بسم الله الرحمن الرحیم

دسته‌ها
مبانی

مبنای هستی شناسانه

موضوع بحث:

بستهٔ گزاره‌های «هستی‌شناسانهٔ» حکمت متعالیه کدامند؟ (مبانی هستی‌شناسانهٔ پارادایم شبکه‌ای)

مسألهٔ بحث:

هر گونه حرکت و تغییری در زندگی فردی یا جمعی، وابسته به قواعد و قوانین حاکم بر هستی است؛ پس هر گونه برنامه‌ریزی در زندگی بشر، باید در دستگاه هستی‌شناسی صورت پذیرد؛ دستگاه هستی‌شناسانهٔ اسلام حاوی چه قواعد و قوانین و معادلاتی است؟ و چه نقشه و تصویری از هستی را ارائه می‌دهد؟

فرضیهٔ بحث:

  1. هستی= شبکهٔ وجودی گسترش یافته از وحدت بی‌نهایت (خداوند) به کثرت (مخلوقات)، بهم‌پیوسته، دارای مراتب تشکیکی و حرکت از قوه به فعل و نظام علت و معلولی.
  2. جهان، دارای ساختار و فرآیندهای ثابت ولی طیف‌دار و فازی است.
  3. ساختارها و قوانین طبیعی، زیرساخت‌های معرفت، ارزش و حرکت موجودات هستند.

تفسیری از بحث:

فلسفه و حکمت عبارتست از: مجموعه قوانین و معادلات وجودشناسانه (علمی که از عوارض ذاتی موجود بما هو موجود بحث می‌کند.) (توضیحات بیشتر در: «حکمت و عرفان»)

مسائل فلسفه در یک تقسیم‌بندی کلی عبارتند از: (تقسیم‌بندی شهید مطهری رحمة الله علیه بر اساس گزارش آقای عبودیت با برخی تغییرات) [۱]

  1. مسائل مربوط به اصل وجود و عدم (بداهت، اشتراک وجود، اصالت وجود، تشکیک وجود، عدم تمایز در اَعدام)
  2. مسائل مربوط به اقسام وجود (عینی، ذهنی، واجب، ممکن، حادث، قدیم، ثابت، متغیر، واحد، کثیر، قوه، فعل، جوهر، عرض)
  3. مسائل مربوط به قوانین حاکم بر وجود (علیت، سنخیت، ضرورت علّی‌معلولی، تقدم و تاخر و معیت در مراتب وجود)
  4. مسائل مربوط به عوالم وجود (طبیعت یا ناسوت، مثال یا ملکوت، عقل یا جبروت، الوهیت یالاهوت، سیر نزولی و صعودی از لاهوت تا ناسوت)

تصویر دیگری از مسائل کلی فلسفه را می‌توان به صورت زیر ترسیم کرد:

عنوان کلی

عنوان جزئی

مسائل

واقعیت

وجود واقعیت

آیا واقعیتی وجود دارد؟ حقیقت اشیاء چیست؟ آیا وجود موجودات لایه‌ها و ابعاد و سطوح مختلفی دارد؟

شناخت واقعیت

آیا می توانم از واقعیت شناخت یقینی داشته باشم؟ میزان احاطهٔ ما بر واقعیت تا چه اندازه است؟ چگونه می توانیم ادراکاتمان را از واقعیت افزایش دهیم؟

راه رسیدن به واقع

 (کشف واقع)

علم

نقش علم در هستی چیست؟ ملاک صدق و ارزشمندی معلومات در چیست؟ ذهن چیست؟ مکانیسم عملکرد ذهن؟ ارتباط ذهن با روح چگونه است؟ ارتباط ذهن با علم چگونه است؟

ذهن

شبکهٔ واقعیت

 (هرم هستی)

