موضوع بحث:
«دین» چیست؟ چه محتوایی دارد؟ چه قلمرویی دارد؟ چه انتظاری از آن میرود؟ جه زبانی دارد؟ (بستهٔ مبنای دینشناسانه در پارادایم شبکهای)
مسألهٔ بحث:
آیا دین، ظرفیت آگاهیبخشی و راهبری زندگی بشر در همه جوانب مادی و معنویاش را دارد؟
فرضیهٔ بحث:
- دین، مجموعه گزارههای توصیفی و توصیهای است که دارای منشأ وحیانی است و خطاب به بشر برای تنظیم زندگی دنیایی بشر به هدف عبور و رسیدن به آخرت ارائه شده است.
- زبان دین، واقعگراست و توصیفهای او کاشف از حقایق هستی می باشند و توصیههای او دارای منشأ انتزاع حقیقی هستند.
- زبان دین چند لایه است و مراتب متعددی از معنای مطابق با واقع را در بر دارد.
- دین به صورت حداکثری، نسبت به تمام شؤون زندگی انسان حساسیت نشان داده است و نظر داده است.
- دین، مجموعهیی از عناصر و گزارههای بهمپیوسته و نظاممند است
- این عناصر و اجزاء، تابع اهداف دین هستند و هدفگرایی دین، به این عناصر شکل میدهد و ساختار ارتباطی آنها با یکدیگر را تعیین میکند.
- اتحاد مبدأ پیدایش دین با مبدأ پیدایش هستی، پل ارتباطی دین با واقعیتهاست و بر این اساس، برنامههای دین جلوههایی از معادلات واقعی است و برنامههای دین، مدل کردنِ واقعیتها است.
- دین، اهداف و برنامههای خود را اولویتبندی میکند.
- دین، برای تعامل با عناصر محیطی خود برنامه دارد.
- دین، برای شکلدهی به عناصر محیطی خود برنامه دارد و آرمانها و هنجارها را در چهارچوب اهدافِ خود تغییر و تحول میبخشد.
- دین از تضاعف نیروبخشی برای حرکت به سمت هدف برخوردار است.
- فهم دین ممکن و ضابطهمند است و رویکرد اکتشافی دارد. (کشف مراد شارع)
- فهم دین، بشری و خطاپذیر و قابل اصلاح و ارتقاء است.
- نتایج فهم روشمند دین، قابل استناد به دین است. (استناد مشروط به اینکه مخاطب بداند این استناد، استناد علمی است (حجیت)، نه استناد واقعیِ وجودی)
- شناخت دین از طریق تحلیل گزارههای نگرشی، راهبردی و راهکاری ممکن است.
- یافتههای قطعی عقل و تجربه بشری، مورد تایید دین هستند اما دینی نیستند (یعنی مُبرِز فعل تکوینی الهی و علم الهی در آنها، وحی نیست.)
- برنامههای دین، قابلیت خود تنظیمی دارد؛ تعادلگرا و تکاملی است.
- برنامههای دین، در فرآیندی پیوسته و مستمر و تدریجی تحقق مییابند.
- هویت و برنامههای دین را میتوان از منظرِ “محرک_ پاسخ” مطالعه کرد. دین دارای شبکهٔ عصبی منسجم و در تحت مدیریت اهداف است که نسبت به محرکها واکنش نشان میدهد.
- گزارههای دین را باید در عرصهٔ اهداف و اولویتهای آن بررسی کرد.
- سیستم دین از سه خُرده سیستمِ نگرشی، قانونی و فرهنگی تشکیل شده است.
- این خُرده سیستمها، مسؤولیت تقسیم کار و فعالیتها را در سیستم اصلی به عهده دارند.
- بخش استراتژیک هر سیستمی از سه مؤلفهٔ: تعادل حیاتی، میدآنهای نیرو و برآیندبُرداری تشکیل میشود. تعادل حیاتی، نقطه ثقلی است که مجموعهٔ سیستم خود را بر اساس آن متعادل میکند و محیط درونی خود را ثبات میبخشد و بین نیروهای درونی و بیرونی موازنه برقرار میکند.میدان نیرو، صافی کلیهٔ ارتباطات در راستای تحقق اهداف است که نیروهای سوقدهنده و بازدارنده را فعال میکند. برآیندبُرداری، ابزار اندازهگیری نیروها و عوامل علّی و محرکهای سیستم هستند. در این تحلیل، سطوح تعامل عوامل با یکدیگر مشخص میشود.
در سیستم دین نیز این سه مؤلفه به وضوح وجود دارند: تعادل حیاتی در دین، طیف اهداف دین است که نقطه ثقلِ فازییی است که مجموعهٔ گزارههای دین را منسجم و متعادل کرده و موازنههای لازم بین محرکها و پاسخها را ایجاد مینماید. میدآنهای نیرو در دین، حداقلها و حداکثرهایی است که در موضوعات مختلف توسط دین تعیین شده است. این حداقل و حداکثرها، مرزها و حدودی هستند که به عنوان صافی جهتدهنده به کلیهٔ ارتباطات میانگزارهیی در عرصهٔ دین و صافی فعالیتها در عرصهٔ دینداری عمل میکنند. برآیندبُرداری در دین، گزارههایی هستند که سطوح و لایهها و معادلاتِ کلی را بیان میکنند و رابطهٔ بین آنها را تبیین مینمایند. این گزارهها توسط علمِ “قواعدفقه” و علمِ “اصولفقه” به تفصیل تعریف و توصیف شدهاند.
تبیین بحث:
تعریف و هویت دین:
دهخدا در لغتنامه خود اینچنین آورده است:[۱]
کلمه دین، ازجهت لغت به معنی خصایص روحی وتشخیص معنوی و وجدانی، به معنی قانون، حق سوداوری، به معنی استفاده وکاربرد و… آمده است و در اصطلاح عبارتست از: مجموعه عقاید موروث و مقبول در باب روابط انسان با مبدأ وجودی وی و التزام بر سلوک و رفتار بر مقتضای آن عقاید. مسلمانان دین را مجموعه قواعد واصولی می دانند که انسان را به پروردگار نزدیک می کند.
درلغت نامه آکسفورد در ذیل کلمهٔ Religion آمده است: دین، باور داشتن وجودِ یک قدرتِ حاکمِ ماوراء طبیعی است که سازنده و ادارهکنندهٔ هستی است، کسی که هویتی روحانی به انسان بخشیده است که سبب ادامه یافتن زندگی او پس از مرگ میشود.[۲]
دین عبارتست از باور داشتن وجودِ خدا یا خدایان و فعالیتهایی که مرتبط با عبادت آنهاست.[۳]
فیلسوفان دین، متکلمین، روانشناسان و جامعهشناسان تعاریف مختلفی از دین را ارائه کردهاند که در همهٔآنها مفهومِ” ارتباط روحی با مطلق” به نحوی از انحاء دیده میشود. نمونهای از این تعاریف عبارتند از:[۴]
- دین، روش خاصی در زندگی دنیاست که هم صلاح زندگی دنیا را تامین میکند، و هم کمال اخروی و زندگی دائمی وحقیقی در جوار خدای تعالی را حاصل میکند (روش زندگی دردنیا برای عبور بسوی آخرت واتصال به خدا). تفسیرالمیزان، انتشارات اسماعیلیان، ج۲ ص۱۳۰، ذیل آیهٔ “کانالناس امه واحده…”سوره بقره/۲۱۳.
