موضوع بحث:
بستهٔ «معرفت شناسی» مبتنی بر هستیشناسی حکمت متعالیه، حاوی چه گزارههایی است؟ (مبانی معرفتشناسانهٔ پارادایم شبکهای)
(اسلاید «معرفت شناسی»)
مسألهٔ بحث:
باورهای صادق مُوجَّه چگونه به دست میآیند و چگونه میتوان باورهای صحیح را از توهمات تفکیک کرد؟
فرضیهٔ بحث:
کلیه مسائل معرفتشناسی پاسخگوی ده مسأله هستند:
- معرفت چیست؟
- سنگبنای معرفت چیست؟
- منابع معرفت کدامند؟
- صدق چیست؟
- مفاهیم چگونه کثرت و طبقهبندی پیدا میکنند؟
- قضایا چگونه تولید میشوند؟
- ملاک صدق و اعتبار در قضایا چیست؟
- عوامل زمینهساز معرفت کدامند؟
- معرفت، ضرورتاً نسبی است یا معرفتِ قطعی ممکن است؟
- صعود و نزول معرفتی چگونه حاصل میشود؟
بررسی این مسائل با دیدگاه فلاسفه و معرفتشناسان مسلمان به نتایج زیر میرسد:
- واقعیتی خارج از ذهن ما وجود دارد (ناوابسته به ذهن و ارادهٔ ما).
- دستیابی به این واقعیت ممکن است.
- حقیقت= ادراک مطابق با واقع.
- صدق= مطابقت با واقع.
- هر کسی مجموعهای از ادراکات یقینی را دارد (بدیهیات منطق و فلسفه)
- علم حضوری سنگ بنای ادراکات انسان است.
- با استفاده از ابزار بدیهیِ شکل اول منطق و استدلالهای مباشر (عکس، عکسنقیض)، میتوان ادراکات یقینی دیگری را تولید کرد. (گسترشپذیری ادراکات یقینی)
- معرفت= ادراکات صادق موجّه.
- دستیابی یقینی به واقعیت، ممکن و معقول است= عقلانیت معرفت = رئالیسم (در برابر ایدهآلیسم به معنی ذهنگرایی)
بنابراین:
- واقعگرایی ممکن است.
- ذهنگرایی یا سوبجکتیویسم ضروری نیست.
- پس پارادایم تفسیری تنها راه ممکن کشف واقع نیست.
- چهارچوبهای ذهنی (پارادایمها یا هر گونه پیشفرض و پیشداوری) سرنوشتساز نیستند و میتوان در همهٔ آنها حقیقت ثابتی را کشف کرد.
- واقعیت ثابت است و ادراک ما از واقعیت قابل تغییر است.
- در علم حضوری نیز معرفت بالوجه ممکن است. (ضروری نیست که تمام المعلوم عند العالم منکشف شود)
- منابع معرفت بشری منحصر در تجربه نیست.
- عقل و شهود و نقل هم کشف از واقع دارند.
- ساختار و قوانین طبیعت و فطرت، از منابع کشف واقع هستند.
- ادراک حسی فقط عوارض پدیدههای مادی را درک میکند.
- مهمترین منبع معرفتی انسان عقل است و دلیل موجه بودنِ آن، ابتناء بر بدیهیات یا ما یصل الی البدیهی است. (ابتناء بر قضایای پیشینی)
- روند تولید معرفت و ایجاد کثرت در ادراکات، با پیگیری روند تولید مفاهیم و پیدایش کثرت در مفاهیم، کشف میشود.
- مفاهیم به مواردی مانند «حقیقی»، «اعتباری»، «جزیی»، «کلی»، «معقولات اولی»، «معقولات ثانیه»، «معقولات فلسفی»، «معقولات منطقی» تقسیم میشوند.
- ابزار ایجاد معرفتهای ترکیبی، تفکر است (فرآیند تولید تعریفها و فرآیند تولید حجتها)
- مفاهیم اعتباری و ارزشی میتوانند دارای منشأ انتزاع حقیقی باشند و تابعی از آن منشأ باشند.
- معیار صدقِ قضایای بدیهی، یا به دلیل ذاتی بودن محمول برای موضوع است یا به دلیل ارجاع آن بدیهی به علم حضوری.
- پدیدهها دارای ابعاد و سطوح و لایهها و مراتبی هستند پس معرفت نیز میتواند در عین اینکه هستهٔ ثابت دارد دارای مراتب و ابعاد باشد.