اجزاء

اجزاء عالم هستی و نحوهٔ ارتباط آنها با یکدیگر چگونه است؟ عوالم هستی چه می‌باشد؟ زاویهٔ نگاه ما به عالم هستی (اجزاء و ارتباطات آن) چگونه باید باشد؟ مراتب عالم هستی چه می‌باشد؟

ارتباطات اجزاء

زاویهٔ نگاه به عالم هستی

مراتب عالم هستی

وجود

انواع وجود

وجود محدود و

نامحدود

زمان و مکان و خروج از آنها

آیا تمام وجودات محدود هستند یا اینکه وجود نامحدود نیز داریم؟ چگونه می‌توان به حد وجودی اشیاء پی برد؟ اگر وجود نامحدود نباشد، چه اتفاقی می افتد؟ (اگر سلسلهٔ وجودات محدود به یک وجود نامحدود ختم نشود، چه اتفاقی می افتد؟ ) وجود برتر دارای چه ویژگی‌هایی است؟ اگر وجود ازلی و ابدی نباشد، چه اتفاقی می‌افتد؟ آیا وجود خالد داریم؟ چگونه می‌توان از زمان و مکان خارج شد؟ آیا نهایت و اصل وجود اشیاء یک دست و یکپارچه و یک سنخ است؟

وجود برتر

وجود ابدی و ازلی

موجودات غیر محسوس

علت و معلول

تأثیر موجودات بر یکدیگر

آیا عالم علت دارد یا تصادفی است؟ آیا موجودات تصادفی و بدون علت بوجود آمده‌اند؟ آیا هر موجودی علتی دارد؟ آیا سلسلهٔ موجودات به یک علت نهایی که خود معلول علتی نیست ختم می‌شوند؟

شیء بی‌علت

سنخیت علت و معلول

من

واقعیت من

آیا من واقعیت دارم؟ از کجا آمده‌ام؟ هدف از آمدن من چه بوده است؟

قوای مؤثرهٔ وجودی من چه هستند؟ اجزاء وجودی من چه هستند؟ فعل و انفعالات وجودی من در موقع احساس ورزیدن چه مواردی هستند؟ نحوه حرکت و رشد من چگونه است؟ علت تغییرات در من چه می‌باشد؟ تأثیر دیگر وجودات در من چگونه است؟

هدف از خلق من

قوای من

فعل و انفعالات من

محیط

چیستی محیط

علت خلقت عالم چیست؟ سرانجام عالم چیست؟ قوانین جاری در عالم چیست؟

چه موجوداتی در عالم بر زندگی من تأثیر دارند؟

موجودات چگونه بر یکدیگر تأثیر دارند؟

سرانجام این هستی چه می‌شود؟

هدف از خلقت محیط

نیروهای محیط

سرانجام محیط

خالق

منشأ خلق عالم

منشأ عالم کیست؟ ربط خالق به مخلوق چگونه است؟ آیا بین خالق و مخلوق سنخیتی هست؟ کیفیت تدبیر عالم چگونه است؟ کیفیت خلق موجودات چگونه است؟

 

ربط خالق و مخلوق

کیفیت تدبیر عالم

کیفیت خلق موجودات

سرنوشت

جبر و اختیار

چگونه می‌توان در زندگی به هدف از خلقت رسید؟

چگونه می‌توان زندگی را از احساس پوچی بیرون آورد؟

چگونه می‌توان به زندگی معنی بخشید؟

چگونه می‌توان از صحت نحوهٔ حرکت در هستی اطمینان حاصل کرد؟

آیا وجود در عوالم قبلی باعث اعتقاد به جبر در زندگی می شود؟

چگونه می‌توان هدف از خلق شدن را در زندگی لمس کرد؟ چگونه می‌توان زندگی را بر اساس قضاء الهی تنظیم و هماهنگ کرد؟ چگونه می‌توان در برابر مقدرات الهی (بخصوص مصائب) برای زندگی، از پوچی در زندگی جلوگیری کرد؟ چگونه می‌توان مقدرات الهی را پذیرفت؟ چگونه می‌توان بر اساس قضاء و قدر الهی زندگی هدفمند و معنی دار داشت؟ یک زندگی هدفمند و معنی دار در برابر قضاء و قدر الهی چه عکس‌العملی نشان می‌دهد؟ چگونه می‌توان به آرامش و اطمینان در زندگی رسید؟ چگونه می‌توان با اعتقاد صحیح به قضاء و قدر مشکلات روحی افراد را درمان کرد؟