- دین، پیام خداست که در اختیارانسان قرار داده شده است، پیامی که از طریق وحی و عقل، مجموعه عقاید، قوانین واخلاق لازم برای اداره و پرورش فرد و جامعهٔ انسانی را در اختیار آنها قرار دادهاست. آیهالله جوادی آملی (دینشناس و فیلسوف)
- هر تفکری که به امور زیراعتقاد داشته باشد، “دین” است: وجود موجودات ماورایی، تمایز امر قدسی ازدنیوی، مجموعه قواعد اخلاقی، احساسات خاص مانند خشیت، گناه، شکر، حیرت، عبادت، نگرش به جهان به منزلهٔ یک “کلّ”، سازماندهی زندگی بر اساس نگرش مذکور، گروه اجتماعی بر اساس اعتقادات فوق. وب. استون (فیلسوف)
- هر آگاهی از امر متعالی، که به عنوان هدف نهایی باشد و وابستگی روحی کامل ایجاد کند، “دین” است.گیسلر (فیلسوف)
- دین، اعتقاد به حضور چیزی مطلق است که تفحصناپذیر است. اسپنسر (فیلسوف)
- دین، اشتیاق به بینهایت است و تلاشی برای تصویر آنچه تصویرناپذیر است. ماکس مولر (فیلسوف)
- دین، نظامی مابعدالطبیعی برای بیان مفهوم خدا است. بونهافر (فیلسوف)
- دین، علم حضوری به اتحاد باعالم است. هولاک الیس (فیلسوف)
- دین، عقیده به وجود عالمی است که دور از دسترس است اما واقعیت دارد. اشپنگلر (فیلسوف)
- دین، طرح انسان برای خدا شدن است. سارتر (فیلسوف)
- دین، احساسات و دریافتهای انسان است در هنگامی که دور از همهٔ بستگیهاست به طوری که انسان از این دریافتها، احساس میکند بین او و آن چیزی که امر خدایی نامیده میشود رابطهایی برقرار است.مذهب واکنش آدمی در زندگی در مقابل مجموعهٔ کائنات است. ویلیام جیمز (روانشناس)
- دین در لغت به معنی تفکر از روی وجدان و با کمال توجه است و در اصطلاح، حالت مراقبت، تذکر و توجه به قدرتهای مافوق. دین، حالت خاص وجدانی است که بر اثر ادراک کیفیت قدسی و نورانی تغییر یافته باشد.گوستاو یونگ (روانشناس)
- دین، کاوش انسان برای یافتن تسلیدهندههای آسمانی است تا او را در غلبه بر حوادث زندگی کمک کنند. فروید (روانشناس)
- دین، نظامی یگانه از عقاید واعمال مربوط به چیزهای مقدس است، عقاید و اعمالی که پیروان آنها را در قالب یک اجتماع اخلاقی واحد اتحاد میبخشد. دورکیم (جامعهشناس)
- دین، ممکن دانستن این است که چیزی در مرکز واقعیت به نیازهای بشری برای زندگی و تحقق سرنوشت او پاسخ میگوید وآن را ارضاء میکند. فیور (جامعهشناس)
- دین، نظم بخشیدن به زندگی و معنادار کردن آن در اثر ارتباط با قدرتی برتر است. برگر (جامعهشناس)
- دین، تشخیص وظایف بر اساس دستورات الهی است. کانت (تاکید بر جنبه اخلاقی)
- دین، احساس وابستگی مطلق است.شلایر ماخر (تاکید بر جنبه احساسی)
تعریف پیشنهادی
آنچه پس از تحلیل و بررسی اولیه تعاریف دین و مصادیق عام دین به دست میآید و شاید تعبیر جدیدی باشد این است که:
دین به معنی عام، مجموعه گزارههای علمی (هستها) و عملی (بایدها) است که از وجودی برتر به انسان ارائه شده است و کمالی را به عنوان هدف و رستگاری تعیین میکند و روش رسیدن به آن را مشخص مینماید و دین به معنی خاص، وقتی تحقق مییابد که آن وجودِ برتر، خدا باشد و رستگاری ابدی وعده داده شده باشد.
دین، تجلّی علم خداست که راه بشر را برای خروج از محدودیتها و مشاهده و لمس روحی “وجود بینهایت” توصیف و تعیین میکند؛ دین بیانگر معادلات حرکت انسان در شبکهٔ هستی برای اتصال به خداوند است؛ دین، تنظیم زندگی برای ارتباطِِ با تمام وجود با واقعیت هستی که خداوند است میباشد، تلاشی فکری، روحی و عملی که برنامه و روش آن را خود خداوند تعیین کرده باشد.
اگر دین به علل اربعهٔ آن (سرچشمههای چهارگانه پیدایش و شکلگیری یک موضوع) معرفی شود میتوان گفت: علت فاعلی، خداست؛ علت غایی، خروج از محدودیت و اتصال به نامحدوداست (لقاء خدا)؛ علت مادی، هستی و انسان است و علت صوری، گزارههایی است که وحی شده است.
(تفصیل بحث در: «تعریف دین»)
اهداف دین: (مقاصد الشریعة)
جدول زیر اهداف دین را که فقط از آیات قرآن استخراج شده است، نشان میدهد:
ردیف | متن آیه | هدف دین |
۱ | لِتُبَینَ لهَمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ لِتَستَبِینَ سبِیلُ الْمُجْرِمِینَ | شفافسازی حق و باطل در اختلافات |
۲ | هُدًی وَ رَحْمَهٔ لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ لَتَدْعُوهُمْ إِلی صِرَطٍ مُّستَقِیمٍ لِیتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیکمْ لَعَلَّکمْ تَهْتَدُونَ لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ لَعَلَّهُمْ یرْشدُونَ دَعَاکمْ لِمَا یحْییکمْ رَحْمَهٔ لِّلْعَلَمِینَ | هموارسازی راه رسیدن به لقاء خدا در کوتاهترین مسیر با بیشترین بهره |
۳ | لِتُخْرِجَ النَّاس مِنَ الظلُمَتِ إِلی النُّورِ یهْدِیکمْ سنَنَ الَّذِینَ مِن قَبْلِکمْ | حرکت به سوی حقیقت و فطرت |
۴ | لأُحِلَّ لَکم بَعْض الَّذِی حُرِّمَ عَلَیکمْ رَحْمَهٔ لِّلْعَلَمِینَ یضعُ عَنْهُمْ إِصرَهُمْ وَ الأَغْلَلَ الَّتی کانَت عَلَیهِمْ یرِیدُ اللَّهُ أَن یخَفِّفَ عَنکمْ | هموارسازی بیشتر زندگی ظاهری و باطنی |
۵ | لَعَلَّکم بِلِقَاءِ رَبِّکمْ تُوقِنُونَ لَعَلَّهُمْ یتَذَکرُون ینذِرُونَکمْ لِقَاءَ یوْمِکمْ لِینذِرَ یوْمَ التَّلاقِ | آگاهسازی، نسبت به وجود عوالم ماورایی و روبرو شدن با خدا |