- به دلیل ذومراتب و ذواضلاع بودن پدیدهها، رئالیسم خام (یکسان و یکنواختانگاری دریافت اولیه از هر پدیده) غلط است و رئالیسم شبکهای (بررسی پدیده در شبکهٔ هستی از ابعاد مختلف) بیشترین کشف از واقعیت را دارا میباشد.
- به دلیل رئالیسم شبکهای، پارادایمهای اثباتگرایی و تفسیری و انتقادی نمیتوانند به تنهایی کاشف از واقع باشند بلکه پارادایم شبکهای لازم است. (بررسی پدیده و کشف مختصات آن در شبکهٔ هستی)
- پدیدهها از حیث وجودی محدودند لذا قرائتهای مختلف از یک پدیده بیپایان نیست و صدق و کذب بردار است.
- استقراء وقتی به حد خاصی در پدیده برسد، مفید قطع روانشناختی است، لذا در کسب معرفت قابل استفاده است.
- گزارههای وحیانی و نقلی، مانند گزارههای علمی و فلسفی معنادار هستند و زبان آنها زبان توصیف و کشف واقع است.
- معیار ادراک صادق در علوم انسانی اسلامی، عبارتست از: مبناگرایی مبتنی بر بدیهیات + روش بدیهی تولید معرفتها + هماهنگی با اهداف و مقاصد شریعت + هماهنگی با گزارههای دینی
تبیین بحث:
(بر اساس «درسهای حجة الاسلام حسینزاده در مؤسسهٔ مطالعات راهبردی»)
بحث در حوزهٔ معرفتشناسی بر اساس دیدگاههای اسلامی، باید حول سه محور اساسی صورت پذیرد:
- معرفتشناسی عام یا مطلق،
- معرفتشناسی مقید یا دینی
- و نهایتاً اصول گفتمان و احتجاج عقلایی.[۱]
گونههای معرفتشناسی:[۲]
معرفتشناسی را به طور کلی، میتوان به دو دستهٔ معرفتشناسی مطلق و مقید تقسیم نمود و بحث از هر دو گونهٔ آن، در این مقام ضرورت دارد.
نوع مطلق معرفتشناسی، گونهای است که به یک حوزهٔ خاص از معرفت بشری محدود نبوده و به قواعد و اصول معرفتشناختی هر یک از معرفتهای بشری میپردازد. در مقابل آن، معرفتشناسی مقید است که ناظر به حوزههای خاصی از معارف بشری بوده و گزارههای آن حوزهٔ خاص را مورد توجه قرار میدهد.
مانند معرفتشناسی دینی که ناظر به حوزهٔ گزارههای دینی است و یا مانند معرفتشناسی گزارههای تجربی که بخش وسیعی از فلسفهٔ علم را پوشش میدهند و یا فلسفهٔ اخلاق که عمدهٔ مباحث آن، به معرفتشناسی گزارههای اخلاقی اختصاص دارد. البته ما از میان این انواع معرفتشناسی، باید به نوع مطلق و از میان انواع مقید آن، به معرفتشناسی دینی توجه نماییم.
مبانی معرفتشناختی علوم انسانی در اندیشهٔ اسلامی:
اصل اول: عقلانیت معرفت
اولین اصلی که در حوزهٔ معرفتشناسی مطلق باید مبنا قرار گیرد، اصل «عقلانیت معرفت»[۳] است. کلمهٔ عقلانیت، واژهای است که برداشتهای گوناگونی از آن شده و مراد این است که معرفت پدیدهای عقلانی و غیر قابل انکار بوده و چنین انکاری، امری نامعقول و غیر عقلانی است. البته تبیین نامعقول بودن این امر، نیاز به تبیین رویکردهای معرفتشناسی در قالب مقدمهای برای این بحث دارد.
در حوزهٔ معرفتشناسیهای موجود، دستکم سه رویکرد را میتوان مشاهده نمود:[۴]
- رویکرد قدما که از یونان باستان آغاز میشود
- رویکرد مدرن
- و رویکرد معاصر.
قدما در رویکرد خود به تعریف صدق و حقیقت، معتقد بودند که حقیقت، معرفتی یقینی و قضیهای مطابق با واقع است. باید توجه داشت که این تعریف برای حقیقت (گزارهٔ مطابق باواقع)، یکی از پایههای اساسی معرفتشناسی ما را تشکیل میدهد؛ امری که محل گفتگوی بسیاری در معرفتشناسیها قرار گرفته و خصوصاً در اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم میلادی، برخیها که نتوانستند تصوری مناسب برای آن پیدا نمایند، صورت مسأله را پاک نموده و آنرا انکار کردند.
اصل دوم: امکان دستیابی به حقیقت
اصل سوم: هر کس مجموعهای از معرفتهای یقینی دارد
سومین اصل این است که علی رغم امکان دستیابی به معرفت، هر شخصی، مجموعهای از معرفتهای یقینی دارد که شامل بدیهیات منطق، بدیهیات فلسفه و گزارههای وجدانی میشود. به عنوان مثال، مفهوم انسان، مفهومی کلی است و مفهوم رضا، مفهومی جزئی که اینها مسائلی بدیهی هستند. یا شکل اول در منطق و برخی دیگر از مباحث علم که بدیهی هستند. ویا مانند اصل علیت، تناقض و اصل هوهویت، و یا این گزاره که «واقعیتی وجود دارد» که همهٔ اینها بدیهی هستند.
این دیدگاه (اصل سوم) از عصر سقراط تاکنون در میان متفکران وجود دارد و لذا ما نام قدما را بر آن گذاشتهایم. البته باید توجه داشت که اندیشمندان اسلامی نیز در این رویکرد تأثیرات بسزایی را داشتهاند که میتوان از میان آنها، به آموزه علم حضوری اشاره نمود.[۵]
نتیجهای که از این رویکرد قدما گرفته میشود، این است که معرفت پدیدهای معقول است و قابلیت انکار از سوی انسان را ندارد و ادعای شکاکیت یا نسبیتگرایی مطلق، نامعقول است؛ زیرا تحقق معرفت یقینی، فی الجمله غیر قابل انکار بوده و کسی نمیتواند آنها را انکار نماید. باید توجه نمود که اصل اجتماع نقیضین و سایر بدیهیات، سرمایههای معرفتی بشریت میباشند و زندگی بدون آنها امکانپذیر نیست و در نتیجه، انکار مطلق معرفت نیز معقول نیست.
درمقابل این رویکرد، رویکرد مدرن وجود دارد که از عصر دکارت[۶] آغاز شده و در خلال آن، شک در همه چیز و حتی معرفت ما به خودمان، پذیرفته میشود. البته دکارت معرفت به خود را میپذیرد؛ اما شک در همه چیز را ابتدا پذیرفته و همین موضوع، نقطهٔ اشتباه او میباشد. ابن سینا مطلب زیبایی را در این زمینه بیان مینماید: اگرکسی من را انکار نماید، از هیچ راهی نمیتواند آن را اثبات نماید و باید در شکاکیت مطلق بماند. زیرا فردی اگر بخواهد فعلی از افعال انسان را اثبات نماید و از راه آن من را اثبات نماید، باید تصمیم و فاعلی وجود داشته باشد، حال این فعل را میخواهید مطلق بگیرید یا مضاف به من، اگر مطلق باشد نتیجهاش فاعل «ما» میباشد و «من» ثابت نمیشود و اگر آن را مضاف بر من ببینید، پس من را پیش فرض دانستهاید و باز هم نمیتواند من را اثبات نماید. که این اصل در همان مقاله بیان شده و نقش علم حضوری در آن نیز، آورده شده است. و شیخ اشراق نیز گسترشهای زیادی در این زمینه به وجود آورد.
معتقدین به این دو گروه، در عصر حاضر بسیار اندکند و کسی را نمیتوان یافت که اصل دوم را نپذیرد و لذا اصول بعدی، خصوصاً اصل سوم، از اهمیت بیشتری در مباحث معرفتشناسی برخوردارند.[۷]
رویکرد معاصر نیز که بسیار گسترده مورد توجه قرار گرفته، به رویکرد فیلسوفان تحلیلی اطلاق میشود که روش خاصی در معرفتشناسی دارند و تبیین آنها در فصل اول کتاب «پژوهشی تطبیقی در معرفتشناسی معاصر» آمده است.
اصل چهارم: گسترشپذیری معرفتهای یقینی
اصل پنجم: لزوم تعهد به حقیقت و رهایی از گرایشها
اصل ششم: ثبات حقیقت و دگرگونی معلوم
اصل هفتم: بطلان سوبژکتیویسم
برای کلمه «سوژه»، ترجمههای مختلفی در فارسی مانند: فاعل، موضوع و انفسی ارایه شده و حتی برخی از واژهٔ فرانسوی سوژه به معنی موضوع برای آن استفاده مینمایند در مقابل سوبژه، اوبژه قرار دارد که به معنی عین و آفاق ترجمه شده است.
Subjectivism عبارت است از اعتقاد به این که تجربهٔ ذهنی، اساس همه معیارها و قوانین است. هر شخص از ذهنیت خاص خویش برخوردار است و ذهنیت هر شخص بر اساس علایق و سلایق فردی متمایز از ذهنیت اشخاص دیگر است. در این تلقی، احکام و گزارهها نهایتاً به رهیافتها، علایق و سلایق ذهنی فرد باز میگردد. سوبژکتیویسم در مقابل عینیتگرایی (ابژکتیویسم) و واقعگرایی قرار میگیرد.
آشنایی با سوبژکتیویسم (نسبیتگرایی پنهان)
این مفهوم که در معرفتشناسی و فلسفهٔ غرب راه پیدا کرده، متاسفانه به اندازهٔ بایسته، مورد توجه قرار نگرفته در حالی که یکی از کلیدیترین مسایل و مباحث مطرح در معرفتشناسی بوده و عمدهٔ انحرافاتی که امروزه در مکاتب سیاسی اجتماعی وجود دارد، از همین امر ناشی شده است.
نقطهٔ شروع این حرکت، کانت[۸] بود که به اعتراف خودش، تفسیر جدیدی از حقیقت ارایه نموده و انقلابی کوپرنیکی در معرفتشناسی به راه انداخت. وی اصل اول بحث ما، یعنی حقیقت را تغییر داد و آن را عبارت از مطابقت عین با صورت ذهنی دانست. به اعتقاد کانت، معنای حقیقت باید وارونه و انسانی شود. البته برخی این دیدگاه را به دکارت هم نسبت دادهاند که او نیز طبق نظر برخی از شارحان، اولین به وجود آورندهٔ این انحراف در معنای حقیقت بود. البته این امر خیلی اهمیت ندارد و آنچه مورد اهمیت است، این است که بسیاری از فلسفههای غربی، امروزه گرفتار این نسبیتگرایی پنهان هستند.
کییرکگور[۹] نیز ضد عقل است و برای توجیه معرفتشناسی دینی خود، به همین امر متمسک شده است.
ویتگنشتاین[۱۰] نیز که در فلسفهٔ امروزهٔ غرب و فیلسوفان غربی، تأثیر بسیار زیادی گذاشته، همینگونه است.
باید دقت شود که حتی واژههایی مثل پارادایم (به معنای ساختار و نه به معنای الگو) نیز، ناشی از به کارگیری نظریهٔ ویتگنشتاین اول، درحوزهٔ فلسفهٔ علم است. او معتقد بود که علم به دنبال کشف ساختارهای ذهنی است نه مطابقت با واقع؛ و نسل بعد از او، تمام علوم را اینگونه دانستهاند و نهایتاً منجر به دیدگاه پارادایمها شد.
آثار و نتایج بحث:
بررسی تطبیقی مبانی معرفتشناسانه علوم انسانی مدرن و علوم انسانی اسلامی در یک نگاه:
مبنای معرفت شناسانهٔ موجود در علوم انسانیِ رایج | مبنای معرفت شناسانهٔ مبتنی بر نگرش اسلام | دلیل تغییر دادن مبنای موجود | منبع |
۱. امکان معرفت= شکاکیت عام | اثبات اصل واقعیت (رئالیسم) | وجدان واقعیت | اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقالهٔ دوم؛ و درآمدی بر معرفتشناسی، ص۶۷ |
۲. تعریف معرفت= باور صادق موجّه | معرفت= مطلق ادراک و آگاهی تقسیم معرفت به: یقین بالمعنی الاخصیقین بالمعنی الخاصیقین بالمعنی الاعماعتقاد راجح | معرِّف باید از معرَّف اعرف باشد.تعریف دوری است (معنای باور).باور دخالتی در معرفت ندارد.تردید بین صدق ثبوتی و اثباتی.ابهام قید موجه. | پژوهشی تطبیقی در معرفت شناسی معاصر، فصل دوم و سوم |
۳. حقیت صدق: عملگرایان: سودمندی و کارآیی و رضایتبخشی در مقام عمل. انسجامگرایان: هماهنگی گزاره با دیگر گزارهها. کاهشگرایان: صدق مفهومی غیرواقعی است. | صدق مطابقت گزاره با واقع است. | نظریهٔ مطابقت هیچ محذوری ندارد. شبهات مخالفین جواب داده شده است. عملگرائی مستلزم نسبیتگرائی، تسلسل، مصادره به مطلوب وخودشکن است. انسجامگرائی ابهام دارد و مستلزم تسلسل و حقیقت بودن افسانهها است. در دیدگاه کاهشگرائی بین مباحث زبانی و فلسفی خلط شده است. | همان، فصل چهارم |
۴. معیار صدق (موجّهسازی): تجربه گرائی و عقلانیت نسبی اثباتگرایان: با تجربهٔحسی قابل اثبات باشد (تحقیقپذیر باشد) دادههای حسی و قضایای تحلیلی، پایه و بدیهیاند. انسجامگرایان: سازواری و انسجام با شبکهای از گزارهها و باورها همهٔ باورها موجهاند. باورهای پایه و بدیهی وجود ندارد. | مبناگرائی عقلگرایانه معیار صدق گزارههای نظری صحت ارجاع آنها به بدیهیات است. معیار صدق بدیهیات ارجاع آنها به علوم حضوری است. | دیدگاه پوزیتیویستها خودمتناقض است. (خود این معیار با حس درک نمیشود) حسیات بدیهی و خطاناپذیر نیستند (معیار صدق آنها بازگشت آنها به حکم عقل، به همراه آزمایش و تکرار است. دیدگاه انسجامگرایان موارد نقض بسیاری دارد مانند افسانهها و نظریههای باطلی که با معارف عصر خود سازگارند. معنای انسجام مبهم است. | همان، فصل ۶ و ۷ و ۸ و ۹؛ و درآمدی بر معرفتشناسی، ص۶۷ و ۶۸؛ و گامی به سوی علم دینی، ص۳۲ |
۵. هدف معرفت در علوم تجربی انسانی: واقعگرائی: شناخت واقعیتها ابزارانگاری: یافتن ابزارهای مناسب برای برآوردن نیازها | هدف اولیه: شناخت واقعیت هدف ثانوی: تسلط و اصلاح فرد و جامعه و حلّ مشکلات زندگی و تقویت نگرش توحیدی | بر اساس رئالیسم، شناخت واقعیت به هدف اصلاح عمل صورت میگیرد. | گامی به سوی علم دینی، ص۶۷ |
۶. انواع شناخت: توصیف، تبیین و پیشبینی | توصیف و تبیین و پیشبینی در سطح تجربی وجود دارد (علّی، تفسیری و کارکردی) در سطح فراتجربی هم تبیین علّی وجود دارد لذا پیشبینی و کنترل قابل تصور است. | جنبه های منطقی و فلسفی انواع شناخت در علوم انسانی اسلامی، نشاندهنده وجود روابط علّی معلولی میان مفاهیم و پدیدههای غیرتجربی است. | گامی به سوی علم دینی، ص۶۹ و ص۱۵۳ |
۷. اصل عینیت در شناخت: مطابقت با واقع، بیطرفی ارزشی و آزمونپذیری همگانی | مطابقت با واقع در تمام موارد بیطرفی ارزشی و آزمونپذیری همگانی در سطح تجربی | بیطرفی ارزشی اگر امکان داشته باشد در سطح تجربی باید رعایت شود، ولی برای توصیف وضع موجود و ارائهٔ راهکار، از ارزشها میتوان استفاده نمود. لزوم آزمونپذیری همگانی در تمام علوم محل تردید است | گامی به سوی علم دینی، ص۷۸ و ص۱۵۷ و ۱۵۸ |
۸. روش دستیابی به معرفت: اثباتگرائی: تجربی تفسیری: هرمنوتیکی و تفسیری انتقادی: پدیدارشناسی + تحلیل عقلی | روش ترکیبی | از تمام روشهای عام و مشترک میتوان برای تحصیل معرفت استفاده نمود. | پارادایم اجتهادی دانش دینی، ص ۵۳ و ص۱۱۲ |
۹. منابع معرفت: اثباتگرائی: حس و تجربه تفسیری: متن انتقادی: لایههای واقعیات | شهود (علم حضوری) عقل حس ظاهری و باطنی متون دینی (کتاب و سنت) | از تمام منابع معرفت که خداوند در وجود انسان قرار داده میتوان استفاده نمود. | منابع معرفت، ص۱۶؛ پارادایم اجتهادی دانش دینی، ص ۱۱۳ |
پاسخ به برخی اشکالات معرفتشناسانه به امکان تحقق علم دینی را میتوان از نتایج این بحث برشمرد:
ردیف |
اشکال معرفت شناسانه به امکان تحقق علم دینی |
حوزهٔ اشکال |
پاسخ |
۱ |
گزاره های دینی در مقام داوری -درحوزه تجربیات- ابطالپذیر نیستند، پس علمی نیستند (واقع نمایی آنها قابل احراز نیست) |
اصل علمِ دینی |
تنها معیار علمی بودن، ابطال پذیری نیست. بلکه بر اساس بنیادهای عام معرفتی این مطلب قابل اثبات است که: گزارههای حاصل از کشف روشمند از منابع دینی نیز، قابلیت احراز واقع نمایی دارند. وانگهی، خود علمی بودن بر اساس معیار ابطالپذیری، مورد اتفاق نیست، و حداقل دو پارادایم دیگر (تفسیری و انتقادی) دیدگاه متفاوتی دارند. |
۲ |
ارزش معرفتی گزارههای دینی در ناحیهٔ قلمرو: قلمرو گزاره های دین حداقلی است. یعنی به لحاظ معرفتی دامنه محدودی از حقایق را به ما نشان میدهند. و در نتیجه نباید به با تلقی حداکثری، وارد فهم گزاره های دین شد. |
معرفت دینی |
کارکرد مورد توافق همگانیِ «دین» هدایت به آخرت بهینه است، هدایت، صفتی است که به حالت فکری روانی رفتاری جهتداده شده به سوی عدالت و جلب رضایت خداوند اطلاق میشود (شکلگیری شخصیت فرد)، امور زندگانی دنیایی افراد، تأثیر معنیدار در شکلگیری شخصیت آنها دارد بنابراین اگر دین بخواهد عهدهدار هدایت باشد باید نسبت به امور زندگانی دنیایی موضع مناسب اتخاذ کند و دستورالعمل مناسب ارائه نماید. |
۳ |
تحول عمومی معرفت دینی |
معرفت دینی |
نقدهای وارد بر دیدگاه قبض و بسط. و مهمترین آن: فقدان دلیل بر تعمیم. |
۴ |
بر اساس تمایز پدیده از پدیدار، شناخت امور متافیزیکی مانند وجود خدا، ممکن نیست. |
مبانی علمِ دینی |
نقدهای وارد بر دیدگاه کانت، پاسخ این اشکال است. از جمله: چگونگی کشف اصل دیدگاه کانت، خارج از حوزه پدیدارها؟ و در نتیجه قابل تعمیم نبودن اصل نظریه کانت یا به بیان دیگر نسبی بودن. |
۵ |
فهم از دین باید خود را با تجربه و عقلانیت تجربی هماهنگ کند. |
منابع علمِ دینی |
فهم از دین، در چهارچوب عقلانیت پایه و تجربه قطعی قرار میگیرد و تابعی از برهان است لذا فرضیات تجربی غیرقطعی و لو با شواهد زیاد، نمیتوانند تعیینکننده صحت یا سقم فهم دینی باشند. |
۶ |
ارزش معرفتی وحی: وحی تجربه شخصی است، خطاپذیر است، تاریخی است لذا قابل تعمیم و الگوبرداری نیست. |
منابع علمی دینی |
وحیِ به معنی خاص آن که دریافت واقعیتی در هستی، از خداوند (منبع ماوراء تجربی و عقلی بشری) است، کشف از توصیف یا تبیین پدیدهای در هستی را ارائه میکند و دارای شواهد صدق بر این کشف است لذا هر چه بر «علم صادق» که کاشف از واقعیت است بار میشود بر وحی نیز بار میشود. (قدرت تعمیم و فرازمانی و فرامکانی بودن) |
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:
معرفتشناسی و شناخت، پارادایم شبکهای، علوم انسانی اسلامی، منطق فهم دین
- مانیفستی برای معرفتشناسی تهیه شده است که حول سه محور مذکور، اصول مختار در عرصهٔ معرفتشناختی علوم انسانی گردآوری گردیده است. عنوان این اثر «مبانی معرفتشناختی علوم انسانی در اندیشهٔ اسلامی» تألیف حجتالاسلام حسینِزاده است.[↩]
- تفصیل این مطلب، در فصل اول کتاب «پژوهشی تطبیقی در معرفتشناسی معاصر» مورد بررسی قرار گرفته است.[↩]
- در رویکرد معرفتشناسی اسلامی و فلسفههای همگن، معرفتشناسی با معرفت آغاز میشود و این موضوع، نکتهٔ قابل توجهی در این بحث است.[↩]
- این دستهبندی از ابداعات حجتالاسلام حسینزاده است که به اذعان خود وی هر چند مصطلح نیست، اما میتوان آن را از تاریخ فلسفهٔ بشری به دست آورد.[↩]
- حجتالاسلام حسینزاده در شمارهٔ شش مجلهٔ «معارف عقلی»، مقالهای را با عنوان «عقلانیت معرفت»، ارایه نمودهاند که به تبیین این سیر تاریخی پرداخته و نقش اندیشمندان مسلمان را در ایجاد تحول در این عرصه بیان کرده است. ایشان، طرح این آموزه را برای اولین بار به ابنسینا منسوب نموده است.[↩]
- رنه دِکارْت (زادهٔ ۳۱ مارس ۱۵۹۶ در دکارت (اندر الوآر) فرانسه – درگذشتهٔ ۱۱ فوریهٔ ۱۶۵۰ در استکهلم سوئد) ریاضیدان و فیلسوف فرانسوی بود.[↩]
- میان شکاکیت و نسبیتگرایی نیز تفاوت وجود دارد که میتوان آن را اینگونه تبیین نمود: شخص معتقد به شکاکیت مطلق، در همه معرفتها شک و تردید مینماید. در تاریخ اروپا، هشت یا نه دوره را میتوان پیدا نمود که چنین عقیدهای به اوج خود رسید. اما در طول تاریخ اسلام در میان مسلمانان کسی نبوده که به آن اعتقاد داشته باشد. البته اخیراً عدهای پیدا شدهاند که ادعا میکنند کسانی مانند غزالی از شکاکین بودهاند.
اما در نسبیتگرایی اینگونه مطرح میشود که امکان شناخت وجود دارد؛ اما این شناخت مطلق نبوده و بر اساس ساختار خاص ذهنی که هم اکنون وجود دارد، قابل قبول است و امکان تخلف آنها در ساختاری دیگر، وجود دارد. مثلا قطر ماه از روی زمین ۲۵ سانتیمتر است و هر چه به آن نزدیکتر میشویم، آن را متفاوت میبینیم و هر دو نگاه نیز صحیحند. به صورت مشخص در مثال اجتماع نقیضین، نسبیتگرای مطلق، اذعان به امتناع آن دارد؛ اما معتقد است که این پذیرش، بر اساس ساختارهای فعلی ذهن وی صورت گرفته و ممکن است در ساختاری دیگر، ممتنع هم نباشد.[↩] - ایمانوئل کانت (به آلمانی: Immanuel Kant) زادهٔ ۲۲ آوریل ۱۷۲۴ – درگذشتهٔ ۱۲ فوریهٔ ۱۸۰۴) فیلسوف آلمانی و از مهمترین فیلسوفان سدهٔ هیجدهم اروپا بود.[↩]
- سورن کییرکگور (به دانمارکی: Søren Kierkegaard؛ ۱۸۱۳ – ۱۸۵۵) ، فیلسوف مسیحی دانمارکی، کسی که با وجود، انتخاب، و تعهد یا سرسپردگی فرد سروکار داشت و اساساً بر الهیات جدید و فلسفه، به خصوص فلسفهٔ وجودی (اگزیستانسیالیسم) تأثیر گذاشت. به او لقب پدر اگزیستانسیالیسم را دادهاند.[↩]
- لودویگ یوزف یوهان ویتگنشتاین (به آلمانی: Ludwig Josef Johann Wittgenstein) تولد ۲۶ آوریل ۱۸۸۹ در وین اتریش و مرگ ۲۹ آوریل ۱۹۵۱ در کمبریج انگلستان) ، فیلسوف اتریشی قرن بیستم که مباحث گستردهای را در فلسفه ریاضی، فلسفه زبان، و فلسفه ذهن مطرح نمود.[↩]