قضاء و قدر

چگونگی وضعیت قبل از تولد

سرانجام عالم

فهرست نظریه‌های فلسفی در قسمت هستی‌شناسی (استخراج شده از «اصول فلسفه» علامهٔ طباطبایی رحمة الله علیه):

  1. ما واقعیت هستی را به همهٔ اشیاء به یک معنی اثبات می‏کنیم.
  2. معنی واقعیت غیر از مفهوم هر یک از موجودات واقعیت‌‏دار می‏باشد.
  3. ما از واقعیت‌های خارجی دو مفهوم مختلف انتزاع می‏کنیم: وجود و ماهیت.
  4. اصالت در خارج از آنِ هستی بوده و ماهیات پنداری و اعتباری هستند.
  5. واقعیت هستی بالذات معلوم است.
  6. وجود یک حقیقت تشکیکی است.
  7. خواص ذهنی ماهیات در وجود جاری نیست.
  8. خواص خارجی ماهیات از آن وجود است ولی در وی به شکل دیگری در می‏آید.
  9. موجود هیچگاه معدوم نمی‏شود.
  10. تحقق عدم در خارج نسبی است.
  11. مطلق هستی قابل زوال و انعدام نیست.
  12. ما در خارج ماهیات زیادی داریم.
  13. در ماهیات نیز ترکیب پیدا می‏شود.
  14. ترکیب ماهیات به واسطهٔ جنس و فصل است.
  15. اجناس نهایتاً به اجناس عالی منتهی می‏شوند.
  16. اجناس عالی به واسطهٔ فصولی، نوعیت پیدا می‏کنند.
  17. ماهیت با انضمام فصل اخیر تمام می‏شود.
  18. جنس بی فصل و فصل بی جنس نمی‏شود.
  19. ماهیت منقسم می‏شود به جوهر و عرض و هر دو قسم در خارج موجودند.
  20. جوهر چهار نوع کلی دارد.
  21. عرض به سه قسم کلی منقسم می‏شود.
  22. دو صفت عمومی به نام وحدت و کثرت در خارج داریم.
  23. وحدت و کثرت منقسم می‏شوند به شخصی و کلی.
  24. وحدت و کثرت منقسم‌اند به بسیط و مرکب.
  25. حقیقت حمل، وحدتی است که بر کثرت استوار می‏باشد.
  26. یکی از خواص کثرت غیریت است.
  27. هر فعلیتی فعلیتهای دیگر را از خود می‏راند.
  28. وحدت کثیر محال است.
  29. غیریت منقسم است به ذاتی تقابل و عرضی.
  30. صفاتی خارجی به نام تقدم و تأخر و معیت داریم.
  31. هر تقدم و تأخری مشتمل بر ملاکی است.
  32. هر تقدم و تأخری از جنس خود معیت ندارند.
  33. هر متأخری در مرتبهٔ متقدم خود معدوم است.
  34. حدوث و قدم یک نوع تقدم و تأخر می‏باشد.
  35. حدوث و قدم مانند تقدم و تأخر اقسامی دارد که از آن جمله حدوث و قدم عِلّی و حدوث و قدم زمانی است.
  36. جهان طبیعت حادث عِلّی است.
  37. جهان طبیعت حادث زمانی است.
  38. ما نسبتی به نام امکان داریم.
  39. امکان نیازمند به فعلیتی است که آنرا نگه دارد.
  40. هر فعلیتی فعلیت دیگر را از خود می‏راند.
  41. در هر واحد خارجی به جز یک فعلیت، فعلیت‌های دیگر جزء ماده هستند.
  42. حامل امکان شی‏ء، مادهٔ آن است نه صورتش.
  43. با پیدایش فعلیت، امکان آن از میان می‏رود.
  44. مادهٔ جسمانی امکان، صُور غیر متناهی را دارا است.
  45. ماده به واسطه امکان به دوری و نزدیکی متصف می‏شود.
  46. نسبت و رابطهٔ میان موجود و معدوم محال است.
  47. میان امکان و فعلیت شی‏ء، فاصله نیست.
  48. حرکت مکانی اینست که نسبت مکانی جسم تبدل و سیلان پیدا کند.
  49. امکان و فعلیت وجود وعدم تدریجی در حرکت بهم آمیخته هستند.
  50. هر تغیر تدریجی در یکی از صفات جسم حرکت است.
  51. جهان طبیعت مساوی حرکت است.
  52. حرکت مستلزم تکامل است.
  53. حرکت بی غایت نمی‏شود.
  54. حرکت مطلوب بالذات نمی‏شود.