۶ | لاُ نْذِرَکمْ لِتُبَشِّرَ بِهِ المُتَّقِینَ و تُنْذِرَ بِهِ قَوُمًا لُدًّا لَعَلَّهُمْ یرْجِعُون لِینْذِرُوا قَوُمَهُمْ لَعَلَّهُمْ یحْذَرُون | بشارت و هشدار نسبت به وضعیت زندگی ابدی |
۷ | لِتُؤمِنُوا بِرَبِّکمْ لتَتَّقُوا لتُکبِّرُوا اللهَ عَلَی مَا هَدَیکمْ لتَعْلَمُوا انَّ اللهَ یعْلَمُ مَا فِی السَّمَوَاتِ و الاَرْضِ و اَنَّ اللهَ بِکلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ لیعْلَمُوا اَنَّمَا هُوَ اِلَهٌ وَاحِدٌ یعْبُدُونَنِی لاَ یشْرِکونَ بِی شَیئًا کوُنوا رَبَّانِیینَ | برقراری ارتباط قلبی با خدا |
۸ | لِتُبَینَ لِلنَّاسِ مَانُزِّلَ اِلَیهِم | شفافسازی مقاصد خداوند |
۹ | لَعَلَّهُمْ یتَفَکرُون لَعَلَّهُمْ یعْقِلُونَ لعَلَّهُمْ یفْقَهُونَ لِیدَّ بَّرُوا آیاتِهِ و لیتَذَکرَ اُولُواالاَلْبَاب | ایجاد زمینهٔ تفکر و تعقل |
۱۰ | یعَلِّمُهُمُ الکتَابَ و الحِکمَهْ یعَلِّمُکمْ مَالَمْ تَکونُوا تَعْلَمُون کونُوا رَبَّانِیینَ بِمَا کنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الکتَابَ و بِمَا کنْتُمْ تَدْرُسُون | آموزش حقایق |
۱۱ | لَعَلَّکمْ تَشْکرُون ذَلِک اَطْهَرُ لِقُلُوبِکم یریدُ لِیطَهِّرَکم شِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُور لیمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِکم یزَکیهِم | ایجاد زمینهٔ لطافت روحی و توسعهٔ ادراکات درونی |
۱۲ | اُمِرْتُ لِاَعْدِلَ بَینَکم اِعْدِلوُا هُوَ اَقْرَبُ للِتَّقْوَی لِیقُومَ النَّاسُ بِالقِسْطِ | برقراری عدل |
۱۳ | لِتَحْکمَ بَینَ النَّاسِ فَاحْکم بَینَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَک مِنَ الْحَقِّ لِکلٍّ جَعَلْنَا مِنکمْ شرْعَهٔ وَ مِنْهَاجاً | مدیریت و حکومت |
۱۴ | یامُرُهُمْ بِالمَعْرُوفِ و ینْهَاهُمْ عَنِ المُنْکرِ لایشْرِکنَ و لایزْنِینَ و لایسْرِقْنَ و لایقْتُلْنَ اَوُلادَهُنَّ و لایاتِینَ بِبُهْتَانٍ یفْتَرینِهُ بَینَ اَیدِیهِنَّ و اَرْجُلِهِنَّ و لایعْصِینَک فِی مَعْرُوف | اصلاح و رشد جامعه |
۱۵ | یحِلُّ لهَمُ الطَّیبَاتِ و یحَرِّمُ عَلیهِمُ الخَبَائِثَ | متعادلسازی زندگی |
۱۶ | یؤَخِّرَکمْ اِلی اَجَلٍ مُسَمَّی | حداکثرسازی زمان زندگی |
۱۷ | لَکمْ فِی رَسُولِ اللهِ اُسْوَهْ حَسَنَهْ اِنَّا اَرْسَلنَاک شَاهِدًا | ارائه الگوی عینی برای زندگی |
۱۸ | لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ | جهانی شدن |
(مقالهٔ «نگرشی دیگر به اهداف دین»)
(تفصیل بحث در: «اهداف دین»)
قلمرو دین:
از قرآن: چهار آیهٔ زیر، بیانگر قلمرو حداکثری دین هستند:
- وَ نَزَّلْنَا عَلَیک الْکتَب تِبْیناً لِّکلِّ شیءٍ وَ هُدًی وَ رَحْمَهٔ وَ بُشرَی لِلْمُسلِمِینَ.[۵]
ترجمه: “ما قرآن را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز، هدایت، رحمت و بشارت برای مسلمانان است.” - تَصدِیقَ الَّذِی بَینَ یدَیهِ وَ تَفْصِیلَ کلِّ شیءٍ وَ هُدًی وَ رَحْمَهٔ لِّقَوْمٍ یؤْمِنُونَ.[۶]
ترجمه: “قرآن کتابی است که کتابهای آسمانی قبلی را تایید میکند و کتابی است که توضیح همه چیز در آْن آمده است و هدایت و رحمت برای کسانی است که ایمان میآورند.” - ما فَرَّطنَا فی الْکتَبِ مِن شیءٍ.[۷]
ترجمه: “ما در قرآن از هیچ چیز فروگذار نکردیم.” - إِنَّ هَذَا الْقُرْءَانَ یهْدِی لِلَّتی هِی أَقْوَمُ.[۸]
ترجمه: «اینقرآن هدایت میکند بسوی آنچه که استوارتر و کارآمدتر است.»[۹]
تفسیر آیات مذکور را در روایات زیر میتوان یافت:
- قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام: مَا مِنْ أَمْرٍ یخْتَلِفُ فِیهِ اثْنَانِ إِلَّا وَ لَهُ أَصْلٌ فِی کتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَکنْ لَاتَبْلُغُهُ عُقُولُ الرِّجَالِ.[۱۰]
ترجمه: “هیچ اختلافی نیست که راهحل آن در قرآن نباشد اما عموم مردم قدرت تشخیص آن را ندارند.” - إِنَّ اللَّهَ تَبَارَک وَتَعَالَی لَمْ یدَعْ شَیئاً یحْتَاجُ إِلَیهِ الْأُمَّهٔ إِلَّا أَنْزَلَهُ فِی کتَابِهِ وَ بَینَهُ لِرَسُولِهِ صلیاللهعلیهوآله وَ جَعَلَ لِکلِّ شَیءٍ حَدّاً وَ جَعَلَ عَلَیهِ دَلِیلًا یدُلُّ عَلَیهِ وَ جَعَلَ عَلَی مَنْ تَعَدَّی ذَلِک الْحَدَّ حَدّاً.[۱۱]
ترجمه: “خداوندهر آنچه را که مردم بدان نیاز دارند در قرآن آورده و آن را برای پیامبرش روشن کردهاست و برای هر چیزی حد و اندازهای قرار داده و برای تشخیص آن حد و اندازه، نشانه و راه قرار داده است و برای هر کسی که از حد و اندازهٔ الهی خارج شود نیز مجازات مشخصی قرار داده است.” - مَا خَلَقَ اللَّهُ حَلَالًا وَلَا حَرَاماً إِلَّا وَ لَهُ حَدٌّ کحَدِّ الدَّارِ فَمَا کانَ مِنَ الطَّرِیقِ فَهُوَ مِنَ الطَّرِیقِ وَ مَا کانَ مِنَ الدَّارِ فَهُوَ مِنَ الدَّارِ حَتَّی أَرْشُ الْخَدْشِ فَمَا سِوَاهُ وَ الْجَلْدَهٔ وَ نِصْفِ الْجَلْدَهٔ.[۱۲]
ترجمه: “هیچ حلال و حرامی نیست که حد و اندازهٔ مشخصی مانند محدودهٔ یک خانهٔ شخصی، نداشته باشد و محدودهٔ داخل و خارج آن معلوم نشده باشد، حتی جریمهٔ یک خراشِ و جریمهٔ یک تازیانه یانصف تازیانه.” - مَا مِنْ شَیءٍ إِلَّا وَ فِیهِ کتَابٌ أَوْ سُنَّهٔ.[۱۳]
ترجمه: “هیچ چیزی نیست که وضعیت آن در کتاب و سنت مشخص نشده باشد.” - سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام یقُولُ: قَدْ وَلَدَنِی رَسُولُ اللَّهِ صلیاللهعلیهوآله وَ أَنَا أَعْلَمُ کتَابَ اللَّهِ وَ فِیهِ بَدْءُ الْخَلْقِ وَ مَا هُوَ کائِنٌ إِلَی یوْمِ الْقِیامَهٔ وَ فِیهِ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ خَبَرُ الْأَرْضِ وَ خَبَرُ الْجَنَّهٔ وَ خَبَرُ النَّارِ وَ خَبَرُ مَا کانَ وَ خَبَرُ مَا هُوَ کائِنٌ أَعْلَمُ ذَلِک کمَا أَنْظُرُ إِلَی کفِّی إِنَّ اللَّهَ یقُولُ فِیهِ تِبْیانُ کلِّ شَیءٍ.[۱۴]
ترجمه: “حضرت صادق علیهالسلام فرمود: ما فرزندان رسولخدا هستیم و آگاه به قرآن در حالیکه دراین قرآن از ابتدا و سرچشمهٔ خلقت، تا انتها و روز قیامت بیان شده است و وضعیت آسمآنها و زمین و بهشت و جهنم و گذشته و آینده آمده است و من به همهٔ اینها دقیقا احاطه دارم، درست همانطور که به کف دستم نگاه میکنم. خداوند میفرماید: توصیف وتوضیح همه چیز در قرآن وجود دارد.” - عَنْ سَمَاعَهٔ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَی علیهالسلام قَالَ قُلْتُ لَهُ أَ کلُّ شَیءٍ فِی کتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّهٔ نَبِیهِ صلیاللهعلیهوآله أَوْ تَقُولُونَ فِیهِ قَالَ بَلْ کلُّ شَیءٍ فِی کتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّهٔ نَبِیهِ صلیاللهعلیهوآله.[۱۵]
ترجمه: “سماعه میگوید که از حضرت کاظم علیهالسلام پرسیدم آیا وضعیت همه چیز در کتاب و سنت مشخص شده است یا اینکه برخی چیزها را شما خودتان مشخص میفرمایید؟ حضرت پاسخ دادند: وضعیت همه چیز در کتاب و سنت مشخص شده است.” - عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیهالسلام أَنَّهُ قَالَ لِجَارِیتِهِ وَ عِنْدَهُ جَمَاعَهٔ: هَاتِی الْخوَانَ فَوَضَعَتْهُ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ لِکلِّ شَیءٍ حَدّاً ینْتَهَی إِلَیهِ حَتَّی إِنَّ لِهَذَا الْخِوَانِ حَدّاً ینْتَهَی إِلَیهِ فَقَالَ ابْنُذَرٍّ وَ مَا حَدُّهُ؟ قَالَ إِذَا وُضِعَ ذُکرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیهِ وَ إِذَا رُفِعَ حُمِدَ اللَّهُ قَالَ ثُمَّ أَکلُوا ثُمَّ قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ علیهالسلام: اسْقِینِی فَجَاءَتْهُ بِکوزٍ مِنْ أَدَمٍ فَلَمَّا صَارَ فِی یدِهِ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ لِکلِّ شَیءٍ حَدّاً ینْتَهَی إِلَیهِ حَتَّی إِنَّ لِهَذَا الْکوزِ حَدّاً ینْتَهَی إِلَیهِ فَقَالَ ابْنُذَرٍّ وَ مَا حَدُّهُ؟ قَالَ یذْکرُ اسْمُ اللَّهِ عَلَیهِ إِذَا شُرِبَ وَ یحْمَدُاللَّهُ إِذَا فُرِغَ وَ لَا یشْرَبُ مِنْ عِنْدِ عُرْوَتِهِ وَ لَا مِنْ کسْرٍ إِنْ کانَ فِیهِ.[۱۶]
ترجمه: “حضرت باقر علیهالسلام به خدمتکار خود در حضور میهمانان فرمودند: سفره را بینداز. وقتی سفره پهن شد فرمود: سپاس خدایی را که برای هر چیزی حد و اندازه مشخصی قرار داده است حتی برای این سفره. ابنذرّ از حضرت پرسید: حد و اندازهٔ این سفره چیست؟ حضرت در پاسخ فرمود: حد و اندازهٔ سفره این است که وقتی انداخته میشود با بسمالله باشد و وقتی جمع میشود با الحمدلله باشد. میهمانان غذا خوردند و در انتها حضرت به خدمتکار فرمود که آب بیاور. خدمتکار ظرفی پوستی آورد و وقتی ظرف به دست حضرت رسید فرمود: سپاس خدایی را که برای هر چیزی حد و اندازه مشخصی قرار داده است حتی برای این ظرفِ آب. ابنذرّ از حضرت پرسید: حد و اندازهٔ ظرف آب چیست؟ حضرت در پاسخ فرمود: حد و اندازهٔ ظرف آب این است که وقتی از آن نوشیده میشود با بسمالله باشد و وقتی نوشیدن تمام میشود الحمدلله گفته شود و از طرف دستهٔ آن یا از قسمت شکستهٔ آن آب نوشیده نشود.” - إِنَّ اللَّهَ تَبَارَک وَتَعَالَی أَنْزَلَ فِی الْقُرْآنِ تِبْیانَ کلِّ شَیءٍ حَتَّی وَ اللَّهِ مَاتَرَک اللَّهُ شَیئاً یحْتَاجُ إِلَیهِ الْعِبَادُ حَتَّی لَایسْتَطِیعَ عَبْدٌ یقُولُ لَوْ کانَ هَذَا أُنْزِلَ فِی الْقُرْآنِ إِلَّا وَ قَدْأَنْزَلَهُ اللَّهُ فِیهِ.[۱۷]
ترجمه: “خداونددر قرآن توصیف و توضیح هر چیزی را بیان کرده است و به خودش سوگند که هیچ چیزی ازنیازمندیهای مردم فروگذار نشده است به طوریکه هیچکس نمیتواند بگوید ای کاش فلان مطلب هم در قرآن بود (چرا که در مورد همان موضوع هم خداوند در قرآن مطلب آورده است). - اِنَّ اللهَ تَعَالَی لَمْ یجْعَلْهُ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَان و لاَ لِنَاسٍ دُونَ نَاس فَهُوَ فِی کلِّ زَمَانٍ جَدِیدٌ وَ عِنْدَ کلِّ قَوُمٍ غَضٌّ اِلَی یوَمِ القِیامَهٔ.[۱۸]
ترجمه: “خداوندقرآن را برای زمان خاص و مردم خاصی نفرستاده است بلکه قرآن برای تمام زمآنها وبرای تمام ملّتها و گروهها تا روز قیامت آمده است و برای آنها تازه و جدید است.”
نتیجهگیری:
این روایات به صراحت بیانگر حداکثری بودن قلمرو[۱۹] دین هستند و مقصود از “تبیانا لکل شیء”، “تفصیلا لکل شیء” و “مافرطنا فی الکتاب من شیء” را بیان نمودهاند. برخی مفسرین در توصیف آیات سابقالذکر، تبیین و تفصیل را مختص به امور مرتبط با هدایت کردهاند،[۲۰] لکن به نظر میرسد که مفاد روایات، موقعیتی فراگیرتر را ترسیم میکنند، موقعیتی که معادلات[۲۱] کلانِ هستی با تمام ابعاد و جوانبش را در بر دارد. دین بیانگر معادلات کلانِ هستی و توصیفکنندهٔ معادلات زندگی انسان در هستی برای رسیدن به هدف است.
توضیح مهم: روشن است که شمول و فراگیری دین (بالخصوص قرآن) بر تمام امور، به نحو تصریح و دلالت مطابقی نیست، بلکه به تعبیر روایات، به نحو «القاء الاصول» است یعنی روح و ملاک و قواعدی که بتوان از آنها نتایج لازم برای تعیین وضعیت همه چیز را گرفت، بیان شده است. به همین دلیل در نگرش سیستمی به دین، از این خصوصیت، تعبیر به «ظرفیت راهبردی دین» و استراتژیساز بودن گزارههای دینی شده است. در تشبیه امیرالمؤمنین علیهالسلام از این حالت چنین آمده است: «عَلَّمَنی رسول الله صلیاللهعلیهوآله اَلف باب، یَنفَتِحُ منه الف باب» یعنی رسول خدا هزار درب از علم را به من آموخت که از هر کدام هزار درب دیگر باز میشد.»
زبان دین:
خداوند چگونه با تمام انسانها سخن گفته است؟
در بررسی هویت دین، به دست آمد که دین، پیام خداوند و طرحوبرنامهٔ او برای زندگی بشر است، پیام و برنامهایی برای انسانها وتمدنها تا آخر تاریخ، طرحوبرنامهٔ عبور از دنیا و اتصال به ابدیت، حلقهٔ رابط ماده و مجرد، ملک و ملکوت، ظاهر و باطن. چنین هویتی سؤالی را برمیانگیزاند که: با توجه به تفاوت افقهای ادراکی در انسانها و فضاهای فکری و فرهنگی آنها درمحور زمان و مکان، دین چگونه مفاهیم خود را بیان کرده است که این گسترهٔ متنوع ادراکی و فرهنگی را پوشش میدهد و برای هر ملت و تمدنی میتواند کارساز و حرکتآفرین باشد و هر فرد متعادلی که شنوندهٔ کلامِ خداست، میتواندپی به حداقل مقصود او ببرد و حقایق مور نیاز از عوالم غیرمادی را به دست آورد؟
پاسخ بروندینی:
اگر دین، برای حرکت دادن انسانها به سوی خداست و حرکتِ به سوی کمال جز با ارادهٔآگاهانه حاصل نمیشود، دین باید بتواند ارادهٔ آگاهانهٔ انسانها را برانگیزاند. واز آنجایی که ارادهٔ جدّی انسانی بدون علم و اطلاع از کمالِ هدف، نقصِ خود، رساننده بودنِ فعلِ مورد نظر به هدف و شیوهٔ انجام فعل، برانگیخته نمیشود، پس دین باید مفاهیم فوق را که زمینهساز یا علّت برای ایجاد حرکت به سوی هدفش هستند طوری به انسانها منتقل نماید که بتوانند حداقل، فهم کاربردی از آنها پیدا کنند (یعنی مفاهیم را طوری تصور کنند که حداقل رابطهٔ آنها با زندگی و نفع و ضرر آنها را در زندگیشان بیابند). بنابراین، زبان دین باید زبان مفهوم برای مخاطبین باشد و از سبکهایی در سخنان خود استفاده نماید که بتوانند رابطهٔ مفاهیم مورد نظر، با زندگی آنها رادر برابر دیدگان مخاطبین قرار دهد.
اگرسخن و کلامی مدعی جهانشمولی و برتری در محور زمان و مکان باشد، باید اولا ازمفاهیمی استفاده نماید که مشترک بین انسانهاست (مفاهیم مشترک بین انسانها و زندگی انسانها، مفاهیم فطری و زندگی طبیعی هستند) و ثانیا نیازهای فکری و روحی طیفهای متنوع مخاطبین را پاسخ دهد. (یعنی مخاطبینی که در سطح ادراکی برتر قرار دارند به اندازهٔ ظرفیت خود اِشراب شوند ونیازمند به منبع دیگری نباشند.)
معادلات و معانی کلّییی که طیفی از مصادیق را تحت پوشش قرار میدهند، میتوانند تبدیل به گزارههایی با خصوصیت جهانشمولی شوند. بیان معادلات فطریوطبیعی، استفاده از تشبیهِ مطالب برتر به مفاهیم فطریوطبیعی، ارائه مصادیق و اشاره به ملاک کلی قابل انطباق بر موارد مشابه، شیوههایی هستند که ظرفیت انتقال مفاهیم جهانشمول را دارند.
درزبان دین، مَجاز و کنایه و استعاره وجود دارد لکن گزارههای دینی، سمبلیک یا اسطورهایی نیستند بلکه استفاده از مَجاز، برای تبیین جنبه یا حدِّ خاصی از واقعیتِ موجود است.
پاسخ دروندینی:
به نظرمیرسد که آیات و روایات زیر بیانگر چگونگی زبان دین باشند:
- و ما أَرْسَلْنامِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیبَینَ لَهُمْ
ترجمه: “هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر اینکه همزبان با ملّت خود بود تا کاملا برای آنها مطالب خداوند را روشن کند.”
علامه طباطبایی رحمة الله علیه در تفسیر این آیه اینگونه بیان نمودهاند:
“کلمه لسان در اینجا مانند آیهِ “بلسان عربی مبین” به معنای لغت است….. مقصود از ارسال رسل به زبان قوم خود، این است که رسولانی که فرستادهایم هر یک از اهل همان زبانی بوده که مامور به ارشاداهل آن شدهاند، حال چه اینکه خودش از اهل همان محل و از نژاد همان مردم باشد و یا آنکه مانند لوط از اهالی سرزمین دیگر باشد ولی با زبان قومش با ایشان سخن بگوید. حالاین سؤال مطرح میگردد که آیا پیغمبرانی که به بیش از یک امت مبعوث شدهاند یعنی پیغمبران اولوا العزمی که بر همگی اقوام بشری مبعوث میشدند چه وضعی داشتهاند؟ آیا همه آنان زبان همه اهل عالم را میدانستهاند و با اهل هر ملتی به زبان ایشان سخن میگفتهاند یا نه؟ در پاسخ باید گفت: داستانهای زیر دلالت میکنند بر اینکه اینها اقوامی که اهل زبان خودنبودهاند را نیز دعوت میکردند مثلا ابراهیم خلیل با اینکه خود سریانی زبان بود عرب حجاز را به عمل حج دعوت نمود و موسی با اینکه عبری بود فرعون و قوم او را که قبطی بودند به ایمان به خدا دعوت فرمود و پیغمبر بزرگوار اسلام هم، یهودِ عبری زبان و نصاری رومی زبان و غیر ایشان را دعوت فرمود و هر که از ایشان که ایمان میآورد ایمانش را میپذیرفت، همچنین است دعوت نوح، که از قرآن کریم عمومیت دعوت او استفاده میشود. بنابراین، معنای آیه (و البته خدا دانای به حقیقت معنی است) ایناست که خدای تعالی مسأله ارسال رسل و دعوت دینی را بر اساس معجزه و یک امر غیر عادی بنا نگذاشته، و چیزی هم از قدرت و اختیارات خود را در این باره به انبیای خودواگذار ننموده است بلکه ایشان را فرستاده تا به زبان عادی که با همان زبان درمیان خود گفتگو میکنند و مقاصد خود را به دیگران میفهمانند با قوم خود صحبت کنند و مقاصد وحی را نیز به ایشان برسانند.”
- إِنَّا أَنزَلْنَهُ قُرْءَناً عَرَبِیا لَّعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ ترجمه: “ما کتاب را به صورت کلامی قابل خواندن با بیانی دقیق و عمیق و روشن فرستادیم تا زمینهٔ تعقّل در شما فراهم شود.”
علامه طباطبایی رحمة الله علیه در تفسیر این آیه اینگونه بیان نمودهاند:
“انزال کتاب به صورت قرآن و عربی بدین معنا استکه آن را در مرحله انزال به لباس قرائت عربی درآوردیم، و آن را الفاظی خواندنی مطابق با الفاظ معموله نزد عرب قرار دادیم،…… بنابراین، معنای آیه (و الله اعلم) این میشود: ما این کتاب مشتمل بر آیات را در مرحله نزول ملبس به لباس و واژه عربی و آراسته به زیور آن واژه نازل کردیم تا در خور تعقل تو و قوم و امّتت باشد، و اگر در مرحله وحی به قالب الفاظ خواندنی درنمی آمد و یا اگر درمی آمد ولی به لباس واژه عربی ملبس نمیشد، قوم تو پی به اسرار آیات آن نمیبردند و فقط مختص به فهم تو میشد، چون وحی و تعلیمش اختصاص به تو داشت. و این خود دلالت میکند براینکه الفاظ کتاب عزیز به خاطر اینکه تنها و تنها وحی است و نیز به خاطر اینکه عربی است توانسته است اسرار آیات و حقایق معارف الهی را ضبط و حفظ کند. و به عبارت دیگر در حفظ و ضبط آیات الهی دو چیز دخالت دارد: یکی اینکه وحی که از مقوله لفظ است و اگر معانی الفاظ وحی میشد و الفاظ حاکی از آن معانی، الفاظ رسول خداصلی الله علیه وآله وسلّم میبود (مانند احادیث قدسی) آن اسرار محفوظ نمیماند. دوم اینکه اگر به زبان عربی نازل نمیشد و یا اگر میشد ولی رسول خدا آن را به لغت دیگری ترجمه میکرد پارهای از آن اسرار بر عقول مردم مخفی میماند، و دست تعقل وفهم بشر به آنها نمیرسید. آری، این معنا بر صاحبان نظر و متدبرین در آیات کریمه قرآنی پوشیده نیست که خداوند متعال در این آیات چه اندازه نسبت به الفاظ آن عنایت به خرج داده، و آن را به دو دسته محکمات و متشابهات تقسیم نموده، محکمات آن را ام الکتاب خوانده که برگشت متشابهات هم به آنهاست و فرموده: هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات و نیز فرموده: و لقد نعلم انهم یقولون انما یعلمه بشر لسان الذی یلحدون الیه اعجمی و هذا لسان عربی مبین. “بلسان عربی مبین” یعنی به زبانی عربی که درعربیتش ظاهر و آشکار است و یا مقاصد را با بیان تمام بیان میکند.
- کتَبٌ فُصلَتءَایتُهُ قُرْءَاناً عَرَبِیا لِّقَوْمٍ یعْلَمُونَ ترجمه: “وحی الهی به صورت کتابی قابل خواندن به زبان عربی است که مطالب آن کاملاواضح و مشخص بیان شده است. این وحی برای کسانی آمده است اهل علم و آگاهی باشند.”
علامه طباطبایی رحمة الله علیه در تفسیر این آیه اینگونه بیان نمودهاند:
“مراد از تفصیل آیات قرآن این است که ابعاض واجزای آن را از یکدیگر جدا و متمایز میکند، به این صورت که آن را آنقدر پایینبیاورد و در خور فهم شنونده کند که شنوندهٔ آشنا به اسلوبهای کلام، بتواند معانی آن را بفهمد و مقاصدش را تعقل کند….. قرآن کتابی است که آیاتش گسترده شده است برای مردمی که معانی آن را میدانند چون زبانشان همان زبانی است که قرآن با آن نازل شده، یعنی زبانشان عربی است.
دراینجا ممکن است کسی بپرسد: اگر معنای آیه این باشد، آیا با عموم دعوت خاتم الانبیاء صلیالله علیه وآله وسلّم منافات پیدا نمیکند؟ میگوییم: خیر، زیرا دعوت آنجناب هر چند جهانی بوده و لیکن مرحله به مرحله صورت میگرفته، اولین دعوتی که پیامبر انجام داد دعوت مردم در مراسم حج بود که با انکار شدید مشرکین مواجه شد. ازآن به بعد مدتی به طور سری و پنهانی دعوت نمود، و در مرحله سوم مامور شد عشیره ونزدیکان خود را دعوت کند، و در مرحله چهارم مامور شد همه قومش را دعوت کند، و درمرحله پنجم مامور شد به دعوت عموم مردم، که آیه “قل یا ایها الناس انی رسولالله الیکم جمیعا” و نیز آیه “اوحی الی هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ”به آن اشاره دارند. این معنا نیز از مسلمات تاریخ است که یکی از گروندگان به آنجناب سلمان فارسی است که ایرانی بوده، یکی دیگر بلال بوده که اهل حبشه بوده است ویکی صهیب بوده که اهل روم بوده، و نیز این هم مسلم است که آن جناب یهودیان را هم دعوت میکرده و وقایعی که بین آن جناب و یهودیان اتفاق افتاده معروف است. و نیزاین مسلم است که آن جناب به پادشاهان ایران، مصر، حبشه، و روم نامه نوشته و همه رابه اسلام دعوت کرده است. همه این شواهد دلالت دارد بر اینکه دعوت آن جناب جهانی وعمومی بوده است.
- انَّا مَعَاشِرَالْأَنْبِیاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُکلِّمَ النَّاسَ عَلَی قَدْرِ عُقُولِهِمْ ترجمه: “ما پیامبران، موظف هستیم که با مردم، مطابق سطح ادراکی آنها گفتگو کنیم.”
- اکتُبْ وَ بُثَّ عِلْمَک فِی إِخْوَانِک فَإِنْ مِتَّ فَأَوْرِثْ کتُبَک بَنِیک فَإِنَّهُ یأْتِی عَلَی النَّاسِ زَمَانُ هَرْجٍ لَا یأْنَسُونَ فِیهِ إِلَّا بِکتُبِهِمْ
ترجمه: “مطالبی را که از ما شنیدهایی بنویس و در بین دوستانت پخش کن و به فرزندانت وصیت کن که نوشتجاتت را نگهداری و منتشر کنند چرا که روزگاری پرتلاطم خواهد آمد که شیعیانِ ما برای فهم دین، راهی جز مراجعه به این کتابها نخواهند داشت.”
توضیح: این روایت دلالت بر موارد زبر دارد: قابل فهم بودنِ زبان دین، قابل فهم بودنِ گزارههای دین با وجودِ گذر زمان بر آنها، دقت و ملاحظهٔ صادرکنندهٔ کلام نسبت به نیازهای آیندگان و در نظر گرفتن آنها به عنوان مخاطبِ کلام.
- أَنْتُمْ أَفْقَهُ النَّاسِ إِذَا عَرَفْتُمْ مَعَانِی کلَامِنَا إِنَّ الْکلِمَهٔلَتَنْصَرِفُ عَلَی وُجُوهٍ فَلَوْ شَاءَانسان لَصَرَفَ کلَامَهُ کیفَ شَاءَ وَ لَا یکذِبُ.
ترجمه: “شما هنگامی فهم دین پیدا خواهید کرد و فهمیدهترین مردم خواهید شد که مقاصدو منظورهای چندگانهٔ ما را که در یک جمله بیان شده است، بفهمید. یک جمله را میتوانبه گونهایی ادا کرد که معانی مختلفی از آن فهمیده شود، معانیایی که همهٔ آنهاواقعیتی را بیان کند و مورد نظر گوینده نیز باشد.”
توضیح: این روایت بیانگر وجودِ سطوح و لایههای معنایی در گزارههای دین است. یعنی همانطور که ظاهر گزارهها برای عموم قابل فهم است، مقاصد و مفاهیمی نیز در عمق این گزارهها وجود دارد که برای فهم همهجانبه و کاملِ دین، باید به آنها دست یافت.
- نزَلَ الْقُرْآنُ بِإِیاک أَعْنِی وَ اسْمَعِی یا جَارَهٔ. ترجمه: “شیوهٔ بیان قرآن، بیانِ غیرمستقیم است.”
- کتَابُ اللهِ عَزَّوجَلَّ عَلَی أرْبَعَهٔ أَشْیاءَ عَلَی العِبَارَهٔ و الإشَارَهٔ واللَّطَائِفِ و الحَقَائِقِ فَالعِبَارَهٔ لِلعَوَام و الإشَارَهٔ لِلخَوَاصّ واللَّطَائِفُ لِلأولِیاءِ و الحَقَائِقُ للأنبْیاء علیهمالسلام.
ترجمه: “قرآن، چهار لایه دارد که همه با هم ساختار قرآن را تشکیل دادهاند: عبارتها، اشارهها، دقایق و حقایق. عبارتها در سطح ادراک عمومی است، اشارهها در سطح ادراک خواصّ است، دقایق در سطح ادراک اولیاءخداست و حقایق در سطح ادراک پیامبران است.”
با دقت در تصویری که دین از اسلوب بیانی خود، ارائه داده است میتوان گفت: گزارههای دین، جملاتی با مفاهیمی گسترده و چندجانبه هستند که در طول یکدیگر قرار دارند و جمع ظاهر و باطن، وحدت وکثرت، فرد و جمع، در آنها تحقّق یافته است.
نتایج، آثار و لوازم پذیرش فرضیه:
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:
دینشناسی، فهم دین، تمدن دینی، علم دینی، پارادایم شبکهای، الگوی اسلامی پیشرفت و توسعه
- لغتنامه دهخدا، انتشارات دانشگاه تهران، ذیل کلمهٔ “دین”.[↩]
- لغتنامه آکسفورد (Advanced) ، ویرایش دوم سال۱۹۶۲؛ عین عبارت اینگونه است:
“Religion: belief in the existence of a supernatural ruling power، the creator andcontroller of the universe، who has given to man a spiritual nature whichcontinues to exist after the death of the body.”[↩] - لغتنامهٔ آکسفورد (Advanced) ، ویرایش ششم سال ۲۰۰۰؛ عین عبارت اینگونه است:
“Religion: thebelief in the existence of a god or gods، and the activities that are connectedwith the worship of them.”
(تغییری که در تعریف دین از ویرایش دوم تا ویرایش ششم داده شده است، سرنخهایی نسبت به وضعیت تفکر دینی در غرببه دست میدهد.) [↩] - این تعاریف با ویرایشهایی درعبارات از منابع زیر نقل شدهاند، برای مطالعه بیشتر به همین منابع مراجعه فرمایید:
“فلسفهٔ دین”، جان هیک، ترجمه بهرام راد، ویراستهٔ بهاءالدین خرمشاهی، انتشارات بینالمللی الهدی ۱۳۷۲؛ “ادیان زندهٔ جهان”، رابرت هیوم، ترجمه دکتر عبدالرحیم گواهی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی۱۳۶۹؛ “دینشناسی”، آیهالله جوادیآملی، نشر اسراء۱۳۸۱؛ “دین و چشماندازهای نو”، پییرآلستون، میلتون یینگر، محمد لگنهاوزن، ترجمه علامحسین توکلی، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی ۱۳۷۶؛ “فلسفهٔ دین و کلام جدید”، ابوالقاسم فنایی، انتشارات اشراق۱۳۷۵؛ “فلسفهٔ دین”، آیهالله محمدتقی جعفری، نشر پژوهشگاه فرهنگواندیشه اسلامی۱۳۷۸؛ “دین، جامعه و عرفیشدن”، علیرضا شجاعیزند، نشرمرکز۱۳۸۰ (در دو کتاب اخیر به تفصیل بیشتری نسبت به تعریف دین پرداخته شده است.پیشنهاد آلستون برای رفتار فازی با مصادیق دین و ارائه شاخصه و ضریب برای شاخصههاکه در کتاب “دین و چشماندازهای نو” نقل شده است نیز قابل تامل است.) [↩] - سوره نحل/۸۹[↩]
- سوره یوسف/۱۱۱[↩]
- سوره انعام/۳۸[↩]
- سوره اسراء/۹[↩]
- علامه طباطبایی رحمة الله علیه در تفسیر این آیه اینگونه آوردهاند: “این قرآن بسوی دینی که اقوم از هر دین و مسلطتر بر اداره امور بشر است هدایت میکندهمچنانکه در جای دیگر فرموده: قل اننی هدینی ربی الی صراط مستقیم دینا قیما ملهٔابراهیم حنیفا. “اقوم” افعل تفضیل از قیام است و معنای اصلی قیام، ضدقعود است که این خود یکی از معتدلترین حالات آدمی است و انسان در این حال از هرحالت دیگری نسبت به کارهایش مسلطتر است برخلاف نشسته و یا خوابیده و امثال آن.این کلمه را در نیکو انجام دادن هر کار استعمال کردهاند و به کسی که به خوبی متصدی کاری شود، و بدون عجز و خستگی و با حسنِ اداره آن را انجام دهد میگویند: “فلانی قائم به فلان امر است.” یعنی آن امر را مراقب و نگهدارست، وموقعیت و وضعیت آن را آنطور که مناسب آنست رعایت مینماید. در آیه مورد بحث خداوند، ملت حنیف را ملتی قائم نامیده و در جای دیگر در باره آن فرموده: فاقم وجهک للدین حنیفا فطرهٔ الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم ونیز فرموده: فاقم وجهک للدین القیم، و این بدان جهت است که این دین خیر دنیا وآخرت ملت خود را تامین و تضمین نموده و قائم بر اصلاح حال معاش و معاد ایشان است.و این نیز نیست مگر بخاطر اینکه این دین موافق با مقتضیات فطرت انسانی است که خداوند بر اساس آن او را خلق کرده و مجهز به ابزاری فرموده که او را به سوی غایت و هدف از خلقتش و سعادتی که برایش در نظر گرفته شده راهنمائی میکند. بنا بر این، توصیف ملت در آیه مورد بحث به وصف “اقوم”، یا در مقایسه با سایر ملتهااست و یا در مقایسه با سایر شریعتها. این را میدانیم که هر ملتی سنتی دارد که آنرا برای خود برگزیدهاند تا به درد زندگیشان بخورد، و لیکن این سنتها اگر در بعضی از امور ایشان را سود ببخشد در پارهای دیگر به ضررشان تمام میشود، و اگر پارهایاز هواها و امیالشان را تامین میکند، قسمت عظیمی از خیرات را از ایشان سلب میکند. در میان همه سنتها این تنها اسلام است که قائم به مصالح حیات و تمامی اهداف دنیایی و آخرتی جامعه است بدون اینکه خیری از ایشان سلب کرده و از بین برده باشد، بنا بر این ملتِ حنیف، اقوم است بر حیات انسانی تا دیگر ملل. و اگر در مقایسه با سایر شرایع الهی قبلی مانند شریعت نوح و موسی و عیسی علیهماالسلامباشد (همچنانکه ظاهرش هم همین است چون در مقابل این آیه، آیه دیگری هست که تورات را وسیله هدایت بنی اسرائیل میخواند، لذا فرمود: همانا قرآن کریم خلق را به چیزی هدایت میکند که قویمتر و استوارتر است) ، در این صورت دلیلش این است که دین حنیف از ادیان سابق خود که کتب انبیاء سلف متضمن آنها بودند کاملتر است، زیرا تمامی معارف الهی تا آنجا که بشر طاقتش را دارد و همچنین تمامی شرایعی که بشر در زندگی خود بدان نیازمند است در این دین آمده، و حتی یک عمل از اعمال فردی و اجتماعی بشر را بدون حکم نگذاشته، همچنانکه فرموده: و انزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقا لمابین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه. پس آنچه قرآن به سوی آن هدایت میکند قویمتراز آن چیزیست که سایر کتب و شرایع بدان هدایت میکنند. (ر.ک. به تفسیر المیزان، ج۱۳ص ۴۷) [↩]
- کافی، ج۱ ص۶۰؛ سند: مُحَمَّدُ بْنُ یحْیی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَهٔ بْنِ مَیمُونٍ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنِ الْمُعَلَّی بْنِ خُنَیسٍ. تعبیر دیگری از این روایت باسند جداگانه به صورت زیر است:
مُحَمَّدُبْنُ یحْیی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ وَ الْحَجَّالِ عَنْ ثَعْلَبَهٔ بْنِ مَیمُونٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیهالسلام قَالَ: سُئِلَ عَنْ مَوْلُودٍ لَیسَ بِذَکرٍ وَ لَا أُنْثَیلَیسَ لَهُ إِلَّا دُبُرٌ کیفَ یوَرَّثُ قَالَ یجْلِسُ الْإِمَامُ وَیجْلِسُ عِنْدَهُ نَاسٌ مِنَ الْمُسْلِمِینَ فَیدْعُو اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَتُجَالُ السِّهَامُ عَلَیهِ عَلَی أَی مِیرَاثٍ یوَرِّثُهُ أَ مِیرَاثِالذَّکرِ أَوْ مِیرَاثِ الْأُنْثَی فَأَی ذَلِک خَرَجَ عَلَیهِ وَرَّثَهُثُمَّ قَالَ وَ أَی قَضِیهٔ أَعْدَلُ مِنْ قَضِیهٔ تُجَالُ عَلَیهَاالسِّهَامُ یقُولُ اللَّهُ تَعَالَی فَساهَمَ فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ قَالَوَ مَا مِنْ أَمْرٍ یخْتَلِفُ فِیهِ اثْنَانِ إِلَّا وَ لَهُ أَصْلٌ فِی کتَابِ اللَّهِ وَ لَکنْ لَا تَبْلُغُهُ عُقُولُ الرِّجَالِ. (کافی ج۷ص۱۵۸) [↩] - کافی، ج۱ ص۵۹؛ سند: عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَیعَنْ یونُسَ عَنْ حُسَینِ بْنِ الْمُنْذِرِ عَنْ عُمَرَ بْنِ قَیسٍ عَنْ أَبِیجَعْفَرٍ علیهالسلام قَالَ سَمِعْتُهُ یقُولُ.[↩]
- کافی، ج۱ص۵۹؛ سند: عَلِی عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ یونُسَ عَنْ أَبَانٍ عَنْ سُلَیمَانَ بْنِ هَارُونَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام[↩]
- کافی، ج۱ ص۵۹؛ سند: عَلِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یونُسَ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یقُولُ[↩]
- کافی، ج۱ص۶۱؛ سند: مُحَمَّدُ بْنُ یحْیی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِالْجَبَّارِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِالْأَعْلَی بْنِ أَعْینَ قَالَ[↩]
- کافی، ج۱ص۶۲؛ سند: عِدَّهٔ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِمُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ سَیفِ بْنِ عَمِیرَهٔ عَنْ أَبِی الْمَغْرَاءِ عَنْ سَمَاعَهٔ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَی علیهالسلام[↩]
- وسائل الشیعهٔ، ج۲۵ ص۲۵۹؛ سند: مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِالْکشِّی فِی کتَابِ الرِّجَالِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبَّادٍ عَنْ ثُوَیرِ بْنِ أَبِی فَاخِتَهٔ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍعلیهالسلام[↩]
- کافی، ج۱ ص۵۹؛ سند: مُحَمَّدُ بْنُ یحْیی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِبْنِ عِیسَی عَنْ عَلِی بْنِ حَدِیدٍ عَنْ مُرَازِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام[↩]
- الامالی، شیخ طوسی (متوفی۴۶۰ قمری) ، انتشارات دارالثقافه قم۱۴۱۴، صفحه۵۸۰؛ سند و تکملهٔ روایت: أخبرنا جماعهٔ عن أبیالمفضل، قال حدثنا أبو الحسین رجاء بن یحیی العبرتائی، قال حدثنا یعقوب بن السکیت النحوی، قال سألت أبا الحسن علی بن محمد بن الرضا (علیهم السلام) : ما بال القرآن لا یزداد علی النشر و الدرس إلاغضاضهٔ قال إن الله تعالی لم یجعله لزمان دون زمان و لا لناس دون ناس، فهو فی کل زمان جدید، و عند کل قوم غض إلی یوم القیامهٔ.[↩]
- نَه حداکثری بودنِ توصیف و تبیین دین. قلمروِ حداکثری با تبیینِ حداقلی، هموارسازِ نظریهٔ “استراتژیک بودن دین” است. روایات فوق تاییدی دروندینی بر نظریهٔ “دین استراتژیک” میباشند که توضیح آن خواهد آمد.[↩]
- ر.ک. به “التبیان فی تفسیر القرآن”، شیخ محمدبنحسن طوسی (متوفی۴۶۰ هجری) ، انتشارات جامعه مدرسین حوزه قم۱۳۷۹، ج۶ ص۴۱۸؛ “مجمعالبیان فی تفسیر القران”، امینالاسلام ابیعلیفضلبنحسینبنفضل طبرسی (متوفی۵۴۸هجری) ، انتشارات دارالمعرفه، ج۶ ص۵۸۵؛ “المیزان”، علامه طباطبایی، ج۱۲ص۳۲۵. البته به نظر میرسد که مقصود مرحوم علامه از امور مربوط به هدایت، باتوجه به نظریه شبکهای بودن هستی، تمام عناصر و خصوصیات مادی و معنوی، دنیایی وآخرتی، ظاهری و باطنی است که در جهتدادن به حرکت انسان دخیل هستند.[↩]
- کلمهٔ “معادله” در برابر مفهوم “حد” در روایات قرارداده شده است زیرا حدواندازهها به سبب آثار خاصی که ایجاد میکنند مورد نظر هستندو معادلات بیانگر خصوصیات و آثار هستند.[↩]