بسم الله الرحمن الرحیم

دسته‌ها
روش شناسی

منطق فرآیندی و روح معنا

موضوع بحث:

 «منطق فرآیندی و روح معنا» چیست؟ چرا؟ و چگونه؟

 (مقالهٔ انتقادی منتخب در: «نقد و بررسی نظریهٔ روح معنا»)

مسألهٔ بحث:

الفاظ برای مصادیق وضع شده‌اند یا برای معنی و مفهوم عامی که آن مصادیق، ظهور و بروزش هستند؟ لایه‌های معنایی طولی (عمق معنی) چگونه تشکیل می‌شوند و چگونه قابل دسترسی و فهم هستند؟ گزاره‌های ثابت راهبردی، چگونه می‌توانند موقعیت‌های متغیر را مدیریت کنند؟

پیش‌فرض‌ها:

  • اصل واقع‌گرائی
  • امکان معرفت و شناخت پدیده‌ها (تولید معنای مطابق با واقع)
  • حجیت ظهورات و امکان فهم گزاره های دین
  • توانایی ذهن در تجزیه و تحلیل مدرکات (انتزاع و القاء خصوصیات)
  • شبکه ای بودن عالم و تحقق عوالم طولی، و در نتیجه امکان تحقق لایه‌های معنایی

فرضیهٔ بحث:

  1. منطق فرآیندی= تلاش روشمند برای عبور از ظاهر مصادیق و معانی، و کشف ملاک و قاعده و روح معنا
  2. روح معنا= مفهوم دال بر یک فعل‌وانفعال و ظهور و بروز که با الغاء خصوصیت از مصادیق مرتبط با آن، انتزاع می‌شود. مانند مفهوم «سنجش» که با الغاء خصوصیت از انواع «ترازوها» انتزاع می‌شود.
  3. خصلت راهبردی گزاره‌های دین، با «منطق فرآیندی و کشف روح معنا» فعال می‌شود.
  4. برای تمدن‌سازی بر اساس نگرش اسلام، نیاز به استنباط فرآیندها در مقیاس کلان، از آیات و روایات است.

تبیین بحث:

تعبیر رهبر کبیر انقلاب قدس‌سره درباره این بحث، گویای میزان اهمیت و عمق آن است:

 «قسم به آنکه جانم در دست اوست، درک این مطلب (وضع الفاظ برای معانی عام) راه وصول به تمام کلیدهای معرفت و ریشه و اساس تمام قواعد فهم اسرارکتاب الهی است و تفکر درآن ازشصت سال عبادت بهتراست.» (ر.ک. کتاب مصباح الهدایهٔ الی الخلافهٔ والولایهٔ)

علامه طباطبایی رحمه‌الله علیه در تفسیر المیزان چنین آورده‌اند:

 «انس و عادت باعث می‌شود که ذهن آدمی در هنگام شنیدن یک کلمه، و یا یک جمله، به معنای مادی آنسبقت جوید، و پیش از هر معنای دیگر، آن معنای مادی و یا لواحق آن به ذهن در آید، واز آنجایی که بدن، و قوای بدنی انسان، سر و کارش همه با ماده است، لذا اگر لفظ حیات، علم، قدرت، سمع، بصر، کلام، اراده، رضا، غضب، خلق، امر و امثال آن را می‏‌شنود، فورا معنای مادی آنبه ذهن در می‏آید، همان معنایی که از این کلمات در خود سراغ دارد.» اما کلمات می‌توانندلایه‌هایی از معنا را در خود جای دهند که در مرتبه ای بالاتر، و بالاتر معانی مثالی و مجرد وجود داشته باشد که اصل و روح آن کلام را تشکیل می‌دهند؛ از این مطلب دراصطلاح به روح معنا یاد می‌شود. مثلا در لفظ «قلم» انسان نام ابزاری را که بتواندبا آن چیزی را ثبت کند و بنگارد قلم نهاده است. جنس و شکل قلم که از چوب باشد یا غیرآن، از بیرون به مرکب آغشته شود یا جوهرش درون آن باشد، محسوس باشد یا غیر محسوس و… از خصوصیات مصادیق ابزار نگارش هستند و ازمعنای قلم خارج‌اند. به همین سبب لفظ قلم بر طیف وسیعی از ابزار ثبت و نگارش از مداد چوبی گرفته تا خودنویس اطلاق می‌شودبی آن‌که در هیچ‌کدام از آنها «مَجاز» باشد.

روح معنا= جامع معنایی (جنس، جوهر، ذات) که درتمامی مصادیق معنایی وجود دارد و با حذف آن جامع، شیءاز ماهیت خود خارج می‌گردد.

پیشینه این بحث:

  1. غزالی؛ (م ۵۰۵)
  2. محی‌الدین ابن عربی؛ (م۶۳۷)
  3. صدرالمتألهین؛ (م۱۰۵۰ نخستین تحلیلگر این نظریه در شیعه)
  4. فیض کاشانی؛ (م۱۰۹۲)
  5. رهبر کبیر انقلاب؛
  6. علامه طباطبائی؛
  7. علامه طهرانی؛
  8. آیت الله جوادی آملی؛
  9. آیت‌الله حسن مصطفوی (در کتاب التحقیق فی کلمات القرآن)

نکته: وضع الفاظ صرفا برای مصادق محسوس، از نظر معرفت‌شناسانه مساوی با پوزیتویسم که همان تجربه گرایی است می‌باشد.

مرکز اصلی بحث= چگونگی وضع الفاظ برای معانی:

دیدگاه‌های مختلفی در علم اصول برای این مطلب ارائه شده است:

  1. محقق نائینی: اعتبار الهی که به بشر الهام شده است.
  2. محقق عراقی: مبدأ ملازمه واقعی لفظ و معنا و از امور جعلی و اعتباری
  3. محقق طوسی: اعتبار تنزیل لفظ به منزله معنا
  4. محقق اصفهانی: وضع نوعی اعتبار و وضع الشی علی الشی است
  5. مرحوم محقق خویی: تعهد از سوی واضع، یعنی واضع متعهد است هر گاه معنای خاصی را اراده کرد از لفظ خاصی برای ابراز آن استفاده کند.
  6. شهید صدر: «قرن اکید» بین لفظ و معنا (همخوانی پدیدار و لفظ)

در علم اصول، نظریات زیر مورد بررسی و استدلال قرار گرفته‌اند و این بحث بر پیش‌فرض‌های اصولی زیر مبتنی است:

  • وضع فرآیندی است.
  • کار وضع ایجاد پیوند تصوری بین لفظ ومعنی است.
  • فرآیند وضع الفاظ الزاما خودآگاه نیست.
  • دلالت الفاظ بر معانی تابع اراده متکلم است.
  • معنای متعین متن همان معنای ظاهر متن است و کاشف از مراد و نیت متکلم است.
  • غرض و غایت از وضع الفاظ، توسعه در ابراز مقاصد برای افاده و استفاده است.

استدلال بر وضع الفاظ برای معانی اعم از معنای حسّی و مادی:

صغری اول: وضع یک فرآیند زبانی است.

کبری اول: فرآیند زبانی تابع نظام مفهومی ذهنی است.

نتیجه اول: وضع تابع نظام مفهومی ذهنی است

صغری دوم: وضع تابع نظام مفهومی ذهنی است.

کبری دوم: نظام مفهومی ذهنی در انتزاع از مصداق به مفهوم (از جزئی به کلی و عام) است و در تطبیق از مفهوم به مصداق (از کلی و عام به جزئی) است.

نتیجه نهایی: فرآیند وضع در انتزاع از مصداق به مفهوم (از جزئی به کلی) و در تطبیق از مفهوم به مصداق (از کلی به جزئی) است. وضع ناظر به مفاهیم کلی است و بر تمام مصادیق معنایی در مراتب محسوس و غیرمحسوس تطبیق می شود.

الفاظ و مفاهیم، به طور خالص برای مصادیق وضع نشده‌اند بلکه واضع در تمام موارد، عموما به طور ناخودآگاه، ملاک و مفهوم کلی فوقانی (روح معنا) را که مصداق مورد نظر، از ظهورات و تجلیات آن است، در نظر می‌گیرد و سپس لفظ را وضع می‌کند.

شواهد و مویدات:

  • وضع نوعی در هیئات (مانند میزان در وزن مفعال)
  • کلی گیری در جنس و استفاده در تعاریف
  • جعل احکام به نحو قضایای حقیقیه
  • تطابق عوالم بر یکدیگر (نزول از عالم خزائن به عالم محسوس)
  • استفاده از قاعده جری و تطبیق در تفسیر
  • روایاتی داریم که دلالت نص گونه بروجود معانی‌ای غیر از معانی محسوس و ظاهری در همان کلمه دارند.
  • کشف جامع معنایی در بحث صحیح و اعم.
  • کشف جامع معنایی در علم اجمالی.

مثال‌ها:

بررسی واژهٔ کرسی:

درباره حضرت سلیمان: «وَأَلْقَینا عَلی کرْسِیهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ» (۸۸)

درباره خداوند: «وَسِعَ کرْسِیهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ». (بقره: ۲۵۶)

کرسی هم به معنای محسوس و هم به معنای نامحسوس آمده است؛ این لفظ معین نمی‏کند که از چه چیزی ساخته شده است، برای چه نشستنی و چه کسانی و با چه خصوصیاتی؛ کرسی برای حقیقت جامعی وضع شده که همه این معانی را در بر دارد که عبارتست از «موقعیت استقرار و تسلط»

بررسی واژه ید:

 «تَبّتَ یدا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ». (مسد: ۱) دست ظاهری.

 «ذلِک بِما قَدَّمَتْ یداک». (الحج: ۱۰) کنایه از کارهایی که توسط دست انجام می شود.

 «وَ قالَتِ الْیهُودُ یدُ اللَّهِ مَغْلُولَهٔ غُلَّتْ أَیدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یداهُ مَبْسُوطَتانِ». (المائده: ۶۴) تعبیر کنایی از دست باز بودن و توان انجام کارداشتن.

 «یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدِیهِم». (فتح: ) کنایه از قدرت الهی.

همه این معانی طولی برای لفظ وجود دارد و استعمال لفظ تنها برای دست ظاهری نیست، بلکه برای حقیقت جامعی است که عبارتست «از قدرت و توانایی»

بررسی واژه «کَتَبَ»

 «یا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَهٔ الَّتی‏ کتَبَ اللَّهُ لَکم» (مائده: ۲۱) این لفظ معین نمی‌کند که این کتابت از چه سنخی است.

 «کتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَاوَ رُسُلی‏ إِنَّ اللَّهَ قَوِی عَزیزٌ» (المجادلهٔ: ۲۱).

 «فَقُلْ سَلامٌ عَلَیکمْ کتَبَ رَبُّکمْ عَلی‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَهٔ» (الأنعام: ۵۴)

 «وَ لا ینْفِقُونَ نَفَقَهٔ صَغیرَهٔ وَ لا کبیرَهٔ… إِلاَّ کتِبَ لَهُمْ». (التوبهٔ: ۱۲).

چگونه و چه چیزی و در کجا نوشته می‌شود؟ آن‌چه نوشته می‌شود محسوس است یا معقول؟ این کتابت، در آسمان نوشته می‌شود، یا درلوح محفوظ و یا در قلب یا پرونده‌ای نه از جنس کاغذ یا…؛ که معنی جامع همگی «ثبتِ قطعی» است.

بررسی واژه «میزان»

واژه­ میزان گاه برای ترازو، یا موازنه­ اعمال و معیاری برای مقادیر به کار رفته است.

 «أَوْفُواْ الْکیلَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْط» (انعام: ۱۵۲).

 «اللَّهُ الَّذِی أَنزَلَ الْکتَابَ بِالحْقّ‏ِ وَ الْمِیزَانَ» (الشوری: ۱۷).

 «والسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَ وَضَعَ الْمِیزَان» (الرحمن: ۷).

 «َأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» ) الحدید: ۲۵).

نظریه روح معنا می‌گوید: میزان یک روح جامع دارد که شامل همه صورت‌ها و معانی مادی و غیر مادی می‌شود و واضع همه این مراتب را با روح معنا درنظر گرفته و هرکدام به تناسب خود معنایی حقیقی و بدون نیاز به قرینه دارد.

 «فَلْینْظُرِ الْانسان إِلی طَعامِهِ أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا».

امام صادق‏ علیه السلام در این حدیث طعام در این آیه را که به ظاهر در معنای غذا و خوراکی‏‌های مادی وارد شده، از باب روح معنا، آن را به علم و غذای معنوی تفسیر می‏کند و می‏فرماید: «فلینظر ممّن یأخذُ العلمَ منه»

 «یخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاس» (نحل/ ۶۹)

امام صادق در تفسیر آیه می فرمایند: «العلمُ الذی یخرُج مِنّا إلیکم».

در آیه عسل به علمی تطبیق داده شده که از اهل بیت گرفته شده، با اینکه مفهوم عسل در ظاهر آیه روشن و صدر و ذیل آیه درتفسیر مشخص است، اما مسئله توسعه معنا تا آنجا پیش می‌رود که شامل علم اهل بیت هم می‌شود.

روش کشف معنای عام (منطق کشف فرآیند): تصویر زیر مراحل کشف فرآیند (روح معنا) را از مصادیق حسّی ترسیم کرده است:

قدر جامع باید در حیطه ادراک باشد.

جامع باید با قطع نظر از تعلق به مصادیق، خودش استقلال مفهومی داشته باشد.

جامع باید بسیط باشد.

جامع باید مقید به خصوصیات و لوازم مصادیق نباشد. (ملاک های قدر جامع در بحث صحیح واعم در اصول فقه)

طبق این تحلیل، تمرکز بر معناهای طولی با حذف خصوصیات و توسعه مفهومی است؛ مثل کلمه رحمان که به عطوفت تفسیر شده، در ذهن مردم این عطوفت به انفعال انسانی سوق داده می‌شود، در حالی که خداوند عطوفت دارد، اما انفعال ندارد و استعمالش در غیر انفعال در حق خدا، مجاز نیست، چون لفظ برای روح معنایی وضع شده که اعم از انفعال و عدم انفعال است. جهات انفعالیه که از لوازم این عالم حسی است; دخالتی در معنای موضوع له ندارد، لذا اطلاق رحمان بر موجودی که صرف جهات کمال را واجد و از جهات انفعال و نقص مبرّا است، صرف حقیقت است.

بیان لایه‌های معنایی کلام، در مانند هجرت، فتح، نطق و تسبیح و ده‌ها واژه‌ای که در قرآن استعمال شده، از قبیل بیان مصادیق مفاهیم و مراتب حقایق است.

یکی از جوانب وجه جامع معنا، «اشتراک در غرض» است؛ اشیایی که ما برای هر یک نامی می‌نهیم، از آنجا که مادی هستند، محکوم به تغییر و تبدلند، چون حوائج آدمی رو به تبدل است، و روز به روز تکامل می‏یابد. مثلا عبارتِ «وسیله نقلیه» به ارابه های چوبی وسیله نقلیه می‌گفتند، امروز به قطار و هواپیما و ماشین هم وسیله نقلیه می‌گویند، هرچند که ماهیت و مواد و شیوه استفاده از آن تغییر پیدا کرده است. ولی در عین حال به ماشین وسیله نقلیه می‏گوییم و هیچ‌گونه «مَجاز» هم احساس نمی‌شود، زیرا از ماشین همان فائده را می‏بریم که از ارابه می‏بردیم.

مراحل عملیاتی برای استخراج روح معنا:

نتایج، آثار و لوازم پذیرش فرضیه:

بر اساس «منطق فرآیندی» که تلاش برای عبور از مصداق و کشف فرآیندی است که آن مصداق یکی از خروجی‌هایش می‌باشد، می‌توان راهبردهای نهفته در گزاره‌های دین را استراج کرد؛ نمونه‌ای از این حرکت در مثال‌های زیر ارائه شده است:

مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث: فهم دین، منطق کشف معنا، نظریه روح معنا، منطق فرآیندها، علم دینی، گزاره‌های استراتژیک

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.