  55. متحرک با حرکت خود تکامل می‏پذیرد.
  56. قانون عمومی جهان طبیعت تحول و تکامل است.
  57. جوهر انواع طبیعیه، متحرک است.
  58. أعراض جوهر نیز به تبع آن متحرکند.
  59. هر پدیدهٔ جوهری قطعه حرکتی است که از قطعه‌‏های قبلی و بعدی خود منفصل نیست.
  60. حرکتهای دیگرِ محسوس را، حرکت در حرکت باید دانست.
  61. غایت حرکت جوهری، تجرد از ماده است.
  62. وجود سکون در جهان، وجود نسبی است.
  63. حرکت به دو معنی است: قطعیه و توسطیه و هر دو معنی موجودند.
  64. زمان مقدار حرکت می‏باشد.
  65. به عدد حرکات موجودهٔ جهان می‏توان زمان فرض کرد.
  66. زمان، ساختهٔ وجود جهان طبیعت است و پیش از آن و پس از آن محال است تحقق داشته باشد.
  67. در میان اجزاء زمان یک نوع تقدم و تأخر ثابت است.
  68. یکی از اسباب سنجش سرعت و بُطئ حرکت، زمان است.
  69. زمان از سنخ خود اول و آخر ندارد.
  70. حرکت شش چیز لازم دارد.
  71. جهش در حرکت به معنی حقیقی محال است.
  72. حرکت، تقسیمی نیز از ناحیهٔ علت فاعلی خود به حرکت نفسانی و حرکت طبیعی و حرکت قسری دارد.
  73. هر حادثهٔ زمانی نیازمند به علت می‏باشد و با تعبیر عمومی‏‌تر هر ممکن محتاج به علت است.
  74. چنانکه وجود علت، علت وجود معلول است، عدم علت نیز، علتِ عدم معلول است.
  75. وجود معلول با علت خود رابطه‌‏ای دارد که با هیچ چیز غیر او ندارد.
  76. علتی که نسبتش با دو چیز متساوی بوده باشد نمی‏تواند یکی از آن دو تا را تخصیص بوجود دهد و همچنین یکی از آن دو تا نیز نمی‏تواند با چنین علتی بوجود اختصاص یابد.
  77. اختیار به معنای ایجاد گزافی تحقق ندارد.
  78. علت دو قسم است علت تامه و علت ناقصه.
  79. احتیاج معلول به علت از جهت امکان اوست نه از جهت حدوث و سابقهٔ عدم.
  80. علیت و معلولیت دوری محال است.
  81. وجود علت تامه از وجود معلول خود قویتر است.
  82. علت بر معلول خود متقدم است و معلول از وی متاخر.
  83. استقلال و تمامیت وجودی معلول همان استقلال و تمامیت وجودی علت است.
  84. سلسلهٔ علت تامهٔ معلولی نمی‏تواند تا لا نهایت برود.
  85. دو علت مستقله نمی‏شود یک معلول را ایجاد کنند، چنانکه یک علت دو معلول مستقل را.
  86. علت به چهار قسم منقسم می‏شود: علت فاعلی، علت غائی، علت مادی، علت صوری.
  87. هیچ معلولی، بی ‏علتِ فاعلی نخواهد بود.
  88. هر معلول مادی، علت مادی می‏خواهد.
  89. مادهٔ دیگری بسیط‌تر از مادهٔ جسمانی باید اثبات کرد.
  90. هر معلول مادی، علت صوری می‏خواهد.
  91. هیچ معلولی، بی ‏علت غائی نخواهد بود.
  92. اتفاق و بخت وجود ندارد.
  93. در میان واقعیت‌های خارجی نسبتی به نام نسبت ضرورت داریم که در مقابل نسبت دیگری به نام امکان واقع است.
  94. هر پدیدهٔ خارجی تا ضرورت پیدا نکند موجود نخواهد شد.
  95. هر موجود خارجی در حال وجود، متصف به ضرورت می‏باشد.
  96. ضرورت وجود هر معلول از ضرورت وجود علتش ترشح می‏کند.
  97. هر ضرورت بالغیر (یعنی بواسطهٔ علت) منتهی به ضرورت بالذات می‏باشد؛ یعنی ضرورت بر دو قسم است: بالذات و بالغیر.
  98. هر سلسله از ضرورت‌های مترتبه، بالاخره متناهی است.
  99. ضرورت دیگری بنام ضرورت بالقیاس داریم که از نسبت دادن معلول به علت پیدا می‏شود و در امکان نیز امکانی بنام امکان بالقیاس داریم.
