موضوع بحث:
«منطق و روش تحقیق»
مسألهٔ بحث:
مراحل قدم به قدم کشف واقعیتها و حل مسألهها چگونه است؟
پیشفرض:
- منطق= تبیین روش تفکر برای کشف واقعیتها (روش موجّهٔ تعریف، توصیف، تبیین و تفسیر واقعیتها) + روش تشخیص و تصفیه توهمات و مغالطات
- روش تحقیق= تبیین مراحلقدم به قدم علمی و عملی برای کشف واقعیتها (معتبرسازی روش + کارآمدسازی روش)
- فلسفه= تبیین ساختارهای عالم هستی و معادلات و روابط بین موجودات + لایهها و ابعاد و زوایای پدیدهها در هستی
- هستی، شبکهای و برآیندی است. (تفصیل بحث در: «شبکهٔ هستی»)
فرضیهٔ بحث:
- روش تحقیق= روش تفکر، طراحی و مدلسازی برای رسیدن به یک نتیجه
- فلسفه و منطق= تعیین زیرساخت و ابزار برای روش تحقیق (تئوری تحقیق، به تعبیر دیویی)
تبیین بحث:
در تعریف علم منطق چنین آمده است: ابزاری روشمند که سبب پیشگیری از خطا در تفکر میشود. (آلهٔ قانونیهٔ تعصم مراعاتها الذهن عن الخطا فی الفکر؛ ر.ک. منطق مظفر) لکن با بررسی سرفصلها و محتوایی که در علم منطق آمده است باید تعریف جدیدی از منطق ارائه شود؛ قسمتی از منطق، شرح مفاهیم و نحوه تولید آنهاست، قسمتی از آن شرح قضایای بدیهی و شاخص آنهاست، که این دو قسمت، مربوط به «معرفتشناسی و ذهنشناسی» است و پیشنیاز مباحث منطقی است.
اصل مباحث منطق، که «مُعرِّف و حجّت» است، از نحوه تولید تعاریف موجّه و استدلالهای موجّه بحث میکند. براین اساس میتوان گفت: علم منطق، علم تجزیه و ترکیب مفاهیم برای تولید تعاریف و استدلالهاست.
تولید فکر و حل مسأله، روش موجّه لازم دارد و تولید تعریف و استدلال بخشی از فرآیند «حل مسأله» است؛ روش تحلیل و شناسایی مسأله واقعی (و تفکیک از مسألهنماها)، روش تحلیل پدیدهها (تحلیل تجربی، پدیدارشناسانه، تحلیل مفهومی، تحلیل تطبیقی، تحلیل میانرشتهای و…)، روش ترکیب اطلاعات برای تولید مدل (چه فرآیندی سبب ارتباط موثر میان دادهها میشود تا مسأله حل شود؟ )، همه این موارد برای حل مسأله لازم هستند در حالیکه در علم منطق از آنها مستقیما بحث نشده است و «روش تحقیق» عهدهدار بررسی و ارائه این موارد بوده است.
تحقیق در لغت بررسی کردن و درست کردن و رسیدگی کردن است و در اصطلاح، فعالیتهای قدم به قدم فکری است که برای کشف واقعیتها و منطبق کردن اندیشه با واقعیت به هدف حل مسأله و پاسخ به سؤال انجام میشود.
تحقیق به دنبال تفکیک واقعیتها ازتوهمات و خیالات است. زندگی ظاهری و باطنی انسان در صورتی بقاء و رشد دارد که بر اساس واقعیتها استوار گردد و هماهنگ با قوانین و معادلات خلقت باشد؛ در غیر اینصورت زندگی خیالی و رویایی خواهد بود که دوامیندارد و قدرتی برای حرکت دادن فرد در زندگی نخواهد داشت. تحقیق انسان را قادر میسازد که حرکت به سوی اهدافِ خود راکنترل کرده و با پیشبینی و هوشیاری گام بردارد.
محتویات ذهنی ما تابع اراده ما هستند؛ به محض کوچکترین تصمیم و اراده میتوان تصویر ذهنی را تغییر داده یا محو کرد؛ اما موجودات و اشیائی وجود دارند که تابع اراده و تصمیم ما نیستند وبه صرف اراده نمیتوان در آنها تصرف کرد. آنچه تابع اراده ما نیست و دارای وجودی مستقل و تحت قوانینی مستقلِ از ما قرار دارد، عالم خارج از ذهن نامیده میشود. انسان به تجربه دریافته است که اگر خود را با این عالم هماهنگ نکند حیات او به خطر خواهدافتاد و جز با مراعات قوانین حاکم بر هستی نمیتواند به اهداف خود برسد. بنابراین باید بتواند خیالات و توهمات ذهنی را از اندیشههای خود خارج ساخته و روشی را به کار گیرد که واقعیت خارجی همانطور که هست در ذهن او منعکس شود. روش تفکری که بتواند انطباق با واقعیت را حاصل کند، روش تحقیق است.
براین اساس اهداف و محتوای علم منطق به صورت زیر باید بازسازی شوند: قسمت اول: مباحث معرفتشناسانه + قسمت دوم: مباحث روششناسانه + قسمت سوم: مباحث روش تحقیق و تولید علم و نظریهپردازی.
اهداف کاربردی منطق:
- ذهن و فکر و کیفیت تولید و تکثّر افکار را بشناسد و ضرورت تفکر خودآگاه و قدم به قدم را احساس کند.
- بتواند مفاهیم و تصورات خود و دیگران را به گونهای بازسازی کند که از تصور اجمالی و کلی خارج شده و منشأ تصمیم و رفتار شوند.[۱]
- «دستگاه فکری» را بشناسد و کیفیت پدید آمدن یک دستگاه فکری را بداند و بتواند با مهندسی معکوس به ذرات بنیادین آن برسد[۲] و دستگاه را دوباره بازسازی نماید.
- بتواند وجود پل و رابطهٔ میان ذهن و خارج از ذهن را ثابت کند و صدق دستگاه فکری مورد نظر خود را مستدل نماید.
- توانایی تجزیه و ترکیب گفتارهای روزمره و بالخصوص آیات و روایات به قالبهای منطقی را داشته باشد و مقدمات مخفی و غیرمذکور در آنها را آشکار سازد و بررسی نماید.
- توانایی تشخیص و ارائه لوازم منطقی گفتارها و ادعاها را داشته باشد.
- بتواند رابطهٔ منطق و ادبیات را در ضمن دستورزبان نشان دهد.
- بتواند رابطهٔ منطق و قضایای اعتباری را در ضمن امر و نهیها و خوب و بدهای روزانه نشان دهد و کیفیت تولید اعتباریات از حقایق را در قالب قیاسهای منطقی ارائه کند.
- بتواند در کوتاهترین مسیر، استدلال کند و استدلالهای متفاوتی برای یک موضوع تولید نماید.
- بتواند در هنگام مواجه با یک تفکر و ادعای غلط، نَه فقط مخاطب را ساکت کند بلکه نسبت به اشتباه موجود در تفکرش اقناع نماید.
- منطق جدید را بشناسد و بتواند علت پیدایش و وجوه تمایز آن با منطق قدیم را توضیح دهد و قلمرو اعتبار منطق ارسطویی را در برابر نقدهای منطق جدید مشخص کند.
- بتواند از منطق احتمالات و منطق فازی در تحلیل گزارهها و قضایای روزمره استفاده کند.
حداقلی قطعی:
بتواند گفتارهای روزمره و تخصصی را به قالبهای منطقی تبدیل کند و برهان یا مغالطه را استخراج نماید.
اهداف روش تحقیق:
- بتواند بر اساس فرآیند و روش انجام یک تحقیق علمی موجّه در زمینه علوم و معارف اسلام بازتولید[۳] علم کند.
- بتواند هندسه و شبکه بهمپیوسته علوم و معارف اسلام را به صورت یک دستگاه فکری و رشتهٔ علمی تبیین کند به گونهای که مخاطب بتواند به سؤالاتی که راجع به موقعیت هر علم و محورهای ارتباطی علوم با یکدیگر و با زندگی معاصر میشود پاسخ بگوید.
- بتواند مهارتهای زیر را به تدریج کسب کند و به کار ببرد:
- مهارت سؤالپردازی ونیازشناسی
- مهارت تفکر و نفوذ به مسأله وتولید اولیه اطلاعات (بدون مراجعه به منابع و اطلاعات موجود)
- مهارت کشف ذرات و معادلات بنیادین در هر علم و مسألهای
- مهارت جستجوی ارتباطات و متغیرهای درونی و بیرونی موضوعات (مهارت نگرش شبکهای)
- مهارت جستجوی منابع و اطلاعاتِ موجود در مورد موضوع و مسأله
- مهارت الگوریتمسازی
- مهارت انتخاب و تصفیه اطلاعات بر اساس کارآمدی
- مهارت ثبت، طبقهبندی، ذخیرهسازی و بازیابی اطلاعات
- مهارت مطالعات تطبیقی
- مهارت شبیهسازی عملیاتی اطلاعات و مدلسازی
- مهارت آیندهنگری و تصمیمسازی
- مهارت مباحثه و گفتگوی علمی
- مهارت جذب و دریافت علم
- مهارت تدوین مکتوبات علمی
- مهارت توسعه افقهای علمی
- مهارت مدیریت زمان و برنامهریزی
- مهارت بهبود مستمر
- مهارت عبودیت (با شاخصهای مذکور در روایت عُنوان بصری)
جایگاه روش تحقیق در طبقهبندی علوم:

تحقیق، کشف حقیقت و منطبق کردن ذهن با واقعیات است؛ حال اگر واقعیت دارای جنبه ها و لایههای مختلف باشد، تحقیقی موفق و کاربردی خواهد بود که بتواند واقعیت را با تمام جنبه هاو لایههایش کشف کند. نفوذ به موضوع از هر کدام از ابعاد یا با هدف خاص، سبب شکلگیری نوعی از روش تحقیق میشود؛ جدول زیر نمایش نمونهای از علت تنوع روشهای تحقیق است:
شماره |
روش |
توضیح اجمالی |
|
۱ |
تحقیق بنیادی |
تحقیقی که به قصد کشف حقایق بیشتر انجام میشود (چه خبرها و موضوعات دیگری وجود دارد؟ ) |
|
۲ |
تحقیق کاربردی |
مسأله محور |
تحقیقی که به قصد حل مسأله و رفع مشکلی انجام میشود (چگونه مشکل را حل کنیم؟ ) |
توسعهای |
تحقیقی که به قصد رسیدن به وضعیت بهتر انجام میشود (چگونه وضعیت را بهبود بخشیم؟ ) |
||
۳ |
تحقیق تاریخی |
تحقیقی که به قصد بررسی گذشته انجام میشود (چه خبرهایی بوده است؟ چگونه مشکل موجود در گذشته حل شده یا قابل حل است؟ چگونه وضعیت گذشته قابل بهبود میتوانست باشد؟ ) |
|
۴ |
تحقیق توصیفی |
تحقیقی است که فقط در سطح توصیف و تبیین موضوع انجام میشود (موضوع چگونه است؟ ) |
|
۵ |
تحقیق تحلیلی |
تحقیقی است که برای کشف علل و عوامل خاصی در رابطه با موضوع انجام میشود (چرا اینگونه است؟ ) |
|
۶ |
تحقیق تجربی |
تحقیقی که از طریق تجربه و آزمایش میخواهد به هدف خود برسد. |
|
۷ |
تحقیق میدانی |
تحقیقی که از طریق مشاهده و نمونهبرداری آماری قصد رسیدن به هدف را دارد. |
|
۸ |
تحقیق کتابخانهای |
تحقیقی که از طریق بررسی مدارک و اسناد و منابع و متون به دنبال دستیابی به هدف خود است. |
|
۹ |
تحقیق موردی |
تحقیقی است که با تمرکز بر یک مورد و نمونه انجام میشود. (چه به صورت تجربی و چه به صورت میدانی یا کتابخانهای) |
|
۱۰ |
تحقیق ترکیبی، سیستمی |
تحقیقی است که با ملاحظهٔ موارد متعدد و مرتبط با هم و با دید کلاننگری انجام میشود. |
روند عمومی یک تحقیق به صورت زیر است:

ابزارهای تحلیل و بُرش پدیدهها برای کشف ابعاد و لایهها و…:
موجودات در عالم خلقت محدود به حدودی هستند (هر چه مخلوق است محدود است). اشیاء مادی به واسطه عوامل زیر در محدودیت قرار دارند: زمان، مکان، کمیت، کیفیت، اثرگذاری و اثرپذیری (نوع رابطه با دیگر اشیاء)، ارتباط با اجزاء داخلی خود. هر یک از این حدود لایه و جنبه ای از شیء را تشکیل میدهند.مجموعه این جنبه ها (و به تعبیر منطقی، مجموعه عوارض شیء) راه را برای نفوذ به جوهرهٔ آن هموار میکنند. در فلسفه و منطق به شناسایی این جوانب پرداخته شده و بحثی به نام «مقولات عشر» مطرح شده است. بحث «مقولات عشر» از مهمترین ابزارها برای تحلیل پدیدههاست؛ عصاره بحث «مقولات عشر» این است که اشیاء دارای دَه خصوصیت هستند:
- جوهره و اصل وجود
- اندازه و مقدار (کمّ)
- چگونگی و کیفیت (کیف)
- اجزاء و عناصر داخلی (وضع)
- نسبت آن با دیگر اشیاء و موضوعات (اضافه)
- موقعیت زمانی (این)
- موقعیت مکانی (متی)
- کلان بودن یا خُرد بودن (جِده)
- اثرپذیری (ان ینفعل)
- اثرگذاری (ان یفعل)
برخی از این دَه جنبه خود لایههای دیگری دارند که فهرست آنها اینگونه است:
- جوهره و اصل وجود
- سرچشمه اصلی وجود شیء (خمیرمایهٔ وجودی)
- آنچه به خمیرمایهٔ اولیه شکل داده است
- اندازه و مقدار
- طول و عرض و عمق
- تعداد
- چگونگی و کیفیت
- قابلیتها (آنچه میتواند باشد)
- خصوصیات ظاهری
- خصوصیات درونی
- اجزاء و عناصر داخلی
- موقعیت اجزاء نسبت به هم
- موقعیت اجزاء نسبت به خارج از شیء
- نسبت آن با دیگر اشیاء و موضوعات
- موقعیت زمانی
- گذشته
- حال
- آینده
- موقعیت مکانی
- کلان بودن یا خُرد بودن
- اثرپذیری (منفی یا مثبت)
- اثرگذاری (منفی یا مثبت)
معادل هر یک از جنبه های مطرح شده، سؤال خاصی وجود دارد:
- این موضوع از چه جنسی تشکیل شده است؟ (خمیرمایه آن چیست؟ )
- هویت و شکل خاص آن چیست؟
- چقدر است؟
- در ظاهر چگونه است؟
- درون آن چه خصوصیاتی دارد؟
- چه قابلیتهایی دارد؟
- چه اجزائی دارد؟
- اجزاء آن چه ارتباطاتی با هم دارند؟
- مجموعه اجزاء چه هدفی را دنبال میکنند؟
- موقعیت این موضوع وجایگاه آن در هستی و در میان موضوعات دیگر چیست؟
- در گذشته چگونه بوده است؟
- الان در چه وضعیتی قرار دارد؟
- در آینده ممکن است چگونه باشد؟
- در چه مکانی قرار دارد؟
- آیا یک موضوع کلان و بنیادی است که موضوعات بسیار دیگری را تحت پوشش دارد یا یک موضوع خاص و در محدوده خود و تحت پوشش موضوعات دیگر؟
- از چه چیزهایی اثر میپذیرد و چه اثرهایی و چه مقدار؟ و در چه موقعیت و زمان و مکانی و با چه قابلیتهای بعدی؟
- بر چه چیزهایی اثر میگذارد؟ چه اثرهایی و چه مقدار؟ و در چه موقعیت و زمان و مکانی و با چه قابلیتهای بعدی؟
با توجه به جریان نظام علّت و معلولی در عالَم که ذهن را به سوی چراها سوق میدهد، فهرست سؤالاتی که هنگام توجه به یک موضوع مطرح میباشد باید تکمیل گردد و کلیه موقعیتها و حالات و نسبتها در تمام مراتب و لایهها را دربرگیرد. ابزار «علل اربع» در فلسفه این مهم را به عهده دارد:
- سؤال از عامل تغییر (علت فاعلی)
- سؤال از آنچه تغییر مییابد (علت مادی)
- سؤال از تغییری که باید پیدا کند (علت صوری)
- سؤال از هدف از تغییر (علت غایی)
بنابراین سؤالات زیر باید به سؤالات سابقالذکر اضافه شوند:
- چرا اینگونه است؟ (سؤال از علت اصلی)
- چگونه اینطور شده است؟ (سؤال از فعل و انفعالات، زمینهها و مراحل)
- به چه هدف و منظوری؟
- مشکلات کجاست؟ (سؤال از آنچه ندارد وباید داشته باشد یا عواملِ مانع)
- رابطه این موضوع با موضوعات دیگرچگونه است؟ یکی هستند یا ضد هم هستند یا بخشهایی از اولی با بخشهایی از دومی مرتبط است؟ آیا یکی نسبت به دیگری زمینهساز است یا علت است یا معلول است؟
- احتمالات مختلف در پاسخ سؤالات فوق کداماند؟ (سؤال از موارد قابل جایگزین)
اجمالی از این بحث در قسمت «روش تولید تعریفهای جامع از موضوعات» که با نام «حد» در منطق آمده است نیز مورد بررسی قرار میگیرد و به عنوانِ «چه مطالبی راجع به یک چیز باید بدانیم» ارائه شده است.
حضرت صادق علیهالسلام در توضیحاتی که به یکی از دوستان خود به نام «مُفَضَّل» راجع به توحید ارائه کردهاند و با نام «توحید مُفضَّل» مشهور شده است، میفرمایند:
الحَقُّ الذَّی تُطْلَبُ مَعْرفَتُهُ مِنَ الأشْیاءِ هُو أرْبَعَهٔ أوجُهٍ:
- أنْ ینْظَرَ أ مَوجُودٌ هُوَ أم لیسَ بِمَوجُودٍ؟
- أنْ یعْرَفَ مَا هُوَ فِی ذَاتِهِ و جَوهَرِهِ؟
- أنْ یعْرَفَ کیفَ هُوَ و مَاصِفَتُهُ؟
- أنْ یعْلَمَ لِمَاَ ذَا هُو و لأیّ عِلَّهٔ؟
ترجمه:
برای شناخت موضوعات، چهار محور باید بررسی شود:
- آیا موضوع، واقعاً موجود است یا توهّم است؟
- جوهرهٔ آن چیست؟
- چگونه است و چه صفاتی دارد؟
- چرا و به چه دلیل موجود است؟ چهعاملی جوهرهٔ آن را اینگونه کرده است و به چه دلیل دارای این صفات خاص است؟
متغیرشناسی:
راه نفوذ ما به موضوعات و اشیاء ازطریق آثار و خصوصیات آنها است. ذهن قدرت درک مستقیم جوهره اشیاء را ندارد و باید از طریق ادراک آثار وخصوصیات آن پی بهسرمنشأ ببرد. آثار و کارکردهای اشیاء و موضوعات هستند که سبب رفع نیاز ما و حل مشکل میشوند، ارتباط ما با آنها به خاطر استفاده از آثار آنها است.
آثار و کارکردهای اشیاء و موضوعات قابل تغییر هستند، میتوان آنها را از بین برد یا تقویت و تشدید کرد یا اثری دیگررا بر موضوع بار کرد (البته به علت اینکه آثار و کارکردها از عوارض یک ذات خاصه ستند در تغییر و تبدیل، تابع محدودهٔ آن ذات هستند، یعنی هر تغییری به هر صورتی قابل اجراء نیست بلکه باید جوهره موضوع قابلیت پذیرش این تغییر را داشته باشد مثلاً نور را میتوان شدت بخشید یاضعیف کرد اما نمیتوان اثر آن را تبدیل به تاریکی نمود).
موضوعات با یکدیگر و با اجزاء درونی خود فعل وانفعال دارند (اثرمی گذارند و اثر میپذیرند). با برقرار کردن ارتباط بین موضوع مورد نظر و موضوعی با اثری دیگر یا ارتباط با جزئی دیگر میتوان موضوع مورد نظر را تحت تأثیر قرار داد وکارکردهای آن را تغییر داد.
عوامل تأثیرگذار و تأثیرپذیر در موضوعات را متغیر مینامیم (آنچه قابلیت تغییردادن یا تغییرپذیری دارد و با تغییر آن تغییراتی در وضعیت موضوع مورد نظر به وجود خواهد آمد).
متغیرها انواع و مراتبی دارند که عبارت است از:
- متغیرهای درونی (آنچه در درون موضوع میتواند به سبب عواملی تغییر پذیرد و باعث تغییر موضوع شود)
- متغیرهای بیرونی (عواملی که از خارج از موضوع بر موضوع و اجزاء آن تأثیر میگذارند و سبب تغییری در آن میشوند)
- متغیرهای مثبت (عواملی که تغییرمطلوب و هماهنگ با هدف ما ایجاد میکنند)
- متغیرهای منفی (عواملی که تغییرات نامطلوب و زیان آور ایجاد میکنند)
- متغیرهای تشدید کننده (عواملی که سبب ازدیاد اثری در موضوع میشوند)
- متغیرهای تضعیف کننده (عواملی که سبب کاهش اثری در موضوع میشوند)
- متغیر اصلی (عاملی که بیشترین تأثیررا برای رسیدن به هدف دارد)
- متغیرهای کمکی و جانبی (عواملی که زمینه ساز و تقویت کنندهٔ جریان اصلی هستند)
- متغیرهای نیاز (عواملی که برای رسیدن به مطلوب باید نیرو و امکانات دریافت کنند)
- متغیرهای نیرو (عواملی که امکانات لازم را برای رفع نیاز دارند)
- متغیرهای کلان (عواملی که بر طیف گستردهای از موضوعات تأثیر میگذارند)
- متغیرهای جزء (عواملی که بر یک مورد یا بخشی از آن تأثیرگذار هستند)
- متغیرهای کوتاه مدت
- متغیرهای بلند مدت
- متغیر حداقلی (عاملی که کمترین تأثیرگذاری یا تأثیرپذیری را دارد)
- متغیر حداکثری (عاملی که بیشترین تأثیرگذاری یا تأثیرپذیری را دارد)
- متغیر کنترلی (عاملی که هنگام نیاز وارد جریان میشود و مشکل را مهار میسازد)
- متغیر زمان
- متغیر مکان
- متغیر کمیت
- متغیر کیفیت
- متغیر اولویت (عاملی که نسبت به عوامل دیگر تأثیر خود را زودتر و یا عمیقتر میگذارد و سپس دیگر متغیرها مُجازبه اثرگذاری یا اثرپذیری هستند)
- متغیر لایه و عمق (در چه لایه وعمقی این تأثیر انجام میشود؟ )
- متغیر جهت (در چه جهت و زاویهای تأثیرگذاری یا تأثیرپذیری انجام میشود؟ )
- متغیرهای همراه (عواملی که بایدهمراه هم باشند تا تأثیرگذاری یا تأثیرپذیری انجام شود)
با مشاهدههای دقیق و جامع از فعل و انفعالات جاری در هستی میتوان متغیرهای دیگری را نیز به این فهرست افزود.
دستورالعمل نفوذ به موضوع:
اصل اول: برای کشف اطلاعات موجود در یک موضوع باید دستورالعمل مشاهده دقیق را اجرا کرد.
اصل دوم: برای انجام یک مشاهده دقیق و جامع باید هرگونه سؤال ممکن و محتملی که ربط منطقی به موضوع داشته باشد را مطرح نمود و در مشاهده به دنبال پاسخ آنها بود.
اصل سوم: برای رسیدن به جامعیت در مشاهده موضوع باید کلیه متغیرهای محتملالوجود در درون و بیرون از موضوع را شناسایی کرد.
اصل چهارم: مشاهده کلان و مشاهده خُرد هر دو باید درباره موضوع انجام شوند.
بنابراین میتوان دستورالعمل زیر را هنگام مواجهه با یک موضوع ارائه کرد:
- با دید جزئینگر نگاه کنید و کلیه متغیرهای درونی را شناسایی کنید (هرگونه عناصرو اجزاء احتمالی درونی) و این تجزیه و شناسایی را تا کوچکترین جزء ممکن ادامه دهید.
- با دید کلاننگر نگاه کنید و متغیرهای بیرونی مرتبط با موضوع را شناسایی کنید و این شناسایی و تشخیص ارتباطات را تا گستردهترین فضا و محیط ادامه دهید.
- متغیرها را فهرست کنید.
- با استفاده از تشخیصی که نسبت به متغیرها به دست آوردید، فهرست سؤالات مربوط به موضوع را تدوین کنید (چه هدفی داریم و برای رسیدن به هدف، چه چیزهایی را باید بررسی کنیم؟ )
این فهرست را میتوان به صورت زیرتدوین کرد:
- تعریف نیاز و شفافسازی آن (تبیین وضعیت موجود)
- تعریف اهداف (تعریف وضعیت مطلوب)
- تعیین هدف کلّی و اساسی و ضریباهمیت آن (اگر حاصل نشود چه تبعاتی دارد؟ )
- تعیین اهداف میانی (اهدافی که بینوضعیت موجود و مطلوب قرار دارند و برای رسیدن به هدف نهایی زمینه سازی میکنند)
- تعیین زمینهٔ اولیه (شرایط اولیه برای شروع حرکت به سوی اهداف فوق)
- تعیین اجزاء درونی اهداف (تعریف متغیرهای درونی)
- تعیین کمیت و کیفیت عناصر فوق (از هرکدام چقدر و با چه کیفیتی؟ یعنی باید عناصر فوق به صورت قابل اندازهگیری تعریفشوند)
- تعیین ضریب اهمیت هر یک از عناصرفوق
- تفکیک بین حداقل لازم (مقداری از هدف که به هیچ وجه قابل صرف نظر نیست و باید حاصل شود) وحداکثر مطلوب
- تعیین اهداف منفی (آنچه نمیخواهیم ونباید بشود)
- تعریف ارتباطات (تعریف عناصرمرتبط با وضعیت موجود و اهداف مطلوب)
- چه چیزهایی سبب پیدایش نیاز و مشکل شدهاند؟ ضریب تأثیر هر کدام در پدید آمدن مشکل چقدر است؟ (تشخیص سرچشمهها)
- چه مسائلی در اثر این مشکل به وجودآمدهاند؟ این مشکل، چه آثاری را ایجاد کرده است؟ بر چه نقاطی تأثیر گذاشته است؟ (تشخیص آثار و نتایج)
- چه عناصری میتوانند مفید باشند؟ ضریب مفید بودن هریک چقدر است؟ (تشخیص امکانات)
- چه عناصری میتوانند مضر باشند وبرای رسیدن به اهداف مانع ایجاد کنند؟ ضریب مانعیت هر یک چقدر است؟ (تشخیص موانع)
- بررسی فعل و انفعال هریک از متغیرهابا یکدیگر، یعنی کلیه ارتباطات محتملِ عناصر درونی با هم، عناصر بیرونی با هم، عناصر درونی و بیرونی نسبت به یکدیگر و کمیت و کیفیت اثرگذاری آنها بر یکدیگر مشخص شوند (تشخیص ارتباطات).
- قوانین جاری در خلقت که سرمنشأ تک تک این ارتباطات هستند مشخص شده، فعل و انفعال این قوانین با یکدیگر تعریف شود (تشخیص معادلات و قوانین حاکم بر ارتباطات).
- چه تغییراتی در این ارتباطات میتوان ایجاد کرد؟ (بهبود امکانات)
- چه ارتباطات جدیدی را میتوان ایجادکرد؟ (توسعه امکانات)
- ایجاد تغییر عناصر و ارتباط آنها یاایجاد عناصر و ارتباطات جدید چه آثار مثبت و منفی میتواند داشته باشد؟ (بررسی هزینهٔ تغییر)
پس از دستیابی به پاسخ سؤالات فوق، این پاسخها باید با یکدیگر ترکیب شوند و یک مدل (شبیهسازی واقعیت) تولید شود. برای تولید مدل باید موارد زیر انجام شود:
- تعیین نقطه شروع فرآیند
- زمینه لازم برای شروع
- محرک لازم برای شروع
- انجام دهندهٔ کار و شرایط آن
- کیفیت و کمیت کار
- مراحل کار
- نتایج مورد انتظار در هر مرحله
- نقاط مشکل و توقفهای احتمالی
- محرّک مجدّد
- شرایط اتمام کار
- نقطه پایان
- بازنگری و ارزیابی
- اصلاح نقاط ضعف، تقویت نقاط قوّت
- ایجاد زمینه لازم برای انجام حرکتهای جدید
این روش، روش تفکر شبکهای (سیستمی) است که میتوان آن را در دستور العملهای زیر خلاصه کرد:
- مشکل و نیاز را پیدا کن.
- هدف خود را مشخص کن و اهمیت آن راتعیین کن.
- هر چیزی که احتمال دارد با این هدف ارتباط داشته باشد شناسایی کن.
- کمیت و کیفیت ارتباطات فوق را مشخصکن.
- مجموعه ارتباطات را با هم ارزیابی کن.
- بهترین راه را برای ارتباط بین امکانات و نیازها انتخاب کن.
- راه حل را اجراء کن.
- نتایج را ارزیابی کن.
- نقاط ضعف را برطرف نما و دوباره آنرا اجرا کن.
نتایج، آثار و لوازم پذیرش فرضیه:
روش تحقیقی جامع و کارآمد است که منجر به مدلسازی شود (چه مدل مفهومی و چه مدل کاربردی عملی)؛ تصویر زیر تجمیعی از مراحل و ابزارها را برای روش تحقیق مدلسازانه ارائه کرده است:

(تفصیل بحث «پارادایم شبکهای»)
(تفصیل بحث «روش تحقیق شبکهای مدلسازانه»)
(تفصیل بحث «نگرش سیستمی»)
(تفصیل بحث «روش تولید علم و نظریهپردازی»)
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:
منطق، تئوری تحقیق، روش تحقیق، روش شبکهای، روش مدلسازانه، ابزارهای برش و تحلیل پدیدهها
- شفافیت و انسجام دو شاخص اصلی «تصورسازی کاربردی» هستند؛ مقصود از شفافیت این است که جامعیت و مانعیت تعریف به گونهای برای مخاطب ملموس شود که بتواند در مقایسه میان موارد مشترک، مفهوم مورد نظر را با وجه اختلافش تصور نماید. و مقصود از انسجام این است که جنس وفصل به کار رفته در تعریف با شبکه مفاهیم پایه در تعارض نباشند.[↩]
- فهرست بدیهیات را تهیه کند و کیفیت تولید گزارهها از بدیهیات را درعملکرد ذهنی قدم به قدم نشان دهد.[↩]
- مقصود از «بازتولید»، تولید مجدد محصولات متخصصان و نظریهپردازان علم است.[↩]