا شرور هستند و الزاما بازنمایی و ظهور صادق ندارند.» پس باید با استفاده از ارسال کلیهٔ مُحرّک‌های ممکن، پدیده را (اعم از عینی، ذهنی و لفظی) مجبور به ظهور و بروز کرد تا برآیند ظهور و بروزها، به ذات پدیده نزدیک شود.

[۶]– پیش‌نیاز: احراز موجه بودن کتاب لغت مورد مراجعه

[۷]– روح معنی، معنای عام، معنای پایه

[۸]– محورهای ۱، ۳، ۵، ۷، ۹، ۱۲، ۱۴

[۹]– علامه طباطبایی در مورد هویت «تحلیل مفهومی» چنین بیان فرموده است: عملیه علی مفهوم لانقدر ان نتصوره الا ان نتصور مفهوما آخر. (نهایه ص۱۰۶)

[۱۰]– اعم از عالم مادی و عالم روحی درونی (ادراکات حضوری)

[۱۱]– مفاهیم جزئی

[۱۲]– مفاهیم کلی

[۱۳]– اعتباریات

[۱۴]– تعبیری که در منطق ارسطویی نسبت به این مرحله از فرآیند آمده چنین است: انظر الی اشخاص المحدود (مفهومی که قرار است مورد حدّ قرار بگیرد) (ر.ک. منطق منظومه، ص۲۲۸)

[۱۵]– الگوریتم تحلیل تجربی:

  1. دید کلّی به موضوع بیانداز؛ محدوده‌های موضوع و مرزهای موضوع را مشخص کن تا از موضوعات دیگر تمیز داده شود.
  2. با حواس پنجگانه آن را نقطه‌به نقطه مرور کن (عملیات اسکن کردن)
  3. به دنبال مرزهای تمایز در آن شیئ بگرد.
  4. موضوع را به قطعات بزرگ تقسیم کن؛ اجزاء اصلی تشکیل دهندهٔ موضوع را تعیین کن. (این نحوه عملکرد، در کتب منطقی به شرح زیر آمده است: من الطرق المعتبرهٔ فی اقتناص الجنس و الفصل، القسمهٔ. و هی تنقسم إلی قسمهٔ الکل إلی أجزائه، و إلی قسمهٔ الکلی إلی جزئیاته؛ فالقسمهٔ طریق إلی تحلیل المرکبات إلی بسائطها، و متی حصلت البسائط، تمیز الجزء الجنسی عن الفصلی‏ ر.ک. المنطق الملخص، ص۹۰)
  5. اجزاء و قطعات را از سمتی به سمت دیگر کاوش (scan) کن؛ یعنی زاویهٔ دیدهای مختلف را برای کاوش کردن موضوع مورد بررسی قرار بده.
  6. درون هر جزء را اسکن کن و اجزاء تشکیل‌دهنده آن را کشف کن. (تا جایی این عملیات را ادامه بده که دیگر امکان عملی برای تجزیه نداشته باشی.)
  7. روابط بین اجزاء را از عمق به سطح کشف کن. (رابطه = اثرگذاری و اثرپذیری)
  8. ماتریس روابط درونی را ترسیم کن.
  9. به خارج از مرزهای موضوع توجه کن و موضوعات را لایه‌به لایه از نزدیک‌ترینِ مکانی به دورترین، از سطح زمین رو به بالا، از جسم به  ذهن و سپس به روح، از گذشته به حال و سپس آینده، از صورت مادی به منشأ وجودی ماورائی، اسکن کن و موضوعات احتمالا تأثیرگذار را کشف کن.
  10. آنچه را مشاهده می‌کنی توصیف و ثبت کن. (چه اجزاء و روابطی مشاهده می‌شود با توصیف کمیت و کیفیت و جهت = مهارت مشاهدهٔ دقیق)
  11. ماتریس روابط بیرونی را ترسیم کن.
  12. با توجه به ماتریس روابط درونی و روابط بیرونی، اجزاء و روابط را کنار هم بگذار و «کلّ» را بازسازی کن تا معنای وضعیت موجود کشف شود. (معنا = آثار، نتایج و لوازم؛ موقعیت حرکتیِ موضوع در شبکه هستی) .

[۱۶]– الگوریتم تحلیل پدیدارشناسانه:

  1. فقط به احساس خود توجه کن و آن را توصیف کن و ثبت کن.
  2. مفهوم را به دیگران عرضه کن و احساسی را که نسبت به آن دارند ثبت کن. (در انتخاب دیگران، جهت‌گیری خاص نداشته باش و پراکندگی را اولویت بده.)
  3. فقط آثار مثبت احتمالی مفهوم را جستجو کن و ثبت کن.
  4. فقط آثار منفی احتمالی مفهوم را جستجو و ثبت کن.
  5. فقط تغییرات مفهوم در شرایط مختلف را جستجو کن و ثبت کن.
  6. فقط آینده احتمالی مفهوم را تصور و توصیف کن.
  7. فقط بر جایگزین‌های احتمالی مفهوم تمرکز کن و آنها را توصیف کن.

[۱۷]– جدول مفاهیم پایه عبارتند از: وجود، ماهیت، ماده، صورت، جنس، فصل، وحدت، کثرت، قوه، فعل، شدت، ضعف، حرکت، ثبوت، حدوث، قدم، سبق، لحوق، جزء، کل، تناقض، تضاد، ربط، استقلال، وجوب، امکان، امتناع، عدم، کلی، جزیی، علت، معلول، تمایز، تشابه، تساوی، معیت.

[۱۸]– فلسفه، منطق، معرفت‌شناسی عام (یعنی مفاهیمی که در تمام فلسفه‌ها، منطق‌ها و نظریات معرفت‌شناسانه، به عنوان مفاهیم پایه تلقی می‌شوند.)

[۱۹]– جدول مقولات عبارتند از: ذات و جوهر، جسم، زمان، مکان، کمیت و اندازه‌، کیفیت و چگونگی، وضعیت، نسبت، ارتباط (اثرگذاری و اثرپذیری) ، احاطه و دربرداشتن.

در منطق ارسطویی، از این مرحله از فرآیند چنین تعبیر شده است: «فالحد بالترکب اقتناصه و ذا بأن تستشرفوا أی تنظروا أشخاص المحدود لاتحادهما بالذات حتی تعلموا علما تعقلیا أن الأشخاص من أی الأجناس العشر ای المقولات فتظفر عقولکم بجنسها الأعلی أولا فتأخذوا بعد ذلک مقوماتها الأخر من أجناسها و فصولها البعیدهٔ و القریبهٔ و تصطادوا حدودها» (ر.ک. منطق منظومه ص۲۲۱)

[۲۰]– مانند اسماء خاص (خدا، جبرئیل، ابلیس، قرآن و…)

[۲۱]– مثلا لفظ ارسطو به فردی با مشخصاتِ…..اطلاق می‌شود.

[۲۲]– بر اساس نظریهٔ توصیفی بودن هویت اسماء خاص (در فلسفه تحلیلی و علم اصول)

[۲۳]– معقولات ثانی

[۲۴]– در این محور، محقق باید با زبان تحلیل‌های مبتنی بر «وجود – عدم» آشنا باشد و بتواند براساس شکافت وجودشناسانه، مفهوم مورد نظر را به مفهوم پایه متصل گرداند.

مبنای اصلی این نحوه تحلیل بر سه اصل زیر است:

  1. «نفوذ به ذات از طریق آثار، حالات، صفات، ظهورات و روابط»
  2. رابطهٔ علت‌ومعلولی میان مفاهیم (منتزع از رابطه علت‌ومعلولی میان ماهیات) ؛ با چهار قسم علل (علت فاعلی، علت مادی، علت صوری، علت غائی)
  3. جدول مقولات (عوارض ذات)

[۲۵]– در بحث موضوع و مسائل علم، آمده است که «ما یبحث فیه عن عوارضه الذاتیه» و بحث از شاخص «محمول ذاتی» ارائه شده و چنین آمده است که:

محمول ذاتی آن است که یا موضوع در تعریف آن اخذ شود یا جنس موضوع یا معروض موضوع یا معروض جنس موضوع (شرح اشارات ج۱ ص۶۰)

مثلا: «محبت» = حالتی روحی روانی که….. (اثر تمایل به همراهیِ با همدلی را ایجاد می‌کند.)

[۲۶]– مانند توجه به علت یا مرتبطات مفهوم

[۲۷]– مسأله: این صحت حمل، برای ارزیابی و آزمونش، آیا چیزی غیر از حسّ درونی (احساس یکی بودن) که به بدیهیات پایه بازگشت می‌کند دارد؟ اگر ندارد، آنگاه به چه دلیل حسّ شخصی افراد از این صحت حمل می‌تواند ملاک باشد؟ به نظر می‌رسد باید اثبات شود این حسّ، حسّ نوعی است نه شخصی.

از سوی دیگر با دیدن بحث «پارادوکس‌‌ها» و منشأ خلاقیت و تولید علم بودن توجه به آنها، به ذهن می‌رساند که عدم حسّ هوهویه و صحت حمل، نمی‌تواند ملاک عدم صحت حمل باشد. (به اسناد مربوط به بحث پارادوکس‌شناسی مراجعه شود.)

[۲۸]– مثلا: محبت، مصداقی از فضای وحدت و کثرت است.

[۲۹]– مثلا: در مفهوم پایهٔ «وحدت و کثرت»، دو طرفی که وحدت بین آنها باید ایجاد شود بررسی می‌شود. (وحدت حقیقی یا اعتباری یا انضمامی، جهت وحدت، سطح و لایه وحدت و….)

[۳۰]– الگوریتم «تحلیل» وجودی به شرح زیر است:

  1. تصور و پذیرش هر مفهومی، مبتنی بر تصور و پذیرش پیش‌فرض‌هایی است، پیش‌فرض‌های عام وجودی مرتبط با این مفهوم را کشف کن. (در مقابل پیش‌فرض‌های خاص مربوط به کاربرد مفهوم مورد نظر در علوم مختلف)
  2. فرمول تغییر را مناسب با مفهوم مورد نظر تکمیل کن.

 (فرمول تغییر عبارتست از: تغییر در……..از………..به…………با…………برای…………………؛ یعنی: تغییر در چه ماده‌ای؟ از چه صورتِ موجودی؟ به چه صورتِ مطلوبی؟ با ایجاد چه زمینه، ابزار و لوازمی؟ برای تحقق چه هدفی؟ )

  1. معادلهٔ حرکت را مناسب با مفهوم مورد نظر تکمیل کن.

 (معادلهٔ حرکت عبارتست از: حرکتِ در…………..از……………….به…………………در مراحلِ…………………….با کمیت……………….و کیفیت…………………………در زمان…………………در مکان……………………….در ارتباط با………………….که توسط علتِ…………………………شروع شده و توسط علتِ……………………………ادامه یافته است، و نقطه اوج آن………………………….است تا به…………………………………برسد؛ یعنی: حرکت در چه ماده‌ای، از چه نقطه شروعی؟ به چه نقطه پایانی؟ با عبور از چه مراحلی؟ با چه کمیت و کیفیت و زمان و مکان و وضعیت و جهتی؟ توسط چه علت فاعلی؟ و علت مبقیه‌ای؟ با حداکثر چه سقف قابلیت و مرکز ثقلی؟ به چه علت غائی‌ای؟ ) قاعدهٔ «ذوات الاسباب لاتعرف الا باسبابها» دلالت بر ضرورت اتخاذ علل اربع در تعریف موضوع و کشف حقیقت مورد نظر دارد.

[۳۱]– الگوریتم تحلیل تاریخ به شرح زیر است:

[۳۲]– الگوریتم تحلیل میان‌رشته‌ای به شرح زیر است:

هر مفهومی در هر علمی، مبتنی بر پیش فرض‌ها و اصول‌موضوعی‌ای است، پیش‌فرض‌های مفهوم مورد نظر در هر علمی را کشف کن.

[۳۳]– الگوریتم تحلیل تطبیقی به شرح زیر است:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.