  100. بحث از خدای جهان، فطری انسان است.
  101. جهان آفرینش آفریدگاری دارد.
  102. خدا یکی است.
  103. خدای هستی همهٔ کمالات هستی را دارد.
  104. صفاتی که با تحلیل بسوی وجود بر می‏گردند برای خدا ثابتند.
  105. صفاتی که به عدم تحلیل می‏شوند از خدا منفی هستند.
  106. صفات ثبوتی عین ذاتند.
  107. نوعی دیگر از صفات هستند که از ذات خارج هستند و آنها صفات نسبیه می‏باشند.
  108. آفرینش جهان از خدا است.
  109. هر موجود ممکن اگر چه متغیر نبوده باشد نیازمند به علت وجود می‏باشد.
  110. برای جهان هستی علت وجودی بیرون از خودش هست.
  111. جهان آفرینش مرکب است از سه مرتبهٔ: ماده، مثال، عقل؛ که به ترتیب روی هم چیده شده‌‏اند.
  112. پدیده‏‌های‌ هر یک از این سه مرتبه، معلول هم سنخ خود می‏باشند.
  113. مجموعهٔ هر یک از این مراتب، معلول ما فوق خود می‏باشند.
  114. مجموعهٔ همهٔ این مراتب معلول خدا، و نسبتِ علل جزء به وی، نسبتِ وسائط می‏باشد.
  115. فعلیت نظام آفرینش و فعلیت هر جزء وی به روی قضا استوار است و شر به قضا منسوب نیست.
  116. حوادث جهان ارتباط بقدر نیز دارند و آن اندازه دهندهٔ حوادث است.
  117. عالم پایانی دارد.
  118. پدیده‌‏های هر یک از این سه جهان معلول عللی هستند که از سنخ خودشان می‏باشند؛ حادث مادی معلول علل مادیه، و موجود مثالی معلول موجود مثالی، و موجود عقلی معلول موجودی از سنخ خود.
  119. مجموع هر عالمی، معلول ما فوق خودش می‏باشد.
  120. مجموع جهان آفرینش معلول خدای آفریدگار بوده و نسبت هر علت جزء به وی، نسبت دست را دارد به نویسندهٔ نامه، و نسبت زبان را دارد به گویندهٔ سخن.
  121. عالم را به سه قسمت می‏توان تقسیم کرده و طبقه‌‏بندی نمود: ۱. وجود مادی، ۲. وجود مثالی، ۳. وجود عقلی؛ و البته وجود مادی که مساوق با حرکت بوده و امکان و فعلیت در وی آغشته بهم می‏باشد پست‏‌تر از وجود مجرد می‏باشد که ثبات داشته و فعلیت.
  122. جهان آفرینش هر چه باشد و هر سر نوشتی در ذات و صفات و افعال خود داشته باشد یک واحد است، زیرا از یک واحد است.
  123. اجزاء جهان با همدیگر ارتباط وجودی دارند و این ارتباط و بهم بستگی نه تنها در میان یک دستهٔ ویژه‏ای از اجزاء جهان می‏باشد، بلکه تا هر جا باریک‌بین شده و پیش رفته و به بررسی پردازیم رشتهٔ ارتباط نامبرده را تابیده‌‏تر و محکم‌تر می‏یابیم.
  124. این ارتباط، ارتباط وهمی و پنداری نیست بلکه ارتباطی است واقعی و مستقل از ذهن ما و در اثر آن جهان با اجزاء خود یک واحد خارجی است.
  125. این واحد خارجی در وجود خود متغیر و متحول می‏باشد، یعنی پس از نیستی هستی می‏پذیرد، زیرا از هر راهی به محاسبهٔ حوادث جهان بپردازیم، سرانجام به حرکت عمومی حرکت وضعی و مکانی و یا حرکت جوهری خواهیم رسید.
  126. جهان و اجزاء جهان در استقلال وجودی خود و واقعیت‌‏دار بودن خود، تکیه به یک واقعیتی دارند که عین واقعیت و بخودی خود واقعیت است.
  127. واقعیت هستی که در ثبوت وی هیچ شک نداریم هرگز نفی نمی‏پذیرد و نابودی بر نمی‏دارد؛ بعبارت دیگر واقعیت هستی بی‏ هیچ قید و شرط، واقعیت هستی است و با هیچ قید و شرطی، لا واقعیت نمی‏شود.

تصویری از شبکهٔ هستی بر اساس مفروضات فوق:

نتایج، آثار و لوازم پذیرش فرضیه:

عالم هستی، دارای ساختار بهم‌پیوسته از پیش تعیین شده و قوانین فوقانی است و البته ساختاری قابل انعطاف که مرز دارد و نظام علت و معلولی بر آن حاکم است.

هر تغییری، تحت قوانین حرکت صورت می‌پذیرد، لذا تمام تغییرات و حرکت‌های انسان، تابع قوانینی فوقانی است و انسان ارادهٔ بی‌حد و مرز ندارد.

هر تفسیری از واقعیت قابل پذیرش نیست در عین اینکه واقعیت چندبُعدی و چند لایه است و ممکن است تفسیر و ادراک انسان از یک پدیده مربوط به بُعدی از آن باشد.

نهایت کمال انسان حرکت برای خروج از محدودیت ادراکی و اراده‌ای، و اتصال وجودی به نامحدود است. تأثیر پدیده‌ها بر یکدیگر، تأثیر جزء بر جزء نیست، بلکه تأثیر کل بر اجزاء و بالعکس است که برآیندی است.

 (انتقال به بحث: «وحدت در کثرت و کثرت در وحدت»)

 (انتقال به نظریهٔ «تجلی»)

مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:

دین‌شناسی، هستی‌شناسی، فلسفه، حکمت متعالیه، پارادایم شبکه‌ای، علوم انسانی اسلامی، علم دینی، الگوی پیشرفت


  1. مقالات فلسفی، شهید مطهری، ج ۳، ص ۲۱[]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *