انتشار در: نشریه علمی پژوهشی فقه و اصول (دانشگاه فردوسی مشهد) پاییز ۱۳۹۸ – شماره ۱۱۸
بسم الله الرحمن الرحیم
روششناسی اجتهاد سیستمی
(ابزاری برای استخراج نظامها و فرآیندهای مورد نیاز در مقیاس یک تمدن)
چکیده:
مسئله اصلی در مقاله بررسی «ابزارهای اصلی برای فهم گزارههای دینی در مقیاس کلان» است. این بحث در پارادایم کلام شیعی، دینِ تمدنی، فقه و اصول فقه جواهری است. در این دستگاهِ معرفتی، «اجتهاد» عبارتست از «کشف الحکم عن مدرکه» و «حکم» عبارتست از: «الاعتبار الشرعی المتعلق بأفعال العباد»؛ و به علت قیدِ «افعال العباد» در تعریف حکم، رویکرد رفتاری فردی بهخود گرفته است. داعیه تمدنسازیِ اسلام و مواجهه با نیازها در مقیاس اجتماعی و بینالمللی، سبب شده است تا تلاش برای استخراج دیدگاه اسلام در مقیاس جمعی و با رویکرد استخراج «فرآیندها»، مورد توجه جدی قرار بگیرد. ضرورت «حجت بودن» برای استناد به دین، سبب تمرکز بر روششناسیِ چنین تلاشی شده است. این مقاله، به چنین مقصودی میپردازد و نتیجه آن در سه محور اصلی عبارتست از: ۱- تغییر تعریف حکم به «الاعتبار الصادر من الشارع لتنظیم حیاه الانسان» ۲- تغییر هویت «وضع الفاظ» از وضع برای مصادیق، به وضع برای روح معنا (فرآیند) ۳- استفاده از منطق سیستمها برای جمع ادله.
مقصود از منطق سیستمها، دیدنِ هر «حکم» به عنوان یک پردازشگر برای تبدیل ورودیهای مربوطهاش به خروجی مورد نظرش است که در آن نقطه شروع پردازش، هسته مرکزی، مراحل، نقاط بحران، مبتنی بر ادله، تعریف شده باشد.
کلیدواژهها:
علوم انسانی اسلامی، اجتهاد تمدنساز، اجتهاد سیستمی، روششناسی اجتهاد
Abstract:
The main issue in this paper is to examine “the Central Tools to understand the religious statement in large-scale”. It discusses in the paradigm of Shiite theology, Civilizing religion, law and jurisprudence jewelry. In this discourse, “Ijtihad” is defined as “Detection of governance form Evidences”, and “hokm” is defined as “the law Article to regulate individual behavior”. Mostly due to “acts Ibad” in the definition of mandates, individual behavioral approach has found. Islam claims to civilization-building and dealing with the needs of social and international scale, has led the effort to extract and with the approach of Islam in mass scale mining “process”, be seriously considered. Necessity “argument” to refer to religion, the focus is on methodology of such an attempt. This article describes the purpose and the result is the three pillars: 1- Changing the definition of argument, 2- Changing the identity of “word conditions” from the conditions for examples, to lay the ghost of meaning (process) 3. Use a logic system for collecting evidence.
The purpose of logic systems, see the “verdict” as a processor to convert its respective inputs to output their views where the starting point processing core, process, critical points, based on the evidence, is defined.
Key words: Islamic human sciences, Civilizing ijtihad, jurisprudence system, methodology of ijtihad
مقدمه
چرایی توجه به اجتهاد تمدنی:
انقلاب اسلامی، تلاش برای تحقق جامعه مبتنی بر نظر اسلام را از فضای نظری، به صحنه اجرا آورد و با چگونگی پیادهسازیِ اهداف و راهبردهای کلانی که در منابع نظری ذکر شده بود، مواجه ساخت. اولین تلاش برای اسلامیسازیِ جامعه، تزریق معارف نظری به مردم بود به این امید که وقتی کارگزاران و عموم مردم، تفکر اسلام را بشناسند بتوانند عملکردهای اسلامی تولید کنند؛ دومین قدم، تعیین اهداف کلان و مرزها در عملکردها بود، باز به امید این که وقتی اهداف و مرزها مشخص میشود، عملکردها سبب تحقق اهداف اسلام شوند؛ اما نتایج سه دهۀ این دو راهبرد، نشان داد که اینها لازمند ولی کافی نیستند و نمیتوانند سبب تولید عملکردهای ایجابیِ لازم برای تحقق اهداف شوند؛ لذا توجه نظریهپردازان به استخراج فرآیندها برای تحقق سیستم اقتصاد اسلامی، فرهنگ اسلامی، رسانه اسلامی، آموزش اسلامی، خانواده اسلامی، و …جلب شده است و همچنین روابط گستردۀ این سیستمها با یکدیگر در صحنه اجتماعی داخلی و صحنه بینالملل، سبب شد تا بررسی نقشه تمدن اسلام و ابرفرآیندها نیز در رصد محققین علوم و معارف اسلام قرار گیرد.
برای این استخراج، ابزار معتبری که در دسترس علماء بود علم فقه بود؛ اما در روند استفاده از آن برای استخراج فرآیندها در مقیاس کلان، محققین دریافتند که رویکرد تحلیلها بر رفتارهای فردی (فعل مکلف) محدود است و در همان حیطه نیز، بر تبیین مرزها (احکام تکلیفی) و بیان قوانین حداقلی (واجب و حرام) محصور شده است و حتی در همان حیطه نیز حداقلِ استخراج از ادله و بیشترین استفاده از «اصول عملیه» با اعلامِ «فقدان دلیل»، صورت گرفته است. از سوی دیگر، روششناسی استنباطِ موجود، یک دستگاه منسجم و مستحکم و حجیّتساز داشت که منطق فهم دین را ارائه میکرد، لذا تلاشها متمرکز بر تکامل و غنیسازیِ این روشِ استنباط شد و عناوینی مانند تکامل علم اصول، اصول فقه حکومتی، فقه النظام، فقههای مضاف، فقه النظریه، اصول فقه تمدنی و اجتهاد تمدنساز به ظهور رسید.
پیشینه بحث و وجه تمایز این تحقیق:
علم اصول فقه را روششناسی اجتهاد میشمارند، تعابیری مانند «ما یبحث فیه عن القواعد الممهّدة لتحصیل الحجة على الحکم الشرعی» (محقق اصفهانی، ج۱ص۴۲)، بیانگر توجه به «چگونگی»ها است، لکن در فحصی که از کتب مطرح در علم اصول فقه، صورت گرفته است[۱]هیچکدام به روش به معنی مراحل قدمبهقدم اجتهاد نپرداختهاند بلکه بهصورت مسالهمحور، مباحث را جلو بردهاند.
شهیدصدر رحمهاللهعلیه، با طرح «روش استنطاقی» در مواجهه با ادله[۲]، و طرح «فقه النظریه» برای تجمیع ادله[۳]، روششناسی اجتهاد را وارد مرحله جدیدی نمود. مکاتبات نائبالامام خمینی قدسسره با شورای نگهبان و برخی علماء دیگر و نکات موجود در پیامهای ایشان، فضا را گسترش داد؛ نظریهپردازانی مانند مرحوم سیدمنیرالدین حسینی در فرهنگستان علوم اسلامی قم، و نظریههایی مانند «اندیشه مدون» (هادوی، ۱۳۷۷)، «نگرش سیستمی به دین» (واسطی، ۱۳۸۱) ضرورت دیدگاههای نظامواره را توصیف کردند، تلاش برای تولید علم دینی و علوم انسانی اسلامی، جریان اندیشهورزی را فعالتر کرد و مدلهای علم دینی مانند «پارادایم اجتهادی دانش دینی» (حسنی و علیپور، ۱۳۸۹) و «مدل حِکمی- اجتهادی» (خسروپناه، ۱۳۹۲) ارائه شدند.[۴] برخی موسسات و مراکز نیز اهتمام به فقاهت تمدنی نمودند (مانند موسسه مطالعات تمدنی اسلامی، حجتالاسلام متولی؛ موسسه فقاهت و تمدنسازی، حجتالاسلام اکبرنژاد؛ موسسه مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام، حجتالاسلام واسطی؛ پژوهشگاه فقه النظام، آیهالله اراکی)؛ صاحبنظرانی نیز به تولید ادبیات فقاهت تمدنی پرداختند (مانند حجتالاسلام مبلغی، حجتالاسلام علیدوست)؛ عبارات زیر از حجتالاسلام علیدوست نکات اساسی را در بر دارد:
« روش شناسی فقه تمدنی یعنی روش شناسی اجتهاد در استنباط فقه تمدنی. در فقه تمدنی اگر بخواهیم یک تمدن با ویژگیهای آن را داشته باشیم، فقیه باید ظرفیت ادله در کتاب و سنت را گسترش دهد و همچنین نمیتواند به آیات مبیِن مقاصد بی اعتنا باشد، و همچنین باید مسائل جدیدی به علم اصول فقه اضافه گردد؛ و در حقیقت باید دفتر دوم و سومی برای اصول بنویسیم تا بتوانیم به فقه تمدنی برسیم. و البته تمام این تلاشها باید با توجه به فقه جواهری صورت بگیرد، خروج از هنجارهای فقه توهم فقه ایجاد خواهد کرد.[۵]
در این مقال تلاش شده است با تمرکز بر سه محور در علم اصول فقه، سرنخهایی برای حرکت این علمِ روششناسانه، از استنباط فردی به استنباط تمدنی ارائه شود.
روش تحقیق:
روش تحقیق در این مقاله، در جستجوی اطلاعات، روش کتابخانهای (استقرائی) است و در تحلیل اطلاعات، روش تحلیل مفهومی (قیاسی) است.
پیشفرضها (اصول موضوعی):
این تحقیق، براساس «نگرش سیستمی به دین» است که دین را «بیان معادلات حرکت انسان در شبکه هستی، برای اتصال به خداوند» میداند و قلمرو دین را حداکثری و پوششدهنده کلیه سطوح نیازهای انسان تا تشکیل تمدن میشمارد و اصل در گزارههای دین را «راهبردهای تغییر برای تامین نیازهای فوق» قرار میدهد.[۶]
همچنین این تحقیق، در رویکرد «فقه جواهری» معنادار است که گزارههای دین را حاوی نظر شارع، تابع مصالح و مفاسدِ واقعیه، مُنجّز و مُعذّر، قابل فهم با محوریت ماتن و مولف، وجود چندمعنایی در گزارهها، تبعیت فهم از قرائن و ضرورت تجمیع قرائن، ضرورت انسجام ادله، اعتبار قرائن عقلی قطعی و قرائن تجربی و عرفی قطعی، عدم وابستگی معنای گزارهها به مصادیقِ آن میداند.
مفاهیم اصلی: (کلیه تعاریف، پیشنهادات مولف است.)
۱. مقصود از «اجتهاد» در این مقاله، روش موجّه برای کشف نظر خداوند از ادله معتبر است.
۲. «روششناسی»: ارائه مراحل قدمبهقدم انجام یک کار و اعتبارسنجی آن مراحل است.
۳. «تمدن»: زندگی جمعی همافزای معرفتافزاست که دارای کلان سیستمهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی است.
۴. «علم دینی»: تک گزارهها یا دستگاه گزارهای متشکل از ادله نقلی (آیات و روایات) بعلاوه الزامات عقلانی آنهاست، که کاشف از نظر خداوند باشد (توصیف یا توصیه)
۵. «فقه جواهری»: روشی در استنباط است که مبتنی بر جمع قرائن نقلی و عقلی، در کشف نظر شارع است و در تحلیلهای فقهی در کتاب جواهرالکلام تالیف آیتالله حاج محمدحسن نجفی، ارائه شده است.
۶. «حجت و حجیت»: اعتبار در استناد به شارع است (اعتبارِ نظر حاصل از روش موجّه در استنباط) که از لوازم آن منجّزیّت و معذّریّت است.
۷. «سیستم و منطق سیستمها»: سیستم، مجموعه اجزاء بهمپیوسته است که بهصورت برآیندی، اثر جدیدی را تولید میکنند؛ و منطق سیستمها، پردازش عناصر ورودی برای دستیابی به خروجی مورد نظر است، پردازشی که مبتنی بر قوانین هستیشناسانه عناصر ورودی را توسط علل اربع، مقولات عشر و مقوّمات سته حرکت، تحلیل و ترکیب میکند و خروجی را تحویل میدهد.
مولّفههای اصلی سیستم یا شبکه عبارتند از: اجزاء و عناصر(متغیرهای ورودی)، روابط بین اجزاء، هدف سیستم، مرز سیستم، محیط سیستم(تفکیک بین عوامل خارج از سیستم و عوامل داخلی آن)، جریان سیستم(نحوة فعالیت متغیرهای داخلی و خارجی برای رسیدن به هدف سیستم)، بازخورد (بررسی نتایج بهدست آمده از جریان سیستم و اصلاح نقاط نامناسب و بهینهسازی جریان، و اعمال دوبارة آن به سیستم)، پایداری سیستم(میزان قابلیت مقابله یا انعطاف سیستم در برابر تغییرات احتمالی) [۷]
توجه به تصویر زیر برای شبیهسازی «سیستم و فرآیند»، ضروری است:

نحوه عملکرد یک سیستم
۸. «مقیاس کلان»: مجموعه پُرشمار از عناصر مرتبط به هم که تغییر در هر عنصر سبب تغییر در کل شود.
۹. «فرآیند»: فعلوانفعالاتی که میان عناصر مختلف برای رسیدن به یک برآیند و اثر جدید برقرار میگردد.
۱۰. «مدل» یا الگوعبارت است از: شبیهسازی واقعیت خارجی بوسیله ترسیم روابط علّت و معلولی بین اجزاء درونی و همچنین روابط مجموعه با متغیرهای بیرونی و فرموله کردن متغیرها، برای ایجاد قدرت پیشبینی رفتارهای آن پدیده و درک ویژگیهای آن؛ و منظور از فرموله کردن متغیرها، دستیابی به تابعِ تبدیل سیستم است. یعنی: پس از مشخص شدن ورودی و خروجی، اجزاء، مرزها و جریان اولیة سیستم، باید مشخص شود که چه نوع ارتباطاتی بین متغیرها باید ایجاد شود تا با کمترین هزینه بیشترین بازدهی را داشته باشد. تعیین معادلات تبدیل ورودی سیستم به خروجی آن، مبنای مدلسازی است.[۸]
فرضیه بحث:
- با گسترش هویت «حکم» از «ما یتعلق بفعل المکلف» به «ما صدر عن الشارع لتنظیم الحیاه»، برای اجتهاد در مقیاس کلان، مبناسازی میشود.
- با تغییر مبنای «وضع الفاظ» از «وضع برای مصادیق» به «وضع برای روح معنا و فرآیند حاکم بر مصادیق»، ابزار استنباط در مقیاس کلان (کشف فرآیندها) ایجاد میشود.
- با استفاده از «منطق سیستمها» در «جمع دلالی»، و بالخصوص جمع میان «مُثبِتات»، ابزار مدلسازی در مقیاس کلان، ایجاد میشود.
در این مقاله، تلاش شده است تا این سه فرضیه، توصیف و تبیین شود.
بدنه بحث: (توصیف و تبیین فرضیه)
مرکز اصلی اجتهاد تمدنی، تغییر مقیاس در تحلیل «موضوع» و «حکم» و و دیدنِ مقیاس کلان در معانی روایات است. اگر نظر دین را راجع به موضوعی بخواهیم، باید مجموعه گزارههای احتمالا مرتبط با آن موضوع را در منابع دین، رصد کرده، اعتبارسنجی و تحلیل کنیم و نسبت آنها را با یکدیگر و با کلان دین (زیرساختهای عقلانی و عرفی قطعی + اهداف و مقاصد دین + قواعد فوقانی دین) بسنجیم؛ سپس از متن گزارهها و معنای ارائه شده در یک مصداق یا یک مفهوم، به «روح معنا» یا بهتعبیر دیگر به «فرآیندِ» نهفته در آن مصداق یا مفهوم برسیم و براساس آن فرآیند و الزامات قطعیِ عقلانیاش، راهبرد و برنامه دین برای آن موضوع را استخراج کنیم و با ترکیب کل ادله مرتبط با موضوع، براساس منطق سیستمها، مدلی برای توصیف و تبیین آن موضوع ارائه دهیم؛ علم دینی چنین بهدست میآید.
علم دینی، مبتنی بر «عقلانیت پایه و نقلِ حجیتدار» است، و اکتشافی است (نیاز به استقراء اطمینانی دارد)، و پس از دستیابی به منبع، براساس تحلیل مفهومی، استنتاجی است (برای کشف فرآیند)؛ علم فقه، عهدهدار این اکتشاف و استنتاج بوده است. تجمیع نظرات استنباط شده از دین، و توصیف شیوه استنباط آنها از منابع، و تحلیل و نقدهای اهل استنباط نسبت به یکدیگر و تلاش برای دستهبندی و طبقهبندی مطالب، زمینهسازی پیدایش دانش فقه گردید.
گسترش در هویت علم فقه، از لوازم اجتهاد تمدنی است، برخی موضوع علم فقه را «فعل مکلف از جهت اقتضاء و تخییر» دانستهاند[۹]؛ و برخی «فعل مکلف از جهت احکام تکلیفی و وضعی»[۱۰] و برخی «جمیع افعال العباد»[۱۱]؛ نمونهای از تعاریف فقه در جدول زیر ارائه شده است:
جدول تعاریف فقه
ردیف | صاحب نظر | تعریف ارائه شده | نشانی |
۱ | (علمالهدی (معروف به سیدمرتضی), ۴۳۶ق) | العلم بالاحکام[۱۲] الشرعیه[۱۳] الفرعیه[۱۴] عن ادلتها[۱۵] التفصیلیه[۱۶] | الرسائل ، سیدمرتضی، ص۲۷۹ تحریرالاحکام، علامه حلی، ص۲۰۱ هدایهالمسترشدین، محقق اصفهانی، ج۱ ص۵۱ قوانین الاصول، محقق قمی، ج۱ ص۵ |
۲ | (علامه حلی, ۷۲۶ق) | ||
۳ | (محقق اصفهانی, ۱۲۴۸ق) | ||
۴ | (میرزا قمی, ۲۱۳۱ق) | ||
۵ | (محقق حلی, ۶۷۶ق) | الفقه هو المعرفة بقصد المتکلّم، و فی عرف الفقهاء هو جملة من العلم بأحکام شرعیة عملیة مستدلّ على أعیانها. | معارج الاصول، محقق حلی، ص۷۵ |
۶ | (آیتالله سیستانی, ۱۴۱۴ق) | الفقه هو العلم الباحث عن تحدید الحکم الشرعی | الرافد، سیدعلی سیستانی، ص۴۳ |
دیدگاه نگارنده: الفقه هو العلم الکاشف عن رأی الشارع، من الادله و الحُجج.
میبینیم که مفهوم کلیدی مشترک میان تمام این تعاریف، «کشف موجّه حکم الهی» است؛ براین اساس «حکم»، محور اصلی علم فقه است و هر گونه تغییر در قلمرو فقه، تابعی از تغییر در هویت حکم است.
محور اول از بحث: گسترش هویت «حکم»:
نمونهای از تعاریف حکم در دیدگاه فقهاء و اصولیین در جدول زیر ارائه شده است:
ردیف | صاحب نظر | تعریف ارائه شده | نشانی |
۱ | اهل سنت | خطاب اللّه تعالى المتعلق بأفعال المکلفین بالاقتضاء أو التخییر أو الوضع | الحدود ص ۷۲، البرهان ۱/ ۱۰۱، المستصفى ۱/ ۵۵، الإحکام للآمدی ۱/ ۱۳۵، شرح العضد، ۱/ ۲۲۲، شرح تنقیح الفصول ص ۴۲، تقریب الوصول ص ۷۳، التمهید للإسنوی ص ۴۴، إرشاد الفحول ص ۶، التعریفات ص ۱۲۳. |
۲ | (شیخ بهایی, ۱۰۳۱) | الحکم الشرعی، طلب الشارع من المکلّف، الفعل، او ترکه، مع استحقاق الذمّ بمخالفته، و بدونه، او تسویته بینهما لوصف مقتضی لذلک | زبدة الأصول، ص ۱۰۳ |
۳ | (محقق نائینی, ۱۳۵۵ش) | الأحکام المجعولة فی الشریعة انما هی مجعولة على طبق الإرادة التشریعیة فی عالم الظاهر و لها مرتبة علیها فی مرتبة اللوح المحفوظ و الاخبار المأثورة عنهم صلوات اللَّه علیهم مصرحة بثبوت هذا الجعل و ثبوت الإرادة التشریعیة | اجودالتقریرات، خویی، ج۲ ص۳۸۱ |
۴ | (حکیم, ۱۴۲۳ق) | الاعتبار الشرعی المتعلق بأفعال العباد تعلقا مباشرا أو غیر مباشر[۱۷] | الأصول العامة فی الفقه المقارن، ص: ۵۲ |
۵ | (عراقی, ۱۳۶۱ق) | الحکم هی الإرادة و الکراهة المبرزة و المظهرة، فلیس هو أمرا مجعولا کالاحکام الوضعیة، بل هو امر واقعی تکوینی یترتب علیه الأثر العقلی و العقلائی عند إبرازه | نهایه الافکار، محقق عراقی، ج ۴ ص۱۶۳ |
۶ | (اصفهانی, ۱۳۶۱ق) | حقیقة الحکم هو الإنشاء المنبعث عن إرادة حتمیة أو غیر حتمیة بداع البعث و التحریک مثلا فانه الذی یدور علیه الإطاعة و العصیان الموجب لاستحقاق الثواب و العقاب دون الإنشاء بداع آخر کالتعجیز و التسخیر و الإرشاد و أشباه ذلک. | نهایهالدرایه، ج۳، ص۳۵۴ |
۷ | (محقق خویی, ۱۴۱۳ق) | الأمر الاعتباری النفسانی المبرز فی الخارج بمبرز؛ و العبارة الجامعة أن الأحکام التکلیفیة عبارة عن الاعتبار الصادر من المولى من حیث الاقتضاء و التخییر، کما هو مذکور فی بعض الکلمات، و ما سواها کله أحکام وضعیة، سواء کان متعلقاً بفعل المکلف، کالشرطیة و المانعیة و الصحة و الفساد أم لا کالملکیة و الزوجیة و غیرهما، فکل اعتبار من الشارع سوى الخمسة المذکورة حکم وضعی. | محاضرات فی الاصول، محقق خویی، ج۴ ص۵۱ مصباحالاصول، ج۲ ص ۷۸ |
۸ | (شهید صدر, ۱۴۰۰ق) | التشریع الصادر من اللّه تعالى لتنظیم حیاة الانسان؛ و الخطابات الشرعیة فی الکتاب و السنّة مبرزة للحکم و کاشفة عنه، و لیست هی الحکم الشرعی نفسه.[۱۸] | دروس فی علم الاصول، شهید صدر، ج۱، ص۶۲ |
دیدگاه نگارنده: الحکم هو الاعتبار الصادر من الشارع لتنظیم حیاه الانسان، سواء تعلّق بالافعال الجوارحی، او الجوانحی، فرداً او جماعه، او تعلّق بالاسباب و الشرایط و الموانع.
اصولیین در مورد «حکم»، از کیفیت تولید و تکوین حکم (مراتبالحکم)، اقسام حکم (حکم عقلی- شرعی، واقعی- ظاهری، اولیه- ثانویه، تکلیفی- وضعی، مولوی- ارشادی، نفسی- غیری، عینی- کفایی، تعیینی- تخییری، تعبدی- توصلی، اصلی- تبعی، استقلالی- ضمنی، مطلق- مشروط، موسع- مضیق، موکد – غیرموکد، امضایی- تاسیسی، لزومی- ترخیصی، عام – خاص، مطلق- مقید، ناسخ – منسوخ، محکم- متشابه، دال بر شرط یا سبب یا مانع، دال بر صحت یا بطلان و فساد) بحثهای تفصیلی کردهاند.[۱۹]
با توجه به وابستگی هویت فقه به هویت حکم، میتوان احتمالاتی را در مورد موضوع علم فقه مطرح کرد:
- آیا فقه فقط به افعال میپردازد یا به نسبتها[۲۰]، وضعیتها[۲۱] و فرآیندها[۲۲] هم میپردازد؟
- آیا فقه فقط به افعال فردی میپردازد یا افعال جمعی[۲۳] هم در قلمرو فقه است؟
- آیا فقه فقط به افعال جوارحی[۲۴] میپردازد یا افعال جوانحی هم در قلمرو فقه است؟
- آیا ارائه نظامهای اجتماعی مانند نظام اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و …در حیطه فقه است؟
- آیا تدوین سیاستهای کلان و پروتکلهای راهبردی در عرصههای مختلف زندگی در حیطه فقه است؟
- آیا تنظیم آییننامههای اجرایی برای هر یک از حوزههای مختلف زندگی در قلمرو فقه است؟
- آیا فقه فقط جنبه سلبی[۲۵] دارد یا کارکرد ایجابی نیز در حیطه فقه است؟
- آیا فقه فقط توصیه و تجویز دارد یا توصیف نیز میکند؟
با توجه به تعریف فقه و رویکرد فقهاء در مباحث اصولفقهی که به دنبال دستیابی به «المُؤمِّنُ عن العقاب»[۲۶] و «التعذیر و التنجیز»[۲۷] هستند و براساس اینکه «علم فقه»، از «علم اخلاق» متمایز باشد، بهنظر میرسد:
«علم فقه»ِ موجود، هویت حقوقی دارد بهمعنی اینکه موضوع آن «حقوق و تکالیف» است و از بایدها و نبایدهایی سخن میگوید که فعل یا ترک آنها جرم محسوب میشود و مجازات دارد؛ به تعبیر دیگر، «علم فقه»ِ فعلی ارائه کننده «نظام حقوقی اسلام» است.[۲۸]
با تعیین محورهای مختلف در «حقوق و تکالیف» که موضوع علم فقه است میتوان قلمرو علم فقه را بهدست آورد: (مهم)
«حقوق و تکالیف» میتواند در محور ارتباط انسان با خداوند تعریف شود یا در محور ارتباط با خود، یا محور ارتباط با محیط، یا محور ارتباط با همنوع؛ همچنین میتواند در مقیاس فردی تعریف شود یا در مقیاس جمعی؛ همچنین میتواند در مورد افعال جوارحی تعریف شود یا افعال جوانحی؛ و همینطور میتواند در مورد امور آخرتی تعریف شود یا دنیایی؛ در امور زندگی عمومی تعریف شود یا در امور حکومتی و همچنین میتواند توصیف وضعیت لازم برای تحقق یک حق و تکلیف را بنماید یا راهکار دستیابی به یک حق و تکلیف را ارائه کند. [۲۹]
نکته مهم: در ارائه هر حق و تکلیفی، باید شرایط تحقق، اسباب و علل تحقق و موانع تحقق، شرایط صحت و فساد آن نیز ارائه شود (احکام وضعی)
همچنین از مباحث حیاتی در بحث «حکم»، متعلَّق حکم است که آیا افراد خارجی مخاطب حکم هستند؟ یا افراد نوعی؟ یا اصلا احکام و قوانین به صورت قضایای حقیقیه وضع میشوند و بیانگر لزوم انجام کاری و تحقق اثری هستند و مخاطب خاصی را مورد نظر ندارند؟ محقق نائینی، نظریه جعل احکام بهنحو «قضیه حقیقیه» را ارائه کرد و چنین بیان داشت:
«جنس گزارههایی که در کتاب و سنت وجود دارد، از جنس قضایایی است که یک مفهوم کلی را که وجود حقیقی دارد[۳۰] منتقل میکنند و ناظر به مصادیق و افراد آن نیستند؛ اینگونه قضایا «قضایای حقیقیه» نامیده میشوند.
قضیه حقیقیه عبارتست از: گزارهای که محمول آن بر یک «عنوان کلی» بار شده است، عنوانی که کلیه مصادیق موجود و مصادیق آیندهاش را در بر میگیرد.[۳۱]
نائبالامام خمینی قدسسره، نظریهای را با عنوان «خطابات قانونی» پردازش کردهاند که تعریف آن چنین بیان شده است:
«نظریه خطابات قانونیه دیدگاهى است درباره چگونگى تشریع احکام در شریعت اسلام؛ این نظریه در پاسخ به این پرسش اصلى شکل مىگیرد که آیا خطابات شرعیهاى که از طریق آنها احکام شرعى اثبات مىشود، اصالتا متوجه افراد است یا جامعه؟ صاحب نظریه بر این عقیده است که خطابات شرعى بالاصاله متوجه جامعه است و اگر افراد نیز خود را مخاطب شارع مىبینند، از آن رو است که افراد جامعه مخاطب شارع مىباشند. خطابى که بالاصاله متوجه جامعه است، خطاب قانونى نامیده مىشود. بر اساس این نظریه، اراده تشریعى شارع مقدس عبارت از اراده انجام تکلیف از سوى مکلف و برانگیختن او براى عمل به تکلیف نیست، بلکه اراده قانونگذارى و جعل احکام «على نحو العموم» است. عبارت ایشان که در آن به یکى از ادله نظریه هم اشاره شده است چنین است:
«إنّ الإرادة التشریعیة لیست إرادة إتیان المکلّف و انبعاثه نحو العمل، و إلّا یلزم فی الإرادة الإلهیة عدم انفکاکها عنه و عدم إمکان العصیان، بل هی عبارة عن إرادة التقنین و الجعل على نحو العموم».[۳۲]
همین معنا را مىتوان در تقریر نظر ایشان نیز به دست آورد:
«کلّ حکم کلّی قانونی فهو خطاب واحد متعلّق لعامّة المکلّفین، بلا تعدّد و لا تکثّر فی ناحیة الخطاب؛ بل التعدّد و الکثرة فی ناحیة المتعلّق».[۳۳]
تأکید بر «عدم تعدد در ناحیه خطاب» از آن رو است که خطاب متوجه یک نقطه است و آن، عنوان «جامعه» یا «عامّة المکلفین» است.
البته روشن است که هر عامى ممکن است معنون به عنوانى باشد که سعه و ضیق آن عام را نشان دهد؛ مانند عموم اهل ایمان در «یاأَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا،» عموم مردم در «یاأَیهَا النَّاس» و عموم دانشمندان در «یاأیها العلماء» که به ترتیب جامعه مؤمنان، جامعه انسانى و جامعه دانشمندان را اراده کرده است.
نکتهاى که نباید از آن غفلت کرد اینکه در خطابات قانونیه، برانگیختن مکلفان یا انبعاث آنان به انجام تکلیف، بهصورت موجبه جزئیه معتبر است نه بهصورت موجبه کلیه؛ لذا همینکه در مجموعۀ مورد خطاب، کسانى باشند که از خطاب برانگیخته شوند، براى صحّت خطاب کافى است.»[۳۴]
نتیجه: قلمرو فقه، تابع هویت حکم است، هویت حکم، بیان اراده شارع در مورد ایجاد تغییرات در زندگی است، تغییرات زندگی، اعم از فردی و جمعی، و اعم از رفتار و افکار و احساسها است؛ همچنین ایجاد تغییرها توسط فرآیندها صورت میپذیرد بنابراین میتوان گفت هویت حکم، بیان اراده شارع نسبت به فرآیندهاست.
تعبیر شهید صدر در مورد هویت حکم در جدول فوقالذکر، موید همین معناست.
محور دوم از بحث: گسترش هویت «وضع»:
ستون فقرات فقاهت، استظهار از ادله است؛ استظهار از ادله تابع هویت دلالت و هویت دلالت تابع هویت وضع الفاظ، ترکیبات، و قرائن است؛ لذا اگر در هویت وضع ، قائل به وضع برای مصادیق شویم یا قائل به وضع برای ملاک موجود در مصادیق شویم، فضای استظهار تضییق یا توسعه مییابد.
نظریه مشهور در کیفیت وضع الفاظ، وضع برای مصادیق معانی است؛ به تبع آن دایره اطلاق و عموم کلام محدود می شود، و برای توسعه آن نیاز به قرینه (از باب تعدد دالّ و مدلول، یا مجاز) میباشد. اما اگر اصلِ پایۀ دلالت را، وضع لفظ برای روح معنا بدانیم، استظهار کلام، بدون نیاز به قرینه، توسعه طولی و عرضی خواهد یافت.
براساس مبنایی که در مورد «حکم» ذکر شد، فقاهت، نیاز به استنباط فرآیندها دارد که فارغ از مصادیق هستند لذا با نظریه مشهور در مورد وضع، راه برای استخراج فرآیندها از ادله بسته میشود؛ برای استنباط حکم در موضوعات کلان، و تولید فقه حکومتی و تمدنی، نیاز به «سعه موضوع له» داریم.
اصولیین مشهور در باب هویت وضع چنین آوردهاند:
- نظریه «اختصاص»: (محقق خراسانی)
ارتباط خاصی است که بین لفظ و معنای برقرار می شود، و موجب اختصاص لفظ به معنا می شود؛ گاهی در اثر تخصیص لفظ به معنا و گاهى به جهت کثرت استعمال لفظ در معنا تحقّق پیدا میکند[۳۵].
- نظریه «اعتبار»: (محقق اصفهانی)
وضع لفظ برای معنا، اعتبار علامت و نشانه بر معنا است (اضافه عنوانی)، به منظور تفهیم و تفهم بر مقاصد[۳۶].
- نظریه «تعهد»:(آیتالله خویی)
وضع عبارت است از یک قضیه شرطیه تعهدیه به اینکه هر گاه این لفظ را به کار برده میشود، منظور ارادۀ افهام معنای آن است.[۳۷]
- نظریه «قرن أکید»: (شهید صدر)
وضع لفظ بر معنا یک عملیات تکوینی در قالب استفاده از قوای ذهنی و زبانی، برای ایجاد اقتران مؤکد بین لفظ و معنا میباشد، اقترانی که به مقبولیت عرفی و نوعی بینجامد[۳۸].
در تمام این نظریهها، الفاظ برای مصادیق خاص از معنا وضع شدهاند و کاربرد لفظ در غیر آن مصداق، مَجاز است؛ لکن نظریه دیگری در مورد وضع الفاظ است که منشاء یافته از شهودهای قلبی و رویکردهای اهل عرفان بوده است، نائبالامام خمینی قدسسره در عبارتی شگرف چنین آوردهاند:
«هل بلغک من تضاعیف إشارات الأولیاء علیهم السلام و کلمات العرفاء رضی الله عنهم أن الألفاظ وضعت لأرواح المعانی و حقائقها؟ و هل تدبّرت فی ذلک؟ و لعمری، أن التدبر فیه من مصادیق قوله علیه السلام: «تفکر ساعة خیر من عبادة ستین سنة؛ فإنه مفتاح مفاتیح المعرفة و اصل اصول فهم الاسرار القرآنیة.[۳۹]»
«آیا این سخن اولیاء الهی و بزرگان عرفان را شنیده ای که الفاظ برای ارواح معانی وضع شده اند؟ آیا درباره آن تدبّر کرده ای؟ قسم به جانم تدبر در این مطلب از مصادیق فرمایش امام معصوم علیه السلام است که: ساعتی تفکر بهتر از عبادت ۶۰ ساله است. این مطلب کلیدی ترین ابزار معرفت و اساسی ترین اصل فهم اسرار قرآنی است.»
نظریه «وضع الفاظ برای ارواح معانی»:
نظریه وضع الفاظ برای ارواح معانی، بیانگر وجود «مراتب معنایی در نظام گفتاری» می باشد، به این شکل که الفاظ، برای «لبّ معنا» وضع شده اند، بدون دخالت هر گونه خصوصیتِ خارج از موضوع له.
معنا، همان نفس الامر است که مفهوم، حاکی از آن است؛ و مصداق، تحققِ خارجیِ مقیّدِ آن است. نظریه وضع الفاظ برای ارواح معانی، مدعی وجود مراتب و لایهها در معنای موضوع له است، که باید مراد کلام بر اساس آن کشف شود؛ مدّعیِ خلق مراتب معنایی نیست، لذا توسعه معنایی (الحاق اصناف جدید معنایی به مفهوم مادر) بر اساس این نظریه، در چارچوب پذیرشِ واقعیتِ «مراد جدی در کلام متکلم» مطرح است؛ نه اینکه «متن» را یک وجود مستقل از متکلم بداند که قابلیت تفسیر به معانی مختلف را داشته است.
علامه طباطبایی رحمهاللهعلیه در این مورد چنین آوردهاند:[۴۰]
در الفاظی که انسان از آنها هدف و غایت خاصی را دنبال می کند همیشه موضوع له، آن هدف و غایت خاص است، و آن خصوصیاتی که در تأمین هدف دخیل نیستند، داخل موضوع له نیستند (بیشتر در ابزار و ادوات). الفاظی که وضع شده اند برای معانیی دارای غایت خاص هستند، موضوع له حقیقیشان «محقِّق (به کسر) غرض» است و ما زاد بر آن دخیل در موضوع له نیست. یعنی اعم هستند از خصوصیات ما زاد بر «محقّق غرض».
تعبیر برخی از اصولیین نیز چنین است:
«موضوع له الفاظ طبیعی معنا است، بدون این که عوارض وجود در آن دخالتی داشته باشد. چون عوارض دائر مدار علل و مقتضیات خارجیه است؛ و این خارج از مراد واضع و خصوصیات وضع است، و ربطی به موضوع له ندارد»[۴۱].
نائبالامام خمینی قدسسره میگوید:
«واضع لغات گرچه در حین وضع معانى مطلقه مجرّده را در نظر نگرفته است، ولى آنچه که از الفاظ در ازاء آن وضع شده همان معانى مجرّده مطلقه است. به عنوان مثال در وضع واژه «نور» گرچه واضع مصادیق حسّیّه را دیده است، اما آنچه موضوع له لفظ واقع شده است «جهت نوریّت» بوده است، نه جهت اختلاط آن نور با ظلمت[۴۲].
مرحوم علامه حسینی طهرانی قدسسره مثالهای متعددی از کاربرد این قاعده در فهم معارف ارائه کردهاند مانند:
«مجیىء به معناى آمدن، یعنى نزدیک شدن تدریجى است این حقیقت در انسان دو پا، با حرکت دو پاست؛ و در حیوان چهار پا، با چهار پا؛ و در پرنده، با حرکت بالها؛ و در حوادث ارضى و سمآئى، به مناسبت خود شما مىگوئید: باران آمد، برف آمد، باد آمد، زلزله آمد، آیا اینها پا دارند؟! شما مىگوئید، خورشید آمد؛ نور آمد؛ آیا اینها پا دارند؟ و در امور معنوى مىگوئید: عقل زید بجاى خود آمد؛ محبّت او آمد؛ إدراکش آمد؛ سخاوتش آمد، جبرئیل آمد؛ و در امور مادّى غیر معنوى همچون برق و آب و غیرهما مىگوئید: برق آمد؛ آب آمد؛ تَب زید آمد، بدنش گرم شد. آیا اینها پا دارند؟ پس آمدن هر چیز به تناسب خود اوست؛ و در هیچ لغت آمدن را ملازم با حرکت پاها بیان نکردهاند؛ پس معناى این که رحمت خدا آمد، یعنى نزدیک شد و حجاب صفتى برداشته شد، و صفت رحمت براى مردم ظهور پیدا کرد؛ و خدا آمد، یعنى حجاب إنّیتِ مردم برداشته شد، و ذات اقدس او را از نقطه نظر سیطره، و احاطه و استیلا، نزدیک مشاهده کردند؛ و جمال و جلال او را بدون پرده و حجاب ادراک کردند؛ این است معناى حقیقى آمدن. الفاظ براى معانى عامّه وضع شدهاند؛ و خصوصیات مورد استعمال، دخلى در موضوعٌ له عامِّ آنها ندارد.
و علیهذا مىگوئیم: لفظ مَجیىء در معناى حقیقى خود استعمال شده است؛ غایة الأمر معناى حقیقى آن عامّ است؛ و در آن خصوصیات مورد استعمال در نظر گرفته نشده است. نه آنکه بگوئیم: لفظ مَجیىء را در این موارد، نمىتوان در معناى حقیقى خود که رفتن با پاست استعمال کرد و باید آن را تأویل کرد، و به معناى مجازى حمل کرد.»[۴۳]
تفصیل این نظریه و استدلالها و کاربردهای آن در دو کتاب «گوهر معنا» تالیف سیدحسن خمینی، و کتاب «نظریه وضع الفاظ برای روح معنا و تاثیر آن در استنباط فقهی» پیگیری شود، آنچه در اینجا مورد نظر است توجه به همسانی «روح معنا» با اصطلاح «فرآیند» در عبارتِ «استنباط فرآیندها از گزارههای دین» است.
توضیح:
در قسمت «مفاهیم تحقیق» ذکر شد که «فرآیند»، فعل و انفعالی است که سبب تولید اثری جدید میشود (ترکیب اتحادی نه انضمامی)؛ از سوی دیگر، روح معنا عبارتست از: معنای مصدریِ مشترک میان مصادیق مختلف؛ و معنای مصدری در اولین ظهورِ خود، در قالب یک فعلوانفعال (پدید آمدنِ یک حالت، یک تغییر، یک حرکت، یک خصوصیت) آشکار میشود؛ مثلا کلمه میزان، برای روح معناییِ «ابزار سنجش» وضع شده است که حاویِ فرآیند «سنجش» است، یا کلمه صراط، برای روح معناییِ «رابط برای حرکت میان دو چیز» وضع شده است که حاوی فرآیند «برقراری ارتباط» است.
در قسمت مقدمۀ مقاله ذکر شد که برای دستیابی به تمدن اسلام، نیاز به استنباط فرآیندهای تمدنسازانه از گزارههای دین داریم در حالیکه اغلب گزارهها، حکم مصادیق را در مقیاس خُرد بیان کردهاند! اگر نظریه وضع الفاظ برای روح معنا را بپذیریم آنگاه با تلاش برای کشف روح معنایی در گزارههای دین، میتوانیم فرآیندهای لازم برای مدیریت در مقیاس کلان را استخراج نماییم.
نمونه تطبیق قاعده بر مصادیق کلان و تمدنی:
تطبیق این مطلب را در برخی موارد در زیر ببینیم:
۱. در روایت شریفه «اقنع تعز»[۴۴]، فهم اولیه، فهم یک توصیه اخلاقی فردی است که با قناعت میتوان عزت را حفظ کرد؛ لکن مبتنی بر مبنای حداکثری بودن دین و حداکثری بودن فقه، اصل این است که این گزاره باید دارای معنایی در مقیاس کلان و فارغ از حیطه صِرفاً اخلاقی نیز باشد؛ که با استفاده از نظریه روح معنا، میتوان این لایه از معنای گزاره را استخراج کرد.
بررسی مفهوم «قناعت»، فرآیندِ «حداقلسازی مصرف» را آشکار میکند و بررسی مفهوم «عزّت»، فرآیند «استقلال همراه با برتری در محیط ارتباطی» را نمایان میسازد، که با ترکیب آندو به این معنا میرسیم: «حداقلسازیِ مصرف، سبب برتری در محیط رقابت میشود» که راهبردی برای مقیاس سازمانی، اجتماعی و تمدنی است.
۲. در روایت شریفه «من تطبب فلیتق الله و لینصح و لیجتهد»[۴۵]، فهم اولیه، فهم یک توصیه اخلاقی فردی به پزشکان است که خیرخواه و پرتلاش باشند؛ لکن معنای گزاره طبق فرضیه تحقیق، منحصر به این توصیه نیست و دارای معنا در مقیاس کلان و برای بیان فرآیندها نیز هست، که با بررسی مفهوم «تقوی»، به فرآیندِ «مدیریت احساس»، با بررسی مفهوم «نصح» به فرآیندِ «نفعرسانی» و با بررسی مفهوم «جهد» به فرآیند «حداکثرسازی» میرسیم که ترکیب آنها معنای زیر از روایت مربوطه را به دست میدهد: «راهبرد فضای پزشکی در تمدن اسلام، دستیابی به مهارتِ حداکثرسازی نفع بیمار است.»
۳. «لَإِقَامَهُ حَدٍّ أَنْفَعُ فِی الْأَرْضِ مِنَ الْقَطْرِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً»[۴۶] (ترجمه: تأثیر اجرای مجازاتِ جرائم اصلی در حرکت جامعه بهسوی کمال، بیشتر از تأثیر چهل روز بارش باران است.) یعنی ضریب اهمیت اجرای قانون و مجازات ناقضین آن، برای تحقّق جامعه مطلوب، بیش از قدرت اقتصادی منابع طبیعی است.
۴. «دِرْهَمٌ یوصَلُ بِهِ الْإِمَامُ أَفْضَلُ مِنْ أَلْفَی أَلْفِ دِرْهَمٍ فِیمَا سِوَاهُ مِنْ وُجُوهِ الْبِرّ.»[۴۷] ترجمه: «رسیدگی مستقیم به فقراء و نیازمندان و انجام کارهای خیر خوب است اما اگر یک ریال ناچیز هم بهدست امام که حاکم اسلامی است برسد و از طریق او کارسازی شود، ضریب کارآیی آن برای رشد و تعالی جامعه، دو میلیون برابر خواهد بود.»
به تعبیر دیگر: بهینهسازی در پرداختهای انتقالی(وجوهی که از صاحبان ثروت اخذ میشود و برای نیازمندان کارسازی میشود)، با به جریان انداختن آنها در مسیر کلان و از طریق مدیرِ عادلِ دارای احاطه بر لایههای جامعه تحقّق میپذیرد.
روش کشف روح معنایی:
روح معنایی، در حقیقت همان «قدر جامع» در بحث اصولیِ «وضع الفاظ برای صحیح یا اعم از صحیح و فاسد» است و با فحص در کیفیت کشف قدر جامع معنائی میتوان گفت که این قدر جامع باید پنج خصوصیت داشته باشد:
۱. جامع باید ارتکازی بین مستعملین[۴۸]، و در حیطه ادراک[۴۹] باشد.
۲. جامع باید با قطع نظر از تعلق به مصادیق خودش، تحقق و واقعیت[۵۰] داشته باشد.
۳. جامع باید غیرمتعیّن باشد.
۴ . جامع باید قریب باشد[۵۱].
۵. جامع باید شبکهای باشد.
اصطلاح «شبکهای» در قدر جامع برای این است که دریافت شود اصل فرآیند و هیئت مبهمه اختصاص به «سطح مادی یا نفسانی معنا» ندارد؛ بلکه یک منشأ خزائنی دارد که در هر سطحی از شبکه هستی، شکلی از مراتب به خود می گیرد و برای دستیابی به آن باید کلیه عوارض تسعه را از مصادیق محتمل، تجرید کرد تا جامع غیرمتعین خود را نشان دهد. همچنین هر پدیدۀ ممکنی دارای علل اربع است؛ بنابر نظریه مختار، علّت صوری شاخص روح معنایی می باشد.
تفریع فروع در مقیاس کلان، حلقه گمشدۀ اجتهاد تمدنی:
با تغییر دید در مورد «حکم»، از تعیین تکلیف رفتارهای فردی، به «تعیین هر آنچه برای تنظیم حیات بشر لازم است»، و با تغییر دید در مورد «وضع الفاظ»، از وضع برای مصادیق، به «وضع برای روح معنا و فرآیند ناوابسته به مصادیق و عوارض»، راه برای تفریع فروع در مقیاس کلان گشوده میشود.
اصطلاح «تفریع فروع» که در توضیح اصطلاح «اجتهاد» بهکار میرود، پردازش احتمالاتی است که در یک موضوع ممکن است اتفاق بیفتد. مقصود از اصطلاح «تفریع فروع» عبارتست از:
«تلاش برای دستیابی به حکمِ مصادیقی که در ادله بیان نشدهاند ولی لسان دلیل آنها را شامل میشود یا تحت ادله فوقانی، قرار میگیرند یا با جاری ساختن اصول عملیه، تعیین تکلیف میشوند.» برخی صاحبنظران گفتهاند:
«اجتهاد دو بُعد دارد ، یک بعد تفریع فروع بر اصول میباشد یعنی بعد از آنکه اصولی را منقَّح میکنند سپس فروعی را بر آن اصول تفریع میکنند، صاحب عروة هم به همین صورت عمل کرده یعنی بعد از اینکه در اول بحث، اصولی را در باب مورد نظر ذکر کرده است در دنباله، فروعی را بر اساس این اصول تحت عنوان مسئله بیان می کند؛ بُعد دیگر اجتهاد ردُّ الفروع إلی الاصول می باشد یعنی بعد از اینکه فروعی تفریع شده دوباره آن فروع به اصول اجتهاد برگردانده میشود تا مشخص شود که آن تفریع بر اصول که انجام شده بود درست بوده یا نه؟»[۵۲]
در تعبیر صاحبنظر دیگری آمده است که:
«المراد بالأعلم، من کان أجود استنباطاً للوظیفة الفعلیة للمکلّف و أحذق فی تفریع الفروع على الأُصول المتلقّاة، و تطبیق الأدلّة و المبادی الکبرویة علیها»[۵۳]
«تفریع فروع» ابتدا نیازمند جمعآوری یا تولید فروع است، یعنی مسائلی که پیش آمده است و حکم آنها مشخصا در ادله نیست جمعآوری شود یا شبکه مسائل موضوع مورد نظر تولید شود و برای هر مسالهای، استنباط حکم مناسب صورت پذیرد.
عملکرد فعلی مراجع تقلید در فضای اجتماعی، چنین است که وقتی مسئلهای ایجاد میشود و مورد استفتاء قرار میگیرد، بهدنبال حکم آن میروند و پس از بررسی ادله و تشخیص دلیل مناسب با مساله مورد نظر، فتوا میدهند. اما همین مراجع در مباحث تحقیقی استدلالی در دروس فقهی، در بسیاری از موارد، از مسائل فرضی بحث میکنند؛ مساله فرضی، مسالهسازی (تولید مساله) است که فرآیند مشخصی برای آن در منابع فقهی و اصولی ذکر نشده است.
این قسمت از بحث، به روشمند کردن «مسالهسازی» در مباحث فقهی میپردازد. فضای «مسالهسازی»، تلاش برای کشف حداکثریِ «حالات و روابط محتمل» در مورد موضوع مورد نظر است.(تولید شبکه مسائل حداکثری)[۵۴]
فهرست اجمالی مراحل قدمبهقدم تولید شبکه مسائل حداکثری و جدول راهنمای آن عبارتست از:
موضوع مورد نظر را مشخص کن، و بهترتیب از زاویه دیدهای زیر به آن نگاه کن و سوال متناسبی را تولید کن:
- از زاویه دیدِ مبادی تصدیقی (بسته پارادایمی[۵۵] و عمومات فوقانی[۵۶] )
- از زاویه دیدِ اُسّ المطالب[۵۷]
- از زاویه دیدِ علل اربع
- از زاویه دیدِ مُقوّمات سته حرکت
- از زاویه دیدِ مقولات عشر
- از زاویه دیدِ فرمول تغییر
- از زاویه دیدِ ارتباطات چهارگانۀ انسان[۵۸]
- از زاویه دیدِ لایههای سهگانه انسان[۵۹]
- از زاویه دیدِ جریان خیر و شر[۶۰]
- از زاویه دیدِ دید خُرد و کلان (روح معنایی)[۶۱]
- از زاویه دیدِ مفاهیم پایه فلسفی[۶۲]
- از زاویه دیدِ رشتههای علوم (تجربی، انسانی و پایه)[۶۳]
- از زاویه دیدِ ابواب فقه[۶۴]
- از زاویه دیدِ سطوح نیازها[۶۵]
- از زاویه دیدِ هرم عناصر فرهنگ[۶۶]
نمونه تطبیق محورهای فوق بر مسائل فقهی:
ردیف | ابزار تحلیل | مساله تولید شده | احتمالات ممکن در مساله | مثال |
۱ | تعریف اولیه/ اُسّ المطالب/ مطلبُ «ما» توصیف اولیه/ علل اربع/ علت مادی[۶۷] (بحث نگرشسازی و ورودیهای سیستم را نیز در بردارد.) | هویت موضوع چیست؟ (جنس و فصل یا کالجنس و کالفصلِ مفهومی) | یک شیء است؟ یک صفت یا اثر است؟ هویت ذهنی فکری دارد؟ هویت روحی قلبی دارد؟ هویت فعل و رفتار دارد؟ یک نسبت است؟ یک اعتبار است؟ یک قوه و توانایی است؟ مجموعهای از اجزاء است؟ مستقیما اثر میگذارد یا ابزار و واسطه لازم دارد؟ | الطهاره، استعمال طهور مشروط بالنیه.[۶۸] (طهارت، فعل مکلف است؟ یا اعتبار شارع است؟ یا حالت روحی تقرب است؟) بیع، مبادله مال بمال (انتقال است؟ اعتبار لفظی است؟ اثر حاصل از عقد است؟ تملیک است؟) |
۲ | تبیین اولیه/ اُسّ المطالب/ مطلبُ «هل»/ هل البسیطه (که توصیف وضعیت موجود و مبادی تصدیقی را نیز میتواند در بر بگیرد.) | آیا چنین موضوعی وجود دارد؟ وضعیت موجود در برابر این موضوع چگونه است؟ موقعیت موضوع نسبت به مبادی تصدیقیاش چگونه است؟ (بحث عمومات فوقانی را نیز در بر میگیرد.) موقعیت[۶۹] موضوع در علوم مختلف چگونه است؟ | آیا مصداق خارجی دارد؟ آیا چنین چیزی معقول است؟ آیا یک توهم است؟ (اشتباه مصداقی یا مفهومی) آیا اعتبارکننده آن را میپذیرد؟ (مورد نظر شارع است؟) چه نیاز، یا نقص، یا خللی وجود دارد که سبب توجه به این موضوع و نیاز به تحقق آن شده است؟ موقعیت موضوع در مباحث هستیشناسانه، معرفتشناسانه، انسانشناسانه، روششناسانه، ارزششناسانه، جامعهشناسانه، عرفشناسانه، دینشناسانه چیست؟ | ۱. أما البیع بمعنى الأثر و هو الانتقال فلم یوجد فی اللغة و لا فی العرف. ۲. إن معنى بعت فی لغة العرب: ملکت غیری فإذا لم یعقل ملکیة ما فی ذمة نفسه لم یعقل شیء مما یساویها فلا یعقل البیع. ۳. على الوجه المزبور الذی لم یعتبره الشارع نصا و فتوى.[۷۰] مثلا: نظر دین در مورد موقعیت موضوع «کودک» در شبکه هستی چیست؟ یا موقعیت او در معادلات معرفتشناسی چیست؟ یا موقعیت او در فضای قواعد اخلاقی چیست؟ (یا نسبت به ارزش انسانی، یا لطف الهی، یا علم و جهل در رفتارها یا.) مثلا موقعیت موضوع، در روانشناسی که علم بررسی فرآیندهای تولید رفتار سالم است چیست؟ |
۳ | تفسیر[۷۱] اولیه/ علل اربع/ علت فاعلی | عامل قریبِ پیدایش موضوع چیست؟ | آیا خلقت طبیعی است؟ آیا مصنوع بشری است؟ آیا صرفا اعتبار شارع است؟ آیا پیدایش امر دیگری سبب پیدایش این شده است؟ (مانند وجوب غیری) آیا شرایط خاص یا حالت و وضعیت خاص، یا فعل خاص سبب پیدایش موضوع شده است؟ (زمان خاص، مقدارِ خاص، کیفیت خاص، ارتباط خاص، مکانِ خاص، اجزاء خاص، و …مثلا: آیا اختیاری است یا اضطراری؟ آیا آگاهانه است یا ناخودآگاه یا جاهلانه؟ آیا بار اول است یا تکراری است؟ آیا اصرار دارد یا نه؟ آیا یک عامل است یا چند عامل؟ آیا عامل اولویتداری وجود دارد؟ (پیشران) آیا عاملی وجود دارد که با کمترین تغییر بیشترین نتیجه حاصل شود؟ (شگفتیسازها) فقدان یا نقصان یا جایگزینی یا ترکیب یا اضافه کردن در موارد فوق، چه وضعیتی را پیش میآورد؟ | ۱.(در مورد صحت عقد فضولی): ما یتوقف علیه تأثیر العقد على القول بالکشف هو لحوق الاجازة، لا نفس الاجازة[۷۲] 2. فلا یکفى تحقق البلوغ الذی شرط للوجوب مقارنا مع طلوع الصبح فی وجوب صوم ذاک الیوم[۷۳] 3. وجوب ذی المقدمة من قبیل العلة الغائیة لوجوب المقدمة، فلا محذور أصلا فی البین، لا من قبیل العلة الفاعلیة حتّى یلزم محذور تقدم المعلول على العلة[۷۴] 4. عامل التحلیل للصلوه، التسلیم[۷۵] 5. ظاهر صحیح الحلبی أن علة الوجوب الإفضاء، لا الزوجیة[۷۶] 6. أنّ المستفاد من الأدلة أنّ حدوث هذه الحالة موجب للغسل[۷۷] 7. عالِماً کانَ الْمُحْرِمُ أَوْ جَاهِلًا؟ ۸.. مُبْتَدِئاً بِالْقَتْلِ أَوْ مُعِیداً؟ ۹. مُصِرّاً عَلَى مَا فَعَلَ أَوْ نَادِماً؟[۷۸] |
۴ | تفسیر و تبیین/ علت صوری (یا عوارض و آثارِ لازم ماهیه یا مفهوم، که بررسی عوارض تسعه و مقومات سته حرکت، و راهبردسازی و راهکارسازی، و قسمت پردازش سیستم را نیز به همراه دارد. و همینطور بحث بررسی موضوع از حیث سور و جهت قضایای محتملی که ممکن است تشکیل دهد) | موارد مشابه این موضوع کدامند؟ فصل یا عوارض ممیّز موضوع از موارد مشابه چیست؟ | آیا موضوع دارای مصادیقی با شکل خاصی است؟ آیا موضوع، صفت یا اثر یا حالتی است که متعلَّق خاصی دارد؟ آیا موضوع، وابسته به مقدار خاص، یا زمان خاص، یا مکان خاص، یا ارتباط خاص، یا اثرپذیری یا اثرگذاریِ خاص، یا اجزاء خاص، یا زمینۀ خاص، یا شرایط خاص، یا نتیجه خاص است؟ (یا وابسته به ترکیبی از موارد فوق؟) آیا تحقق آن از اولویتی برخوردار است؟ آیا شکلگیریِ آن نیاز به فعال شدن قواعد و قوانین فوقانی است؟ شکلگیری موضوع از چه نقطهای آغاز میشود؟ در چه نقطهای به اوج میرسد؟ چه موانعی در راه شکلگیری آن وجود دارد؟ (آیا ضریب تاثیر منفی هم دارند؟) قابلیت تبدیل به چه اشکال دیگری را دارد؟ مراحل شکلگیری آن چگونه است؟ آیا تقویتکننده لازم دارد؟ آیا عامل کنترلی برای عدم انحراف لازم دارد؟ سوال مهم برای احتمالپردازی: فقدان یا نقصان یا جایگزینی یا ترکیب یا اضافه کردن در موارد فوق، چه وضعیتی را پیش میآورد؟ | ۱.هو فی الأغلب أسود أو أحمر غلیظ، حار له دفع و إنّما اقتصر على هذا التعریف لأنه یمیزه عن غیره من الدماء عند الاشتباه[۷۹] 2.الصوم کفالنفس عن المفطرات. ۳.الوقف، تحبیس الاصل و اطلاق المنفعه. ۴.الضمان التعهد بالمال من البریء. ۵.المضاربه، دفع المال الی غیره. لیعمل فیه بحصه معینه من ربحه ۶.المزارعه، معامله علی الارض بحصه من حاصلها الی اجل معلوم. ۷.الوصیه، تملیک عین او منفعه او تسلط علی تصرف بعد الوفاه.[۸۰] 7. قَتَلَهُ عَمْداً أَوْ خَطَأً (نسبت متعلق با اختیار) ۸. قَتَلَهُ فِی حِلٍّ أَوْ حَرَمٍ (نسبت متعلق با مکان) ۹. مِنْ ذَوَاتِ الطَّیرِ کانَ الصَّیدُ أَمْ مِنْ غَیرِهَا (نسبت متعلق با نوع مفعولش) ۱۰.مِنْ صِغَارِ الصَّیدِ أَمْ مِنْ کبَارِهِ (نسبت متعلق با کیف) ۱۱. فِی اللَّیلِ کانَ قَتْلُهُ لِلصَّیدِ أَمْ بِالنَّهَارِ، (نسبت متعلق با زمان)[۸۱] 12. الایجاب ثم القبول ۱۳. فَرَضَ اللَّهُ تَعَالَى الْإِیمَانَ تَطْهِیراً مِنَ الشِّرْک، وَ الصَّلَاةَ تَنْزِیهاً مِنَ الْکبْرِ، وَ الزَّکاةَ سَبَباً لِلرِّزْقِ، وَ الصِّیامَ ابْتِلَاءً لِإِخْلَاصِ الْخَلْقِ، وَ الْحَجَّ تَقْوِیةً لِلدِّینِ، وَ الْجِهَادَ عِزّاً لِلْإِسْلَامِ، وَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعَوَامِّ، وَ النَّهْی عَنِ الْمُنْکرِ رَدْعاً لِلسُّفَهَاءِ، وَ صِلَةَ الرَّحِمِ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ، وَ الْقِصَاصَ حَقْناً لِلدِّمَاءِ، وَ إِقَامَةَ الْحُدُودِ إِعْظَاماً لِلْمَحَارِمِ، وَ تَرْک شُرْبِ الْخَمْرِ تَحْصِیناً لِلْعَقْلِ، وَ مُجَانَبَةَ السَّرِقَةِ إِیجَاباً لِلْعِفَّةِ، وَ تَرْک الزِّنَا تَصْحِیحاً لِلنَّسَبِ- وَ قِیلَ: تَحْصِیناً وَ تَرْک اللِّوَاطِ تَکثِیراً لِلنَّسْلِ، وَ الشَّهَادَاتِ اسْتِظْهَاراً عَلَى الْمُجَاحَدَاتِ، وَ تَرْک الْکذِبِ تَشْرِیفاً لِلصِّدْقِ، وَ السَّلَامَ أَمَاناً مِنَ الْمَخَاوِفِ، وَ الْإِمَامَةَ نِظَاماً لِلْأُمَّةِ، وَ الطَّاعَة.[۸۲] |
۵ | …/ علت غایی | موضوع مورد نظر چه نتایج و آثاری ایجاد میکند؟ | اثر آن بر بدن؟ بر ذهن و فکر؟ بر روح و قلب؟ اثر بر رفتار و عمل؟ اثر بر محیط زیست؟ اثر بر دیگر انسانها؟ اثر آن نسبت به خداوند؟ اثر تشدیدکننده؟ یا تضعیف کننده؟ حرکتدهنده است یا متوقف کننده است؟ اثر کوتاه مدت دارد یا طولانی؟ اثر حداقلی دارد یا حداکثری؟ اثر تاسیسی دارد یا جبرانی؟ میدان اثرگذاری آن چقدر است؟ اگر با همین روند ادامه پیدا کند چه نتایجی ایجاد خواهد شد؟ اگر اثر مورد نظر حاصل نشود چه تبعاتی خواهد داشت؟ چه اثراتی نباید بهوجود بیاید؟ اگر خروجی مورد نظر مطلوب نبود و بخواهیم تغییراتی بهوجود بیاوریم، آیا هزینه این تغییرات معقول یا مطلوب است؟ | ۱. لَا تَضْرِبُوا أَطْفَالَکمْ عَلَى بُکائِهِمْ فَإِنَّ بُکاءَهُمْ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ الصَّلَاةُ عَلَى النَّبِی صلیاللهعلیهوآله وَ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ الدُّعَاءُ لِوَالِدَیهِ.[۸۳] 2. دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ عَلَى عَائِشَةَ وَ قَدْ وَضَعَتْ قُمْقُمَتَهَا فِی الشَّمْسِ فَقَالَ یا حُمَیرَاءُ مَا هَذَا قَالَتْ أَغْسِلُ رَأْسِی وَ جَسَدِی قَالَ لَا تَعُودِی فَإِنَّهُ یورِثُ الْبَرَصَ.[۸۴] 3. عِلَّةُ غُسْلِ الْجَنَابَةِ لِلنَّظَافَةِ وَ تَطْهِیرِ الْإِنْسَانِ نَفْسَهُ مِمَّا أَصَابَهُ مِنْ أَذَاهُ وَ تَطْهِیرِ سَائِرِ جَسَدِهِ لِأَنَّ الْجَنَابَةَ خَارِجَةٌ مِنْ کلِّ جَسَدِهِ فَلِذَلِک وَجَبَ عَلَیهِ تَطْهِیرُ جَسَدِهِ کلِّهِ وَ عِلَّةُ التَّخْفِیفِ فِی الْبَوْلِ وَ الْغَائِطِ لِأَنَّهُ أَکثَرُ وَ أَدْوَمُ مِنَ الْجَنَابَةِ فَرَضِی فِیهِ بِالْوُضُوءِ لِکثْرَتِهِ وَ مَشَقَّتِهِ وَ مَجِیئِهِ بِغَیرِ إِرَادَةٍ مِنْهُ.[۸۵] 4. سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ عِلَّةِ الصَّلَاةِ فَإِنَّ فِیهَا مَشْغَلَةً لِلنَّاسِ عَنْ حَوَائِجِهِمْ وَ مَتْعَبَةً لَهُمْ فِی أَبْدَانِهِمْ قَالَ فِیهَا عِلَلٌ وَ ذَلِک أَنَّ النَّاسَ لَوْ تُرِکوا بِغَیرِ تَنْبِیهٍ وَ لَا تَذَکرٍ لِلنَّبِی ص بِأَکثَرَ مِنَ الْخَبَرِ الْأَوَّلِ وَ بَقَاءِ الْکتَابِ فِی أَیدِیهِمْ فَقَطْ لَکانُوا عَلَى مَا کانَ عَلَیهِ الْأَوَّلُون.[۸۶] |
۶ | کشف روابط/ رابطه با ابواب فقه | موضوع مورد نظر در هر یک از ابواب فقه چه موقعیت و تاثیروتاثری دارد؟ | بررسی موضوع در تکتک ابواب فقه | ۱.نقش طهارت و صلوه در حج ۲.نقش نهیاز منکر در بیع ۳. نقش زکات در جهاد؛ مانند: اما المؤلفة قلوبهم الذین یستمالون الى الجهاد، فإنه یجوز اعطاءهم من الزکاة[۸۷] 4. نقش کفالت در دیات، مانند: تَحْصِیلُ الْکفَالَةِ بِإِطْلَاقِ الْغَرِیمِ مِنَ الْمُسْتَحق قَهْراً، فَلَوْ کانَ قَاتِلًا لَزِمَهُ إِحْضَارُهُ أَوِ الدِّیةُ[۸۸] 5. رابطه قصاص با نکاح؛ مانند: لو أصدقها عینا غائبة أو خالعها علیها أو عفا عن القصاص علیها، صحّ النکاح عنده.[۸۹] 6. رابطه طهارت با دیات[۹۰] مثلا: قیل یثبت الدیه، لإنه یجبر على الإبانة لأنه نجس لا تصح الصلاة معه و لا أضطره إلى الإبانة للالتحام و الطهارة.[۹۱] 7. وضعیت «کودک» در کلیه ابواب فقه (نماز صبی، حج صبی، جهاد صبی، نکاح صبی، زکات صبی، بیع صبی، قصاص صبی، حد صبی، ارث صبی و …) |
۷ | کشف روابط/ رابطه با سطوح نیازها | موضوع مورد نظر، چه نقشی در رفع نیاز در سطوح مختلف نیازها دارد؟ | آیا در نیازهای پایه و زیستی اثر دارد؟ آیا در نیازهای مربوط به روابط اجتماعی اثر دارد؟ آیا در نیازهای متعالی اثر دارد؟ ضریب تاثیر آن در رفع این نیازها چقدر است؟ | ۱. سَأَلْتُهُ عَنِ الْمُتَمَتِّعِ یکونُ لَهُ فُضُولٌ مِنَ الْکسْوَةِ بَعْدَ الَّذِی یحْتَاجُ إِلَیهِ، فَتَسْوَى تِلْک الْفُضُولُ مِائَةَ دِرْهَمٍ، یکونُ مِمَّنْ یجِدُ الْمَالَ لِأَنْ یحُجَّ؟ فَقَالَ: «لَا بُدَّ مِنْ کرَاءٍ وَ نَفَقَةٍ». فَقُلْتُ لَهُ: إِنَّ لَهُ کرَاءً وَ نَفَقَةً، وَ مَا یحْتَاجُ إِلَیهِ مِنْ هَذَا الْفُضُولِ مِنْ کسْوَتِهِ.فَقَالَ: «وَ أَی شَیءٍ کسْوَةٌ بِمِائَةِ دِرْهَمٍ؟ هَذَا مِمَّنْ قَالَ اللَّهُ تَبَارَک وَ تَعَالَى:فَمَنْ لَمْ یجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیامٍ فِی الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ.[۹۲] 2. إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَ فِی الْقُرْآنِ تِبْیاناً لِکلِّ شَیءٍ حَتَّى وَ اللَّهِ مَا تَرَک شَیئاً یحْتَاجُ إِلَیهِ الْعَبْدُ حَتَّى وَ اللَّهِ مَا یسْتَطِیعُ عَبْدٌ أَنْ یقُولَ لَوْ کانَ فِی الْقُرْآنِ هَذَا إِلَّا وَ قَدْ أَنْزَلَهُ اللَّهُ فِیهِ[۹۳] 3. سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یکونُ أَبُوهُ أَوْ عَمُّهُ أَوْ أَخُوهُ یکفِیهِ مَئُونَتَهُ أَ یأْخُذُ مِنَ الزَّکاةِ فَیتَوَسَّعَ بِهِ إِنْ کانُوا لَا یوَسِّعُونَ عَلَیهِ فِی کلِّ مَا یحْتَاجُ إِلَیهِ فَقَالَ لَا بَأْسَ.[۹۴] 4. مَنْ بَاعَ وَ اشْتَرَى فَلْیحْفَظْ خَمْسَ خِصَالٍ وَ إِلَّا فَلَا یشْتَرِ وَ لَا یبِعِ الرِّبَا وَ الْحَلْفَ وَ کتْمَانَ الْعَیبِ وَ الْحَمْدَ إِذَا بَاعَ وَ الذَّمَّ إِذَا اشْتَرَى.[۹۵] 5. خَمْسُ خِصَالٍ مَنْ فَقَدَ مِنْهُنَّ وَاحِدَةً لَمْ یزَلْ نَاقِصَ الْعَیشِ زَائِلَ الْعَقْلِ مَشْغُولَ الْقَلْبِ فَأَوَّلُهَا صِحَّةُ الْبَدَنِ وَ الثَّانِیةُ الْأَمْنُ وَ الثَّالِثَةُ السَّعَةُ فِی الرِّزْقِ وَ الرَّابِعَةُ الْأَنِیسُ الْمُوَافِقُ قُلْتُ وَ مَا الْأَنِیسُ الْمُوَافِقُ قَالَ الزَّوْجَةُ الصَّالِحَةُ وَ الْوَلَدُ الصَّالِحُ وَ الْخَلِیطُ الصَّالِحُ وَ الْخَامِسَةُ وَ هِی تَجْمَعُ هَذِهِ الْخِصَالَ الدَّعَةُ[۹۶] |
۸ | کشف روابط/ عناصر فرهنگ | موضوع مورد نظر، چه اثرگذاری و اثرپذیری در لایهها و عناصر فرهنگ دارد؟ | تاثیر موضوع در باورسازی چقدر است؟ تاثیر موضوع در ارزشسازی؟ در تشکیل یا تقویت یا تضعیف گروههای مرجع و نخبگانی؟ در قانونسازی؟ در ساختارسازی؟ در فضاسازی؟ در نمادسازی؟ ضریب اهمیت هر یک؟ | ۱. بَادِرُوا أَوْلَادَکمْ بِالْحَدِیثِ قَبْلَ أَنْ یسْبِقَکمْ إِلَیهِمُ الْمُرْجِئَةُ.[۹۷] (مقابله با گروه مرجع، باورسازی) ۲. بَادِرُوا بِالسَّلَامِ عَلَى الْحَاجِّ وَ الْمُعْتَمِرِ وَ مُصَافَحَتِهِمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُخَالِطَهُمُ الذُّنُوبُ.[۹۸] (گروه نخبگانی) ۳. بَادِرُوا إِلَى رِیاضِ الْجَنَّةِ قَالُوا یا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا رِیاضُ الْجَنَّةِ قَالَ حَلَقُ الذِّکرِ[۹۹] (فضاسازی) ۴. عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ صَلَاةُ الْإِحْدَى وَ الْخَمْسِینَ وَ زِیارَةُ الْأَرْبَعِینَ وَ التَّخَتُّمُ فِی الْیمِینِ وَ تَعْفِیرُ الْجَبِینِ وَ الْجَهْرُ بِبِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ[۱۰۰] (نمادسازی) 5. فَمَا عَلَامَةُ الْمُؤْمِنِ فِی ذَلِک الزَّمَانِ؟ قَالَ ینْظُرُ إِلَى وَلِی اللَّهِ فَیتَوَلَّاهُ وَ إِلَى عَدُوِّ اللَّهِ فَیتَبَرَّأُ مِنْهُ وَ إِنْ کانَ حَمِیماً قَرِیباً[۱۰۱] |
محور سوم از بحث: نقش منطق سیستمها در اجتهاد تمدنی
براساس «نگرش سیستمی به دین»[۱۰۲]، گزارههای دین، علاوه بر تعیین اهداف و شاخصها در ابعاد مختلف زندگی، ارائه کننده راهبردها (استراتژی) [۱۰۳]نیز هستند؛ و از آنجاییکه راهبردها تعیین «فرآیند بهینه» برای تحقق آثار مورد نظر هستند، تشخیص و استخراج آنها از گزارههای دین، بسیار حیاتی است؛ روش «اجتهاد سیستمی یا اجتهاد فرآیندی» اشاره به همین مطلب دارد.
اجتهاد سیستمی چیست؟
اجتهاد سیستمی، به کارگیری تمام تلاش معرفتی برای کشف نظر خداوند در پاسخ به نیازهای خرد و کلان جامعه با تولید مدلها و سیستمهای مورد نیاز بشر، از منابع دین با روش «اجتهاد جواهری»[۱۰۴] علاوه «منطق استنباط فرآیندها»[۱۰۵] است.
شبکهسازی از گزارههای دین در مورد یک موضوع، با استفاده از اجتهاد سیستمی (منطق فرآیندها)، موجب تولید «نظریه» و «مدل» دینی در آن موضوع میشود؛ یعنی با کشف روابط بین گزارههای مربوط به یک موضوع، در قالب ورودی، خروجی و پردازش (تعیین نقطه شروع، مرکز ثقل فرآیند، مسیر حرکت قدمبهقدم، نقاط بحران و نقطه پایان و فرآیند بازخوردگیری) میتوان یک مدل تولید کرد.
تبیین بحث:
از آنجایی که هستی شبکهای است[۱۰۶] ،موقعیت و مختصات تمام پدیدهها و موضوعات، در برآیند روابط آنها با کلان هستی باید محاسبه شود؛ و از آنجایی که تشریع مطابق تکوین و تجلی تکوین است وقتی بخواهیم نظر خداوند در مورد یک موضوع را بدانیم باید موقعیت آن موضوع در مجموعه گزارههای دین محاسبه و تشخیص داده شود. محورهای این محاسبه به صورت زیر است:
- ورودی سیستم: شبکه مسائل و موضوعات زندگی، شبکه مسائل علوم انسانی
- محیط سیستم: شبکه هستی[۱۰۷]
- فرآیندهای پایة سیستم: ساختارها و قوانین هستی، عقل و فطرت (اصول عقلانی و عقلائی)[۱۰۸]
- دادهها و منابع اطلاعات: شبکه گزارههای دین
- مرزهای سیستم: شبکه اهداف دین[۱۰۹]،
و چهارچوبها و ارزشهای بنیادین دین (عمومات فوقانی)[۱۱۰]
- فرآیند کشف و تحلیل اطلاعات: منطق فهم دین و الگوریتم اجتهادجواهری
- ابعاد سیستم: مفهوم گسترش یافتة «حُکم» از ما یطلبه الشارع، به ما صدر عن الشارع لتنظیم الحیاه و مفهوم گسترش یافتة «موضوع» از فعل جوارحی مکلفِ واحد، به کلیه شؤون زندگی(خرد و کلان)
- ابزار تحلیل مفهومی: منطق فرآیندیابی در تحلیل (با توجه به نظریۀ وضع الفاظ برای روح معنا)
- ابزارگسترش دامنه مفهوم: منطق فقه تفریعی در تطبیق
- منطق مدلسازی در ترکیب: علل اربع+مقولات عشر+ فرمول حرکت= ابزار ترکیب متغیرها
- ابزار جستجو: ماتریس کلیدواژهها
- ابزار کشف متغیرهاو روابط و جمع دلالی: جدول تحلیل گزارهای
- خروجی: نظریه شارع در بارۀ موضوع مورد نظر
- فرآوری: ترجمه گزارة دین به زبان فرضیه علمی و استخراج راهبرد
- ابزار کشف دامنه و بُرد نظریه و آزمون انسجام بیرونی: موقعیتیابی فرضیه در الگوی پیشرفت و نقشه تمدنی[۱۱۱]
تصویر زیر نمایی کلی از اجتهاد سیستمی را ارائه کرده است:

نکته مهم: کلیه عباراتی که در تصویر مشاهده میشود، عنوانی کلی هستند که در هر موضوعی باید به تناسب آن موضوع، مصداقگذاری شوند، این مصداقگذاری باید براساس «ادله موجّه مستند به دین» صورت پذیرد.
اجتهاد سیستمی یعنی در مورد هر مساله و موضوعی که میخواهیم نظر دین را در مورد آن بهدست آوریم باید تعیین کنیم که در گزارههای دین، چه متغیرهایی با چه خصوصیات و روابطی با یکدیگر ترکیب شدهاند تا برآیندی در موضوع مورد بحث بهدست آید.
اجتهاد سیستمی، به زبان فقهی، «جمع دلالیِ» ادله معتبر عقلی و نقلی براساس منطق سیستمهاست؛ یعنی تعیین این که ادله مختلف مرتبط با یک موضوع، هر کدام ناظر به کدام بُعد از ابعاد سیستمی هستند که موضوع مورد نظر به آن ارتباط دارد؛ آیا تعیین اهداف هستند یا تعیین اجزاء یا تعیین زاویه دید یا تعیین زمینه تحقق یا شرایط مورد نیاز، یا نقطه شروع، یا مرکز ثقل، یا مراحل، یا نقاط بحران و خلل و موانع، یا انواع نتایج خروجی عملی، یا شاخص ارزیابی، یا کیفیت بهبود و اصلاح.
تطبیق نمونه فقهی بر اجتهاد سیستمی:
نمونهای را بررسی کنیم ← از سیستم عبادی اسلام/ مدل «صلوه»:
«نماز» با خصوصیاتی که مسلمانان میخوانند، مدلی از عبادت است که با تمام جزئیات و شرایط در دین ارائه شده است؛ ملاحظۀ «نماز» بهعنوان یک مدل، یعنی تشخیص فرآیندی در نماز که ورودیها را به خروجی مورد نظر تبدیل میکند؛ بنابراین برای رسیدن به نتیجه، باید ورودیها، خروجی و فرآیندِ تبدیل (زمینه، نقطه شروع، نقطه مرکزی، مراحل، نقاط بحران) از گزارههای دین بهدست آیند. اگر مجموعه احکام فقهی مربوط به نماز را کنار هم بگذاریم خواهیم دید که مدلی به صورت زیر داریم:
- ورودیهای سیستم = انسان(بدن، ذهن و فکر، قلب و روح) با تمام لوازم و ملزومات، محیط، زندگی، سرنوشت، ماوراء، کمال، نیروهای مثبت و نیروهای منفی در هستی، دیگر انسانها (در محیط خانواده، محیط کار، محیط شهر، محیط بینالملل)، گذشته و آینده، قوانین طبیعی جسمی، فکری و روحی، مشکلات و بحرانهای انسانی، قوانین و مدلها و سیستمهای دیگر دینی.
- خروجیهای سیستم = (اهداف، آثار و نتایجی که توسط نماز کامل ایجاد میشوند)= تمرکز فکری و روحی، فعال شدن احساس حضور خدا و معنادارشدن سطحی عمیقتر از حیات، اتصال به آگاهی جامع الهی، جذب نیروهای مثبت و نورانی و افزایش نیرو و انرژی روحی، دفع نیروهای منفی و ارتقاء در درجه خلوص ادراکات و معرفتها، آرامش و بهداشت معنوی فردی و جمعی، همسو شدن کلیه نیروهای روحی با نیروهای جاری در هستی در کل زمین، از بین رفتن آثار منفی عملکردهای قبلی، تعمیق فهم و احساس از دیگر دستورات الهی برای حرکت در زندگی دنیا و عبور به سوی ابدیت.
- فرآیند پردازش/ تعیین مرزهای سیستم= تمام افراد انسان اعم از مرد و زن بالغ و کودکانی که به تشخیص رسیدهاند، در تمام مکانها و در تمام زمانها و در هر شرایط، تا آخر عمر
- فرآیند پردازش/ تعیین زمینهساز اولیه = طهارت بدن و لباس + وضوء + تعیین قبله و رو به قبله ایستادن + تشخیص زمان + طهارت مکان سجده + آرامش بدن و قرار گرفتن در موقعیت مراقبه و دوری از خوردن و آشامیدن و حرکتکردن و حرف زدن
- فرآیند پردازش/ تعیین نقطه شروع = اذان و اقامه + نیت + قیام + تکبیر (که در هر کدام کمیت و کیفیت ظاهری و باطنی آن ذکر شده است)
- فرآیند پردازش/ تعیین مراحل فرآیند = قرائت + رکوع + سجود + تشهد + سلام (که در هر کدام کمیت و کیفیت ظاهری و باطنی آن ذکر شده است)
- فرآیند پردازش/ تعیین مرکز ثقل = توجه به خداوند و فهم اینکه چه میکند و چه میگوید
- فرآیند پردازش/ تعیین نقاط بحران = کلیه رفتارهای منجر به شک یا منجر به بطلان نماز (اَحکام خلل در نماز، چه نماز فُرادی و چه نماز جماعت و چه نمازهای جمعیتی مانند نماز عیدفطر یا نماز جمعه)
- فرآیند پردازش/ بازخورد در سیستم = کلیه احکام مربوط به رفع نقص و شک در نماز
- متغیرهای تقویت و تشدید کننده = کلیه مستحبات نماز (در کلیه انواع نماز)
- متغیرهای تضعیفکننده و بازدارنده = کلیه مکروهات در نماز (در کلیه انواع نماز)
نتیجهگیری:
براساس اجتهاد سیستمی:
- در تعریف مسائل، نیازها و موضوعات، باید کلیه متغیرها، مولفهها، عناصر و اجزاء مرتبط و احتمالا مرتبط با مساله، استخراج شود و به صورت شبکه مسائل درآید. (شناسایی تمام فروعات احتمالی مساله در کلیه ابعاد و زمینههای دین اعم از ابواب فقه، اخلاق، معارف و اهداف دین)
- در استخراج پاسخ به مساله، ابتدا باید شبکه کلیدواژههای حداکثری از مفاهیم احتمالا مرتبط با مساله تولید شود تا به تعبیر اصولیین ،یاس عن الفحص حاصل شود (میدان معنایی حداکثری)
- پس از دستیابی به گزارههای حداکثری، اعتباریابی سندی صورت پذیرد؛ سپس تکتک گزارههای معتبر،به «موضوع + محمول + نسبت» تجزیه شوند؛ سپس مقولهبندی شوند (مرتبسازی یکبار براساس موضوع، یکبار براساس محمول و یکبار براساس نسبت انجام شود تا تشابهها و تمایزها پدیدار شوند)
- باید کلیه معانی احتمالی موجّه از هر گزاره براساس قواعد معناشناسی، استخراج شود + تمام قرائن محتمل در مورد این مساله و موضوع، استقراء شود (از قرائن زیرساختی مانند اهداف دین و قواعد کلان حقوقی، اخلاقی معرفتی، گرفته تا قرائن مربوط به آن باب خاص فقهی، و قرائن مربوط به فضای خاص آن مساله مانند شان نزول، و قرائن مربوط به ادبیات گفتاری)
- برای دستیابی به پاسخ نهایی از میان محتملات فوقالذکر، باید از منطق فرآیندها و مدلسازی مدد جست؛ یعنی مجموعه گزارههای بهدست آمده با معانی محتمل را در یک مدل کاربردی، که دارای ورودی، خروجی، پردازش و مراحل پردازش است، در کنار هم قرار داد تا معلوم شود هر کدام از این گزارهها، در چه قسمتی میتوانند ایفای نقش داشته باشند.
نتیجه بحث را میتوان در دو تصویر زیر نیز ارائه کرد:


و الحمدلله رب العالمین.
شیخ عبدالحمید واسطی
منابع:
- ابنبابویه(شیخ صدوق) محمدبنعلی الخصال [کتاب]. – قم : جامعه مدرسین حوزه علمیه, ۱۳۶۲.
- ابنبراج عبدالعزیز المهذب [کتاب]. – قم : جامعه مدرسین حوزه علمیه, ۱۴۰۶.
- اسلامی رضا مدخل علم فقه [کتاب]. – قم : مرکز مدیریت حوزه علمیه, ۱۳۸۴.
- اشتهاردی علیپناه مدارک العروه [کتاب]. – تهران : دار الأسوة للطباعة و النشر, ۱۴۱۷ق.
- اصفهانی محمدحسین نهایهالدرایه فی شرح الکفایه [کتاب]. – بیروت : موسسه آلالبیت لاحیاء التراث, ۱۳۶۱ق.
- آملی میرزامحمدتقی مصباح الهدی فی شرح العروه الوثقی [کتاب]. – تهران : مولف, ۱۳۸۰.
- آیتالله سبحانی جعفر أصول الفقه المقارن فیما لا نص فیه [کتاب]. – قم : موسسه امام صادق علیهالسلام, ۱۳۸۳.
- آیتالله سبحانی جعفر تهذیب الاصول (تقریرات درس نائبالامام خمینی) [کتاب]. – قم : موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی, ۱۴۲۳.
- آیتالله سیستانی سیدعلی الرافد فی علم الاصول [کتاب]. – قم : موسسه الامام الصادق علیهالسلام, ۱۴۱۴ق.
- ایروانی باقر دروس تمهیدیه فی الفقه الاستدلالی علی المذهب الجعفری [کتاب]. – قم : بینا, ۱۴۲۷ق.
- برقی احمدبنمحمد المحاسن [کتاب]. – قم : دارالکتب الاسلامیه, ۱۳۷۱ق.
- بری باقر فقه النظریه عند الشهید الصدر [مقاله] // مجله قضایا اسلامیه معاصره. – بغداد : مرکز دراسات فلسفه الدین, ۱۴۲۱ق. – ص. ۱۶۵.
- حکیم محمدتقی الاصول العامه فی الفقه المقارن [کتاب]. – قم : مجمع جهانی اهل بیت, ۱۴۲۳ق.
- حلی، فاضل مقداد مقداد بن عبدالله التنقیح الرائع لمختصر الشرایع [کتاب]. – قم : کتابخانه آیت الله مرعشی, ۱۴۰۴ق.
- حمیدیزاده محمدرضا پویاییهای سیستم [کتاب]. – تهران : دانشگاه شهید بهشتی, ۱۳۷۹.
- حمیری عبداللهبنجعفر قرب الاِسناد [کتاب]. – قم : موسسه آلالبیت علیهمالسلام, ۱۴۱۳ق .
- خسروپناه عبدالحسین انتظار بشر از دین [کتاب]. – تهران : پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی, ۱۳۸۲.
- رضائیان و همکاران علی تجزیه و تحلیل و طراحی سیستم [کتاب]. – تهران : انتشارات سمت, ۱۳۹۳.
- رفیعپور فرامرز کندوکاوها و پنداشتهها (مقدمهای بر روشهای تحقیقات اجتماعی) [کتاب]. – تهران : شرکت سهامی انتشار, ۱۳۹۳.
- شعیری محمدبنمحمد جامع الاخبار [کتاب]. – نجف : مطبعه حیدریه, بیتا.
- شهید اول محمدبنمکی اللمعه الدمشقیه فی فقه الامامیه [کتاب]. – بیروت : دارالتراث, ۱۴۱۰ق.
- شهید صدر سیدمحمدباقر دروس فی علم الاصول [کتاب]. – قم : دارالهدی, ۱۴۰۰ق.
- شیخ بهایی محمد بن حسین زبده الاصول [کتاب]. – قم : مرصاد, ۱۰۳۱.
- شیخ مفید محمدبنمحمد المزار [کتاب]. – قم : کنگره جهانی هزاره شیخ مفید, ۱۴۱۳ق.
- ضیایی فر سعید فلسفه فقه [کتاب]. – قم : پژوهشگاه حوزه و دانشگاه, ۱۳۹۲.
- عراقی ضیاءالدین نهایه الافکار [کتاب]. – قم : جامعه مدرسین حوزه قم, ۱۳۶۱ق.
- علامه حلی حسنبنیوسف تحریر الاحکام الشرعیه [کتاب]. – قم : موسسه الامام الصادق علیهالسلام, ۷۲۶ق.
- علامه حلی حسنبنیوسف تذکره الفقهاء [کتاب]. – قم : موسسه آلالبیت علیهمالسلام, بیتا.
- علمالهدی (معروف به سیدمرتضی) علیبنحسین رسائل الشریف المرتضی [کتاب]. – قم : دارالقرآن الکریم, ۴۳۶ق.
- فیض کاشانی ملامحسن المحجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء [کتاب]. – قم : انتشارات جامعه مدرسین حوزه قم, ۱۳۸۳ق.
- قانصوه محمود المقدمات و التنبیهات فی شرح اصولالفقه [کتاب]. – بیروت : دارالمورخ العربی, ۱۴۱۸ق.
- گردآوری واحد فقه و حقوق گفتگوهای فلسفه فقه [کتاب]. – قم : انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی, ۱۳۷۷.
- گلپایگانی سیدمحمدرضا الشهادات، تقریرات [کتاب]. – قم : مولف, ۱۴۰۵.
- محقق اصفهانی محمدتقی هدایه المسترشدین [کتاب]. – قم : موسسه النشر الاسلامی, ۱۲۴۸ق.
- محقق حلی جعفربنحسن معارج الاصول [کتاب]. – لندن : موسسه الامام علی علیهالسلام, ۶۷۶ق.
- محقق خویی سیدابوالقاسم محاضرات فی الاصول [کتاب]. – قم : موسسه احیاء الاثار الامام الخویی, ۱۴۱۳ق.
- محقق نائینی محمدحسین اجود التقریرات [کتاب]. – قم : مطبعه العرفان, ۱۳۵۵ش.
- مصطفوی سیدکاظم ماهیت حکم [مقاله] // فصلنامه حقوق. – تهران : دانشگاه تهران, ۱۳۸۸. – جلد دوره۳۹ شماره۱.
- منتظری حسینعلی دراسات فی ولایه الفقیه و فقه الدوله الاسلامیه [کتاب]. – قم : نشر تفکر, ۱۴۰۹ق.
- موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی خطابات قانونیه [کتاب]. – تهران : نشر عروج, ۱۳۸۵.
- میرزا قمی ابوالقاسم القوانین المحکمه فی الاصول [کتاب]. – قم : احیاء الکتب الاسلامیه, ۲۱۳۱ق.
- نائبالامام خمینی سیدروح الله مناهج الوصول الی علم الاصول [کتاب]. – قم : موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی, ۱۴۱۵.
- نجفی مرعشی سیدشهابالدین القول الرشید فی الاجتهاد و التقلید [کتاب]. – قم : کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی, ۱۴۲۲ق.
- نراقی ملااحمد مستندالشیعه فی احکام الشریعه [کتاب]. – قم : موسسه آلالبیت علیهمالسلام, ۱۴۱۵ق.
- نصری عبدالله انتظار بشر از دین [کتاب]. – تهران : موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر, ۱۳۷۸.
- واسطی عبدالحمید دوره طراحی سیستم های دینی [گزارش]. – مشهد مقدس : موسسه مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام, ۱۳۹۳.
[۱] فرائد الأصول، کفایة الأصول، اجود التقریرات، نهایة الأفکار، نهایة الدرایة فی شرح الکفایة، مصباح الأصول، تهذیب الأصول، بحوث فی علم الأصول، منتقى الأصول
[۲]شهید صدر این دیدگاه را در کتاب «المدرسه القرآنیه» بهعنوان روش تفسیر ارائه کرد و از آن به «المنهج الموضوعی» نیز تعبیر کرده است؛ جوهرۀ آن این است که نگاه سیستمی و مجموعی به آیات و قرائن مربوط به یک موضوع، منجر به استنطاق نظر خداوند در مورد آن موضوع با ابعاد مختلف و مرتبط آن میشود. (شهید صدر، ۱۴۲۱ ق، المدرسه القرآنیه، قم، مرکز بررسی آثار شهید صدر)
[۳] در تعریف «فقه نظریه» چنین آمده است: «فهم نصوص الشریعه فهما یراد منه اکتشاف و استخلاص النظریات الاسلامیه، او انها الاجتهاد القائم علی القرآن الکریم و السنه المطهره و العقل، لاکتشاف النظریات الاسلامیه فی مختلف مجالات الحیاه التی یراد للدین ان یتقدم الی دوره فی القیمومه علیها» (فقه النظریه عند الشهید الصدر، مجله القضایا الاسلامیه المعاصره، شماره۱۱ ص۱۳، (بری, ۱۴۲۱ق)
فقیه در فقه متعارف به دنبال دستیابی به حجت برای عمل است ولی فقیه در فقه نظریات به دنبال دستیابی به حجت در تعیین خطوط کلی حاکم بر یک موضوع است. (روششناسی فقه نظریات اقتصادی از منظر شهید صدر، آقانظری حسن، مجله معرفت اقتصادی شماره هشتم)
شهید صدر در روش «استنطاقی و موضوعی» برای دستیابی به «فقه النظریه» به ضرورت استفاده از روش دادهکاوی بنیادین نیز اشاره دارد: «عملیه الاکتشاف، تسلک طریقا غیرمباشر، فتبدء من البناء العلوی و تنتهی الی القاعده و تنطلق من جمیع الاثار و تنسیقها الی الظفر بالنظریه الاسلامیه» (بری, ۱۴۲۱ق)
[۴] توصیفات دیگری برای تولید علم دینی ارائه شدهاند که به مبانی پرداختهاند و همچنین کمتر رویکرد اجتهادی را مد نظر داشتهاند، مانند مدل دکتر گلشنی، مدل دکتر خسروباقری، مدل آیتالله جوادی.
[۵] سخنرانی ارائه شده در ۱۳۹۵-۰۶-۱۱ در موسسه مطالعات تمدن اسلامی اصفهان، قابل دسترسی در نشانی
[۶] تفصیل این مباحث در کتاب «نگرش سیستمی به دین»، تالیف عبدالحمید واسطی، نشر موسسه مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام۱۳۹۱ ارائه شده است و همچنین در سایت این موسسه به نشانی isin.ir
[۷] ر.ک. به پویاییهای سیستم، (حمیدیزاده, ۱۳۷۹)؛ تجزیه و تحلیل و طراحی سیستم، (رضائیان و همکاران, ۱۳۹۳)، انتشارات سمت
[۸] ر.ک. کندوکاوها و پنداشتهها(مقدمهای بر روشهای شناخت جامعه و تحقیقات اجتماعی)؛ (رفیعپور, ۱۳۹۳)؛ شرکت سهامی انتشار
[۹] در کتاب «منتهی المطلب فی تحقیق المذهب» ج۱ ص۷ ، (علامه حلی, ۱۴۱۲ق) چنین آمده است: لمّا کان الفقه باحثا عن الوجوب و النّدب و الإباحة و الکراهة و التّحریم و الصحّة و البطلان، لا من حیث هی، بل من حیث هی عوارض لأفعال المکلّفین، لا جرم، کان موضوع هذا العلم هو أفعال المکلّفین من حیث الاقتضاء و التّخییر.
در «ذکری الشیعه لاحکام الشریعه»، شهید اول، ج۱ ص۴۰ چنین آمده است: المراد بالأحکام (فی تعریف الفقه) ما اقتضاه الخطاب وجودا أو عدما- مانعین من النقیض أو لا- أو تخییرا، و هی: الوجوب، و الحرمة، و الندب، و الکراهة، و الإباحة؛ و منه یعلم رسومها؛ و السببیة و الشرطیة و الصحة و الفساد یرجع إلى الاقتضاء و التخییر إن جعلت أحکاما.
[۱۰] در کتاب «الشهادات» تقریر درس خارج مرحوم آیتالله گلپایگانی،ص ۱۲۴ (تقریر سیدعلی حسینی میلانی) چنین آمده است: انّ موضوعات الأحکام هی أفعال العباد لا الاوصاف. (گلپایگانی, ۱۴۰۵)
[۱۱] فاضل مقداد در کتاب «التنقیح الرائع لمختصر الشرایع» چنین آورده است: موضوعه أفعال المکلفین من حیث یحل و یحرم و یصح و یفسد. (ج۱ ص۵ ، (حلی، فاضل مقداد, ۱۴۰۴ق)
[۱۲] مراد از «الاحکام»، اعتباراتی است که به افعال تعلق میگیرند. (با این قید، گزارههای توصیفی که صِرفا بیانگر امری تکوینی هستند خارج شدند.)
[۱۳] مراد از قید «الشرعیه»، اعتباراتی است که از جانب شارع ارائه شده است. (ما من شأنه أن یؤخذ من الشّارع و إن استقلّ بإثبات بعضها العقل أیضا) با این قید، اعتبارات عقلاء فیما بینهم خارج شد.
[۱۴] مراد از قید «الفرعیه»، مسائلی است که در صحنه زندگی، باید برای آنها تصمیمگیری شود که انجام شود یا انجام نشود. (تطبیق قوانین بر مصادیق – ما یتعلق بالعمل بلاواسطه – النسب الجزئیه، به تعبیر صاحب قوانین)؛ با این قید، قواعد کلی را که منشاء تفریع فروع هستند خارج کرد.
[۱۵] مراد از قید «عن ادلتها»، ضرورت روشمندی دستیابی به حکم است، یعنی تفریع فروع باید بهصورت موجّه انجام شود بهطوری که منجر به حجیت شود. با این قید، علم به احکامی که حصولی نباشند یا براساس روش تحقیق فقهی نباشند خارج میشوند.
[۱۶] مراد از قید «التفصیلیه»، ارائه نحوه تطبیق حکم بر مصداق است یعنی تمام مراحل استنباط باید قابل مشاهده و قابل تکرار و قابل راستیآزمایی باشند. با این قید، علم مقلدین به احکام که اجمالی است و روش دستیابی به آنها از منابع شریعت در آن نیست خارج میشود و حتی هر گونه علمی که فقیه نتواند مراحل آن را مستدل و مستند کند.
[۱۷] مرحوم حکیم قدسسره، در توضیح این عبارت چنین آورده است:
انما فضلنا کلمة (اعتبار) على ما جاء فی تعریفه من أنه «خطاب الشارع المتعلق بأفعال المکلفین» کما نقل ذلک الآمدی عن بعض الأصولیین، أو أنه «خطاب اللّه تعالى المتعلق بأفعال المکلفین بالاقتضاء أو التخییر أو الوضع» و هو الّذی حکاه صاحب سلم الوصول عن الأصولیین، لأن کلمة خطاب لا تشمل الحکم فی مرحلة الجعل، و انما تختص بمراحله المتأخرة من التبلیغ و الوصول و الفعلیة، لوضوح أنها هی التی تحتاج إلى الخطاب لأداء جعل الشارع و اعتباره، فتعمیمها إلى جمیع مراحله أقرب إلى فنیة التعریف من وجهة منطقیة؛ و کلمة الاعتبار تغنینا عن استعراض ما أورد أو یورد من الإشکال على التعریفین السابقین من عدم الاطّراد و الانعکاس فیهما، لعدم شمولهما لقسم من الأحکام الوضعیة التی لم یتعلق بها خطاب من الشارع، و انما انتزعت مما ورد فیه الخطاب من الأحکام التکلیفیة کالجزئیة، و الشرطیة، و السببیة، و شمولها لما ورد فیه خطاب یتعلق بأفعال العباد و لیس بحکم، کقوله تعالى: وَ اللَّهُ خَلَقَکمْ وَ ما تَعْمَلُونَ (الأصول العامة فی الفقه المقارن، ص: ۵۲)
[۱۸] شهید صدر قدسسره در توضیح این عبارت آورده است:
الحکم الشرعی لا یتعلق بأفعال المکلفین دائما، بل قد یتعلق بذواتهم أو بأشیاء اخرى ترتبط بهم، لانّ الهدف من الحکم الشرعی تنظیم حیاة الانسان، و هذا الهدف کما یحصل بخطاب متعلق بأفعال المکلفین کخطاب «صلّ» و «صم» و «لا تشرب الخمر» کذلک یحصل بخطاب متعلق بذواتهم أو بأشیاء أخرى تدخل فی حیاتهم من قبیل الأحکام و الخطابات التی تنظم علاقة الزوجیة و تعتبر المرأة زوجة للرجل فی ظل شروط معینة، أو تنظم علاقة الملکیة و تعتبر الشخص مالکا للمال فی ظل شروط معینة، فان هذه الأحکام لیست متعلقة بافعال المکلفین بل الزوجیة حکم شرعی متعلق بذواتهم و الملکیة حکم شرعی متعلق بالمال. فالأفضل إذن استبدال الصیغة المشهورة بما قلناه من ان الحکم الشرعی هو التشریع الصادر من اللّه لتنظیم حیاة الإنسان سواء کان متعلّقا بأفعاله أو بذاته أو بأشیاء أخرى داخلة فی حیاته. (ر.ک. دروس فی علم الأصول، ج۱، ص ۶۲)
[۱۹] حجهالاسلام سیدمحمدسند، در مقاله نگاهی جدید به مباحث علم اصول، ص۱۰۳ چنین آوردهاست: اساسا بحث درباره حکم، مراحل حکم، متعلق حکم، ارتباط حکم ها با یکدیگر و اقسام حکم، بحث از قانون، متن قانون و دامنه قانون، اصول قانونگذاری است، و به همین جهت به علم اصول، علم «قرائت قانون» می گویند. مباحث حکم، منظومه معادلات قانونی است که به شکل یک هرم قابل تصور است که اگر از راس هرم به سمت قاعده حرکت کنیم در راس هرم مجموعه احکام عقلیه (اعم از نظری و عملی) وجود دارد و در میانه هرم، احکام و قوانین اعتباری و وضعی عقلائی وجود دارد و در قاعده هرم احکام و قوانین شرعی قرار می گیرد. این سیستم مجموعه احکام و مراحل تکامل و درجات حکم و قانون را بیان می کند و باب مهمی را برای شناخت نظم موجود در احکام می گشاید. (همچنین مراجعه شود به مقاله ماهیت حکم، فصلنامه حقوق، شماره یک، (مصطفوی, ۱۳۸۸)
[۲۰] مثلا نسبت میان حاکم و مردم، نسبت میان مرد و خانواده، نسبت میان فرهنگ عمومی و رفتارهای فردی، …
[۲۱] مثلا وضعیت کلی فقر در جامعه، وضعیت آموزش در خانواده، وضعیت آسیبها در زندانها،….
[۲۲] مثلا چگونگی تحقق تامین اجتماعی، فرآیند دستیابی به فرهنگ الهی، فرآیند بهینهسازی محصولات، ….
[۲۳] در کتاب «دراسات فی ولایهالفقیه» از آیتالله منتظری چنین آمده است: التکالیف الشرعیة على قسمین: تکالیف فردیة و تکالیف اجتماعیة، فالصّلاة مثلا تکلیف فردی و إن کان الخطاب فیها بلفظ العموم و الجمع کقوله: «أَقِیمُوا الصَّلاة» فإنه ینحلّ إلى أوامر متعددة بعدد المکلفین و العامّ فیها عامّ استغراقی، و أما التکالیف الاجتماعیة فهی الوظائف التی خوطب بها المجتمع بما هو مجتمع و روعی فیها مصالحه و العامّ فیها عامّ مجموعی؛ ففی قوله تعالى«وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیدِیهُما»، و قوله: «الزّانِیةُ وَ الزّانِی فَاجْلِدُوا کلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ»، و قوله: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیلِ»، و قوله: «وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکینَ کافَّةً کما یقاتِلُونَکمْ کافَّةً»، و نحو ذلک یکون الخطاب متوجها إلى المجتمع و یکون التکلیف على عاتقه بما هو مجتمع، و لیس التکلیف متوجها الى کلّ فرد فرد. فلا محالة یجب أن یکون المتصدّی لامتثاله قیم المجتمع و من یتمثّل و یتبلور فیه المجتمع إمّا بجعل اللّه تعالى أو بانتخاب نفس الأمّة. (دراسات فی ولایهالفقیه، ج۱ ص۵۶۹، (منتظری, ۱۴۰۹ق)
[۲۴] فیض کاشانی در المحجه البیضاء به نقل از غزالی چنین آورده است: «ان علم الفقه مجاور لعلم طریق الاخره لانه نظر فی اعمال الجوارح» (المحجه البیضاء ج۱ ص۵۹، (فیض کاشانی, ۱۳۸۳ق)
[۲۵] یعنی فقط تعیینکننده مرزها و خطوط قرمز است و اینکه هیچ فعلی نباید با این موارد مغایر باشد.
[۲۶] تعابیر زیر در این فضا، در کتب اصولی به کار رفته است:
التخلُّص عن العقاب، التامین عن العقاب، التحرز عن العقاب، الفرار عن العقاب؛ (ر.ک. اجودالتقریرات، نائینی، ج۲ ص۲۰۹) مقصود از این تعابیر این است که در فضای عبدومولایی، عبد باید به دنبال انجام تکالیفش باشد تا در معرض مجازات قرار نگیرد.
[۲۷] مقصود از این تعابیر این است که در فضای عبدومولایی، اگر «عبد» نتوانست مراد مولی را کشف کند، باید از روشهایی استفاده کند که در صورت بروز خطا در آنها، در معرض مجازات مولی قرار نگیرد.
[۲۸] البته با تمایزهای زیر نسبت به اصطلاح «علم حقوق»: علم حقوق موجود، عموما به رابطه انسانها با همدیگر میپردازد؛ منابع حقوقی اعم از منابع شرعی است (مانند رویه قضایی و دکترینهای حقوقی)؛ هدف حقوق صرفا ایجاد انضباط دنیوی در مقیاس اجتماعی است؛ ضمانت اجرایی در حقوق صرفا دنیایی است.
[۲۹] در این راستا، منابع زیر بحث تفصیلی ارائه کردهاند: قلمرو دین، حجتالاسلام خسروپناه؛ انتظار از دین، (خسروپناه, ۱۳۸۲)؛ قلمرو دین، آیتالله جوادی؛ انتظار بشر از دین، (نصری, ۱۳۷۸)، فلسفه فقه، (ضیایی فر, ۱۳۹۲)؛ مدخل علم فقه، (اسلامی, ۱۳۸۴)؛ گفتگوهای فلسفه فقه، مصاحبهها (گردآوری, ۱۳۷۷)
[۳۰] کلی طبیعی، نه کلی عقلی؛ زیرا کلی طبیعی فارغ از افراد نیست بلکه ناظر به وجود افراد است.
[۳۱] متن عبارات چنین است: القضایا الواردة فی الکتاب و السّنة انّما هی قضایا حقیقیة، و لیست إخبارات عمّا سیأتی بان یکون مثل قوله تعالى: و للّه على الناس إلخ، اخبارا بأنّ کل من یوجد مستطیعا فأوجه علیه خطابا یخصه، بل انما هی إخبارات عن إنشاءات فی عالم اللّوح المحفوظ.
و القضیة الحقیقیة: فهی عبارة عن ثبوت وصف أو حکم على عنوان أخذ على وجه المرآتیة لأفراده المقدّرة الوجود، حیث انّ العناوین یمکن ان تکون منظرة لمصادیقها و مرآة لأفرادها، سواء کان لها افراد فعلیة أو لم یکن، بل یصح أخذ العنوان منظرة للأفراد و ان لم یتحقّق له فرد فی الخارج لا بالفعل و لا فیما سیأتی، لوضوح انّه لا یتوقّف أخذ العنوان مرآة على ذلک، بل العبرة فی القضیة الحقیقیة هو أخذ العنوان موضوعا فیها، لکن لا بما هو هو حتّى یمتنع فرض صدقه على الخارجیات و یکون کلیا عقلیا، بل بما هو مرآة لأفراده المقدّر وجودها بحیث کلّما وجد فی الخارج فرد ترتّب علیه ذلک الوصف و الحکم، سواء کانت القضیة خبریة، أو طلبیة، نحو کلّ جسم ذو أبعاد ثلاثة، أو کلّ عاقل بالغ مستطیع یجب علیه الحجّ، فانّ الحکم فی مثل هذا یترتّب على جمیع الأفراد الّتی یفرض وجودها بجامع واحد و بملاک واحد (فوائد الاصول، نائینی، ج۱، ص ۱۷۳)
[۳۲] مناهج الوصول الی علم الاصول، ج۲ ص۲۷، (نائبالامام خمینی, ۱۴۱۵)
[۳۳] تهذیب الاصول، ج۱ ص۴۳۷ ، (آیتالله سبحانی, ۱۴۲۳)
[۳۴] کتاب خطابات قانونیه، مصاحبه با آیات عظام محمد على گرامى، محمد مؤمن، سیدعلى محقق داماد، سیداحمد مددى، مهدى گنجى و محمد صادق لاریجانى، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ره، ص۹ (موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی, ۱۳۸۵)
[۳۵] تعبیر ایشان چنین است: «الوضع هو نحو اختصاص للفظ بالمعنى و ارتباط خاص بینهما ناش من تخصیصه به تارة و من کثرة استعماله فیه أخرى»؛ آخوند خراسانى، محمد کاظم بن حسین، کفایة الأصول، چاپ: اول، قم، طبع آل البیت، ۱۴۰۹ ق، ص ۹
[۳۶] تعبیر ایشان چنین است: «لا ریب فی ارتباط اللفظ بالمعنى و اختصاصه به، و إنما الإشکال فی حقیقة هذا الاختصاص و الارتباط، و أنه معنى مقولی، أو أمر اعتباری…..فتخصیص الواضع لیس إلا اعتباره الارتباط و الاختصاص بین لفظ خاص و معنى خاص و کونه بحیث ینتقل من سماعه إلى معناه، و ان الاختصاص و الارتباط من لوازم الوضع، لا عینه. اصفهانى، محمد حسین، نهایة الدرایة فی شرح الکفایة، ج۱ ، چاپ: دوم، بیروت، ناشر: موسسة آل البیت علیهم السلام ، ۱۴۲۹ ق، ص ۴۴
[۳۷] تعبیر ایشان چنین است: «ظهر أنّ حقیقة الوضع هی التعهد والتبانی النفسانی، فان قصد التفهیم لازم ذاتی للوضع بمعنى التعهد….ومن هنا- أی من أنّ الغرض منه قصد التفهیم وإبراز المقاصد بها- ظهر أنّ حقیقة الوضع هی التعهد والتبانی النفسانی، فان قصد التفهیم لازم ذاتی للوضع بمعنى التعهد. وإن شئت قلت: إنّ العلقة الوضعیة حینئذ تختص بصورة إرادة تفهیم المعنى لا مطلقاً، وعلیه یترتب اختصاص الدلالة الوضعیة بالدلالة التصدیقیة». خویى، ابوالقاسم، محاضرات فى أصول الفقه ( طبع موسسة احیاء آثار السید الخوئی ) ج۱،چاپ: اول،قم، ۱۴۲۲ ق،ص۴۸
[۳۸] تعبیر ایشان چنین است: « الواضع بحسب الحقیقة یمارس عملیة الإقران بین اللفظ و المعنى بشکل أکید بالغ، و هذا الاقتران البالغ إذا کان على أساس العامل الکمی- کثرة التکرار- سمی بالوضع التعینی و إذا کان على أساس العامل الکیفی سمی بالوضع التعیینی.» صدر، محمد باقر، بحوث فی علم الأصول، ج۱، چاپ: سوم، قم،ناشر: موسسه دائره المعارف فقه اسلامی بر مذهب اهل بیت علیهم السلام، 1417 ق، ص۸۲
[۳۹]مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة ص ۳۹، نرم اقزار مجموعه آثار امام خمینی.
[۴۰] تعبیر ایشان چنین است: «أن الأنس و العادة (کما قیل) یوجبان لنا أن یسبق إلى أذهاننا عند استماع الألفاظ معانیها المادیة أو ما یتعلق بالمادة فإن المادة هی التی یتقلب فیها أبداننا و قوانا المتعلقة بها ما دمنا فی الحیاة الدنیویة، فإذا سمعنا ألفاظ الحیاة و العلم و القدرة و السمع و البصر و الکلام و الإرادة و الرضا و الغضب و الخلق و الأمر کان السابق إلى أذهاننا منها الوجودات المادیة لمفاهیمها، و کذا إذا سمعنا ألفاظ السماء و الأرض و اللوح و القلم و العرش و الکرسی و الملک و أجنحته و الشیطان و قبیله و خیله و رجله إلى غیر ذلک، کان المتبادر إلى أفهامنا مصادیقها الطبیعیة، ….و هذا شأننا فی جمیع الألفاظ المستعملة، و من حقنا ذلک، فإن الذی أوجب علینا وضع ألفاظ إنما هی الحاجة الاجتماعیة إلى التفهیم و التفهم، و الاجتماع إنما تعلق به الإنسان لیستکمل به فی الأفعال المتعلقة بالمادة و لواحقها، فوضعنا الألفاظ علائم لمسمیاتها التی نرید منها غایات و أغراضا عائدة إلینا؛ و کان ینبغی لنا أن نتنبه: أن المسمیات المادیة محکومة بالتغیر و التبدل بحسب تبدل الحوائج فی طریق التحول و التکامل کما أن السراج أول ما عمله الإنسان کان إناء فیه فتیلة و شیء من الدهن تشتعل به الفتیلة للاستضاءة به فی الظلمة، ثم لم یزل یتکامل حتى بلغ الیوم إلى السراج الکهربائی و لم یبق من أجزاء السراج المعمول أولا الموضوع بإزائه لفظ السراج شیء و لا واحد، و کذا المیزان المعمول أولا، و المیزان المعمول الیوم لتوزین ثقل الحرارة مثلا، فالمسمیات بلغت فی التغیر إلى حیث فقدت جمیع أجزائها السابقة ذاتا و صفة و الاسم مع ذلک باق، و لیس إلا لأن المراد فی التسمیة إنما هو من الشیء غایته، لا شکله و صورته، فما دام غرض التوزین أو الاستضاءة أو الدفاع باقیا کان اسم المیزان و السراج و السلاح و غیرها باقیا على حاله.
فکان ینبغی لنا أن نتنبه أن المدار فی صدق الاسم اشتمال المصداق على الغایة و الغرض، لا جمود اللفظ على صورة واحدة، فذلک مما لا مطمع فیه البتة، و لکن العادة و الأنس منعانا ذلک، و هذا هو الذی دعا المقلدة من أصحاب الحدیث من الحشویة و المجسمة أن یجمدوا على ظواهر الآیات فی التفسیر و لیس فی الحقیقة جمودا على الظواهر بل هو جمود على العادة و الأنس فی تشخیص المصادیق.» (المیزان، ج۱ ص۹)
[۴۱]آیه الله سیدعبدالاعلی سبزواری در مهذب الاحکام چنین آورده است: «لا ریب فی أن الألفاظ موضوعة لطبیعی المعنى فقط بلا دخل لأنحاء الوجودات و آثارها فیه أبدا، فإنها تدور مدار العلل الخارجیة و مقتضیاتها و هی خارجة عن إرادة الواضع و عن خصوصیات الوضع، و لا ربط له بها …. فلا ریب فی عدم اعتبار ذلک، لانسلاب جمیع الخصوصیات عن المفاهیم فی مرتبة الوضع کما هو معلوم.» مهذّب الأحکام، ج۱۶، چاپ چهارم، قم- ایران، مؤسسه المنار – دفتر حضرت آیة الله، ۱۴۱۳ ه ق، ص۲۱۳
[42]موسوی خمینى، روح الله، تقریرات فلسفه (شرح منظومه)، تقریر آیة الله سید عبد الغنى اردبیلى، ج (۱)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (س)، ص۲۰-۲۱ و ص ۱۱۷- ۱۲۰–نرم افزار مجموعه آثار امام خمینی رحمه الله– ج۲، ص ۱۴۱ و 347-349 و ۳۵۷ – ۳۶۰، موسوی خمینی، روح الله، آداب الصلاة، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ص ۲۴۹ و ۲۵۶
[۴۳] حسینی طهرانی، سید محمد حسین، امامشناسى جلد۵، چاپ هفتم، مشهد، چاپخانه دانشگاه مشهد، انتشارات علامه طباطبایی، ۱۴۳۱ ه.ق، ص۱۷۰
[۴۴] ابن شعبه حرانی، تحف العقول، جامعه مدرسین۱۴۰۴، ص۲۱۵
[۴۵] نعمانی مغربی، دعائم الاسلام، موسسه آلالبیت ۱۳۸۵، ج۲ ص۱۴۴
[۴۶] تهذیب الاحکام؛ شیخ طوسی، جلد ۱۰ ص ۱۴۶
[۴۷] کافی؛ کلینی؛ ج ۱ ص ۵۳۸
[۴۸] «اجتهاد و اعمال نظر در لغت تا به شاهد و دلیلی مستند نباشد، ارزش علمی نخواهد داشت. برگرداندن چند معنا در یک ماده به یک یا چند اصل و تعیین آنها، در صورتی از اعتبار برخوردار است که مورد ارتکاز کسانی که این ماده را در آن معانی استعمال می کنند، باشد. نباید ارجاع یک معنا به معنای دیگر، یا ادعای تلازم و پیوند بین دو معنا در حدّ حدس و استحسان باشد». علی دوست، ابوالقاسم، فقه و عرف، چاپ چهارم، تهران، ناشر: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۸ش، ص ۴۶
[۴۹]قابل ادراک عقلا باشد، نه این که کسی بگوید من فقط این جامع را می فهمم.
[۵۰] یعنی واقع نفس الامری
[۵۱]روح معنایی از قریب ترین جنس و فصل اتخاذ می شود.محقق عراقی رضوان الله علیه در مبحث «معنی الأمر» می فرماید:
«نعم ذلک کلّه بالنسبة إلى غیر المعنى الأوّل و هو الطلب و امّا بالنسبة إلیه فهو و ان کان أیضا امرا من الأمور و شیئا من الأشیاء فکان من مصادیق ذلک العنوان العام العرضی، و لکن الظاهر کونه موضوعا بإزائه بالخصوص أیضا قبالا لوضعه لذلک المعنى العام العرضی، کما ان الظاهر هو کونه من باب الاشتراک اللفظی دون الاشتراک المعنوی بملاحظة عدم جامع قریب بینهما، کما یشهد لذلک قضیة اختلافهما من حیث الاشتقاق و عدمه …».عراقى، ضیاءالدین، نهایة الأفکار، ج۱، چاپ: سوم، قم، ناشر: دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۱۷ ق، ص۱۵۶
[۵۲] درس خارج صوم، نوری همدانی ۱۷/۸/۸۸ ، نشر مدرسه فقاهت
[۵۳] القول الرشید فی الاجتهاد و التقلید، (نجفی مرعشی, ۱۴۲۲ق) ج۱ ص۳۳۷
[۵۴] فرآیند «سناریوسازی» در آیندهپژوهی، دقیقا مشابه این عملیات است که فهرستی از انواع تغییرات ممکن در وضعیت موجود و ترکیب این تغییرات تهیه میشود، سپس میزان احتمال تحقق هر کدام از ترکیبها محاسبه میشود. عباراتی مانند «لو فُرِض» در ادبیات فقهی اصولی، بیانگر ترسیم یک تغییر و یک سناریو و سپس محاسبه صحت و سقم و میزان کارآیی آن است.
[۵۵] مفهوم «پارادایم» بهمعنی «چهارچوب معرفتی، چتر معرفتی، زیرساخت معرفتی، الگوی کلان معرفتی» میباشد. «پارادایم» یک اصطلاح در «فلسفه علم» است و بهمعنی چهارچوب فکری کلان حاکم بر یک علم یا یک نظریه میباشد؛ چارچوبی از مبانی نظری و عناصر کلانی که برای تحلیل، سنجش، کشف و اصلاح نظریه های علمی به کار می رود. (ر.ک. توماس کوهن، ساختار انقلابهای علمی، ترجمه سعید زیباکلام)
توجه لازم: پارادایم، در اصطلاح فلسفه علم، در فضای ذهنگرایانه (سوبژکتیو) قرار دارد و تلاشی برای تبیین منشاء اختلاف دیدگاهها و در عین حال فعال بودنِ همه دیدگاهها است؛ این معنا، در اینجا مورد نظر نیست و فقط «بسته مبانی نظری یک نظریه» از آن اراده شده است. و اینکه چرا از آن استفاده میشود، به جهت انس ذهنی بسیاری از مخاطبین مباحث تخصصی، با این اصطلاح و مطالبۀ آن هنگام ارزیابی یک نظریه است. یک بسته پارادایمی باید حداقل حاوی ۱۰ مورد زیر باشد تا بتواند فضای کلان معرفتی و زیرساختی نظریات را شکل بدهد: اصولموضوعۀ هستیشناسانه، روششناسانه، معرفتشناسانه، علمشناسانه، انسانشناسانه، ارزششناسانه، تاریخشناسانه، عرفشناسانه، جامعهشناسانه، دینشناسانه؛ خلاصه یک بسته پارادایمی با اقتباس از نگرش اسلام، در پیوست دوازده در صفحه ۱۸۸ ارائه شده است.
[۵۶] در پاورقی ۱۲۷ توضیح در باره عمومات فوقانی ارائه شد، عمومات فوقانی، اهداف دین، قواعد فقهی و قطعیات عقلی هستند. جدول اهداف دین در صفحه ۱۱و جدول قواعد فقه در ص ۱۷۹ارائه شده است.
[۵۷] حاجی سبزواری در شرح منظومه چنین آورده است: »اُسّ المطالب ثلاثه عُلم؛ مطلب ما، مطلب هل، مطلب لم« و چنین شرح داده است: «اس المطالب للناظر فی استعلام الشیء ثلاثة علم و کل منها اثنان فالکل ستة أولها مطلب ما و ثانیها مطلب هل و ثالثها مطلب لم. فما قسمان أحدهما هو الشارح و ثانیهما هو الحقیقی فیطلب بما الشارحة أولا شرح مفهوم اللفظ مثل ما الخلاء و ما العنقاء و بما الحقیقیة تعقل ماهیته النفس الأمریة مثل ما الحرکة و ما المکان و لذا یقال التعریف للماهیة و بالماهیة» (شرح المنظومه، ج۱، ص۱۹۰)
[۵۸] تاثیر و تاثر موضوع در رابطه انسان با خودش، با محیط، با همنوع، با خداوند
[۵۹] تاثیر و تاثر موضوع در بدن، ذهن و فکر، روح و قلب
[۶۰] تاثیر و تاثر موضوع در تشدید یا تضعیف عدل و خیر یا ظلم و شر
[۶۱] دید خُرد = تشخیص مصادیق محسوس موضوع؛ دید کلان= تشخیص منشاء پیدایش موضوع و روابطش با موضوعات دیگر
[۶۲] بررسی موضوع از حیثِ: وحدت، کثرت، قوه، فعل، شدت، ضعف، حرکت، ثبوت، حدوث، قدم، سبق، لحوق، جزء، کل، تناقض، تضاد، ربط، استقلال، وجوب، امکان، امتناع، عدم، کلی، جزیی، علت، معلول، تمایز، تشابه، تساوی، معیت.
[۶۳] مثلا رشتههای علوم انسانی عبارتند از:
ردیف | عنوان علم | هویت علم |
۱ | انسان شناسی | فرآیند برنامهریزی برای انسان سالم |
۲ | معرفت شناسی و ذهن شناسی | رابطه ذهن و واقعیت و فرآیند کشف صحیح واقعیت |
۳ | روان شناسی | فرآیند تولید رفتار سالم |
۴ | زبان و ادبیات | فرآیند تولید الگوهای گفتاری بهینه |
۵ | جامعه شناسی | فرآیند تعادل ، انسجام و پایداری اجتماعی |
۶ | علوم تربیتی | فرآیند رشد |
۷ | اخلاق حرفه ای | فرآیند تولید رفتارهای اجتماعی و سازمانی بهینه |
۸ | حقوق | فرآیند تولید قانون و احقاق حق و اثبات تکلیف |
۹ | اقتصاد | فرآیند ایجاد توازن بین عرضه و تقاضا و تولید ثروت |
۱۰ | مدیریت | فرآیند بهینه سازی در سازمان |
۱۱ | سیاست | فرآیند تولید جریان قدرت |
۱۲ | تاریخ و باستان شناسی | فرآیند کشف ، تحلیل و ارزیابی روندها |
۱۳ | آینده پژوهی | فرآیند روند سازی ، تغییر و مدیریت آینده |
۱۴ | روابط بین الملل | فرآیند تولید انسجام بین کشورها |
۱۵ | فرهنگ و تمدن | فرآیند تولید و ارتقاء فرهنگ و سبک زندگی |
۱۶ | توسعه | فرآیند تولید ساختار ها و سیستم های تمدنی بر اساس مدل نیاز ها |
۱۷ | هنر | فرآیند تولید و انتقال معنی در قالب ایجاد احساس زیبائی |
۱۸ | دین و الهیات | فرآیند تنظیم ارتباطات انسان با عالم هستی بر اساس دین و تولید معنای زندگی |
۱۹ | عرفان | فرآیند قدم به قدم فناء فی الله |
۲۰ | فلسفه | فرآیند گسترش افق دید نسبت به هستی |
[۶۴] یعنی موضوع، در ارتباط با تکتک ابواب فقه بررسی شود و تاثیر و تاثرهای احتمالی استخراج گردد. جدول زیر فهرست و هویت ابواب فقه را به زبان سیستم و فرآیند ارائه کرده است.
جدول ابواب فقه به زبان فرآیندی
ردیف | ابواب فقه | توضیحات به زبان سیستم و فرآیند |
۱ | الاجتهاد و التقلید | سیستم مشاوره و کارشناسی |
۲ | الطهارة | سیستم بهداشتی (اعم از بهداشت بدن، روح، محیط، زنان، پس از مرگ) |
۳ | الصلاة | سیستم عبادی فردی و جمعی/ مهارت تمرکز روحی – مهارت همدلی |
۴ | الزکاة | سیستم مالیاتی |
۵ | الخمس | سیستم مددکاری اجتماعی |
۶ | الأنفال | سیستم بهرهوری منابع طبیعی |
۷ | الصوم، الصیام | سیستم عبادی/ مهارت مدیریت احساس |
۸ | الاعتکاف | سیستم عبادی / مهارت خروج از روزمرهگی و خلوتیابی |
۹ | الحج و العمرة و المزار | سیستم عبادی فردی و جمعی بینالمللی / مهارت بازسازی زندگی |
۱۰ | الجهاد | سیستم دفاعی |
۱۱ | الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر | سیستم کنترل کیفیت اجتماعی |
۱۲ | البیع، المتاجر، المعاملات، المکاسب | سیستم اقتصادی |
۱۳ | الدین، القرض | سیستم مددکاری اجتماعی – تامین منابع |
۱۴ | الرهن | سیستم اعتمادیسازی – ابزار انضباط در تعهدات |
۱۵ | المفلس | سیستم مدیریت بحران اقتصادی |
۱۶ | الحجر | سیستم کنترل و پیشگیری بحران رفتاری |
۱۷ | الضمان، الضمانات | سیستم اعتمادسازی |
۱۸ | الحوالة | سیستم نقلوانتقال منابع |
۱۹ | الکفالة، الکفالات | سیستم مدیریت جایگزین |
۲۰ | الصلح | سیستم مدیریت بحرانهای اجتماعی |
۲۱ | الشرکة | سیستم تامین منابع مالی / کارآفرینی |
۲۲ | المضاربة | سیستم تامین منابع مالی / کارآفرینی تجاری |
۲۳ | المزارعة | سیستم تامین منابع مالی / کارآفرینی تولید |
۲۴ | المساقاة | سیستم تامین منابع مالی / کارآفرینی نگهداری و رشد |
۲۵ | الودیعة | سیستم اعتمادسازی |
۲۶ | العاریة | سیستم جایگزینی موقت |
۲۷ | الإجارة | سیستم بهرهبرداری موقت از منابع |
۲۸ | الوکالة | سیستم مدیریت جایگزین |
۲۹ | السکنى، الوقوف، الحبس، الصدقات | سیستم کارسازی پایدار منابع |
۳۰ | الهدیة، الهبة، الهبات | سیستم بهینهسازی روابط اجتماعی |
۳۱ | السبق و الرمایة | سیستم ورزشی |
۳۲ | الوصیة، الوصایا | سیستم مدیریت جایگزین |
۳۳ | النکاح، الزواج | سیستم خانوادگی |
۳۴ | الطلاق | سیستم مدیریت بحران خانواده |
۳۵ | الخلع و المبارأة | سیستم مدیریت بحران خانواده |
۳۶ | الظهار | سیستم کنترل بحران خانواده |
۳۷ | الإیلاء | سیستم کنترل بحران خانواده |
۳۸ | الکفارات | سیستم جرائم و مجازاتهای حقوقی |
۳۹ | اللعان | سیستم کنترل بحران خانواده |
۴۰ | العتق | سیستم نگهداری اسراء جنگی |
۴۱ | التدبیر | حقوق اسراء جنگی |
۴۲ | المکاتبة، الکتابة | حقوق اسراء جنگی |
۴۳ | الاستیلاد، أمهات الأولاد | حقوق اسراء جنگی |
۴۴ | الإقرار | سیستم مدیریت بحرانهای حقوقی |
۴۵ | الجعالة | سیستم خدماترسانی |
۴۶ | الأیمان | سیستم تضمین رفتاری |
۴۷ | النذر، العهد | سیستم تضمین رفتاری |
۴۸ | الصید و الذباحة، الذبائح | سیستم تامین مواد غذایی / گوشتی |
۴۹ | الأطعمة و الأشربة | سیستم تغذیه |
۵۰ | الغصب | سیستم مدیریت بحران مالکیت |
۵۱ | الشفعة | سیستم مدیریت شراکت |
۵۲ | إحیاء الموات | سیستم بهرهوری منابع |
۵۳ | اللقطة | سیستم مدیریت بحران مالکیت / مجهولالمالکها |
۵۴ | الفرائض، المواریث، الإرث، المیراث | سیستم مدیریت اموال خانواده / پایدارسازی منابع |
۵۵ | القضاء | سیستم دادگستری |
۵۶ | الشهادات | سیستم کشف جرم |
۵۷ | الحدود و التعزیرات | سیستم جرم و مجازات |
۵۸ | القصاص و الجنایات | سیستم جرم و مجازات کیفری |
۵۹ | الدیات | سیستم جبران خسارت |
تکمله (در دستهبندی ابواب فقه):
طرحهای مختلفی در دستهبندی ابواب فقه توسط فقهاء ارائه شده است: طرح ابوالصلاح حلبی در الکافی، سلار در المراسم، محقق حلی در الشرایع، فاضل مقداد در التنقیح، شهید اول در القواعدوالفوائد، غزالی در احیاءالعلوم، فیض کاشانی در مفاتیح الشرایع، شهید صدر در الفتاویالواضحه.
[۶۵] یعنی ارتباط موضوع با کلیه سطوح نیازها بررسی شود و هرگونه تاثیر و تاثر احتمالی استخراج گردد؛ مشهورترین مدل نیازها متعلق به «ابراهام مازلو» است که به شکل زیر تدوین شده است: (هشت نمونه دیگر از مدل نیازها را در کتاب الگوریتم اجتهاد، عبدالحمید واسطی، ص ۱۲۰ملاحظه کنید.)
۱) نیازهای زیستی: گرسنگی تشنگی، و امثال آنها
۲)نیازهای ایمنی: احساس امنیت کردن و دور از خطر بودن
۳)نیازهای تعلق و محبت: به دیگران پیوستن، پذیرفته شدن، تعلق داشتن
۴) نیازعزت نفس: اجرا و دستیابی، نشان دادن کفایت در کارها، مورد تأیید و شناخت دیگرانواقع شدن
۵)نیازهای شناختی: دانستن، فهمیدن و کاویدن
۶)نیازهای ذوقی: تقارن، نظم و زیبایی
۷)خودشکوفایی: رسیدن به تحقق نفس و شکوفا ساختن توانایی بالقوه
[۶۶] هرم عناصر فرهنگ را میتوان به شکل زیر نمایش داد: (که لازم است نسبت موضوع با هر یک از لایههای آن بررسی شود.)

هرم عناصر فرهنگ:
[۶۷] دلیل «اولیه» بودن این است که علت صوری، بعد از دقیقسازی و شفافسازی با عوارض موضوع، صورت واضح بهخود میگیرد.
[۶۸] تعابیر فقهاء در تعریفها، نشاندهنده وجود حالات مختلف در چیستیِ موضوع است: (ر.ک. فقه استدلالی، (ایروانی, ۱۴۲۷ق)، تعاریف ابواب فقه)
- الصوم، کفالنفس عن المفطرات.
- الوقف، تحبیس الاصل و اطلاق المنفعه.
- الضمان، التعهد بالمال من البریء.
- المضاربه، دفع المال الی غیره. لیعمل فیه بحصه معینه من ربحه
- الودیعه، استنابه فی الحفظ
- المزارعه، معامله علی الارض بحصه من حاصلها الی اجل معلوم.
- الاجاره، عقد علی تملیک المنفعه المعلومه بعوض معلوم.
- الوکاله، استنابه فی التصرف.
- الهبه، عقد یتضمن تملیک عین بلاعوض.
- النکاح، عقد یتضمن انشاء علقه الزوجیه الخاصه.
- الشفعه، استحقاق الشریک الحصه المبیعه فی شرکته.
- الوصیه، تملیک عین او منفعه او تسلط علی تصرف بعد الوفاه.
- الایلاء، الحلف علی ترک وطء الزوجه الدائمه للاضرار بها.
- الغصب، الاستقلال باثبات الید علی مال الغیر عدوانا.
[۶۹] موقعیت موضوع یعنی: چه روابط و آثار احتمالی در این موقعیت میتواند داشته باشد؟
[۷۰] جواهرالکلام، محمدحسن نجفی، ج۳۲ ص۱۹
[۷۱] تفسیر= کشف اجزاء و روابط پنهان و بروز لوازم مطلب (توضیح بیشتر در ص۴۵)
[۷۲] المکاسب، شیخ انصاری، شرح کلانتر، ج۸ ص۲۸۹
[۷۳] مصباحالهدی فی شرح العروه الوثقی، (آملی, ۱۳۸۰)، ج۸ ص۴۱۰
[۷۴] مهذبالاحکام، سبزواری سیدعبدالاعلی، ج۴ ص۴۳۴
[۷۵] مستندالشیعه فی احکام الشریعه، (نراقی, ۱۴۱۵ق) ج۵ ص۳۵۵
[۷۶] مستمسک العروه الوثقی، (حکیم, ۱۴۱۶ق) ج۱۴ ص۸۵
[۷۷] مدارک العروه، (اشتهاردی, ۱۴۱۷ق) ج۵ ص۴۵۵
[۷۸] الاحتجاج، طبرسی، ج۲ ص۴۴۴
[۷۹] کشف اللثام و الابهام عن قواعدالاحکام، ج۲ ص۵۷
[۸۰] کلیه تعاریف از کتاب «فقه استدلالی»، ایروانی اخذ شده است.
[۸۱] از شماره۷ تا ۱۱ از کتاب «الاحتجاج»، طبرسی، ص۴۴۴
[۸۲] جامعالاخبار، (شعیری, بیتا) ص۱۲۳
[۸۳] علل الشرایع، شیخ صدوق، ج۱ ص۸۱
[۸۴] همان، ص۲۸۱
[۸۵] همان، ص۲۸۲
[۸۶] همان، ج۲ ص۳۱۷
[۸۷] المهذب، (ابنبراج, ۱۴۰۶) ج۱ ص۱۶۹
[۸۸] اللمعه الدمشقیه، (شهید اول, ۱۴۱۰ق) ص۱۳۹
[۸۹] تذکرهالفقهاء، (علامه حلی, بیتا) ج۱۰ص۲۳۶
[۹۰] از جمله شواهدی که برای قوت یک فقیه آورده میشد این بود که از کتاب الطهاره برای کتاب الدیات یا بالعکس شاهد میآورد و قرینه اقامه میکرد. مثلا در تضلّع آیتالله حاج شیخ حسین حلّی آوردهاند که: «به اندازهاى این مرد دقیق بود که وقتی ما در نزد ایشان طهارت مىخواندیم، ایشان روایتى را از باب دیاتِ «مِفتاحُ الکرامة» شاهد بر مطلب میآورد! باید توجّه نمود که باب دیاتِ «مفتاحُ الکرامة» چه مناسبت با باب طهارت دارد؟! (ر.ک. علامه حسینی طهرانی، ولایتفقیه در حکومت اسلام، ج۲ ص۳۶)
[۹۱] نجفی، جواهرالکلام، ج۴۳ ص۲۰۰ بحث دیه قطع انف
[۹۲] قربالاسناد، (حمیری, ۱۴۱۳ق ) ص۳۸۹
[۹۳] المحاسن، (برقی, ۱۳۷۱ق) ج۱ ص۲۶۷
[۹۴] الکافی، کلینی، ج۳ ص۵۶۸
[۹۵] تهذیبالاحکام، شیخ طوسی، ج۷ ص۶
[۹۶] الخصال، (ابنبابویه(شیخ صدوق), ۱۳۶۲) ج۱ ص۱۳۷
[۹۷] الکافی، کلینی، ج۶ ص۴۷
[۹۸] همان، ج۴ ص۲۵۶
[۹۹] منلایحضرهالفقیه، شیخ صدوق، ج۴ ص۴۰۹
[۱۰۰] کتاب المزار، (شیخ مفید, ۱۴۱۳ق) ص۵۳
[۱۰۱] الاحتجاج، طبرسی ، ج۱ ص۲۵۹
[۱۰۲] اصل «نگرش سیستمی» مبتنی بر پیشفرضهای زیر است:
- موضوع مورد نظر احتمالا دارای اجزاء مرتبط با یکدیگر است.
- این اجزاء احتمالا دارای لایههای درونی و عمیقتر نیز هستند. (تجزیه تا رسیدن به ذرات بنیادین)
- ارتباط اجزاء با یکدیگر احتمالا بهصورت بُرداری و برآیندی است. (موضوع، مجموعهای از عناصر مستقل از هم نیست.)
- موضوع مورد نظر احتمالا دارای ارتباط با متغیرهای بیرون از خود میباشد.
- ارتباط موضوع با متغیرهای بیرون از خود احتمالا بهصورت برداری و برآیندی است. (موضوع، کارکردی مستقل از دیگر عناصر محیط ندارد.)
- ارتباط موضوع با متغیرهای بیرون از خود احتمالا دارای سطوح و مراتب فوقانی متعددی نیز میباشد. (ترکیب تا رسیدن به علتالعللهای کلان و ریشهای در ابعاد مختلف)
- موضوع مورد نظر و عناصر درونی و بیرونی، احتمالا در حال تغییر دائمی هستند.
- موضوع مورد نظر هدفی را در هستی دنبال میکند.
- موضوع، احتمالا دارای اهداف اولیه و میانی نیز هست.
- هدف نهایی و دیگر اهداف موضوع، احتمالا دارای شدت و ضعف نیز میباشند.
- صورتبندی موضوع، احتمالا از زوایای دید مختلف، تغییر میکند
نگرش سیستمی به دین، یعنی بررسی دین و گزارههای دینی در فضای کلیه احتمالات فوق. (ر.ک. کتاب نگرش سیستمی به دین، واسطی عبدالحمید، نشر موسسه مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام)
[۱۰۳] استراتژی, در لغت بهمعنی «طرحی برای بهاجرا درآوردنِ تصمیمی خاص؛ فرآیند طراحی چیزی یا انجامِ کاری بهشیوة ماهرانه، مهارتِ طراحی تحرکاتِ نظامی در نبرد» آمده است. استراتژی در اصل، اصطلاحی است نظامی به معنای سنجیدن وضع خود و حریف و طرح نقشه برای روبرو شدن با حریف در مناسبترین وضع است. استراتژی، طرحی منسجم، جامعنگر و یکپارچهکننده برای حرکت در کوتاهترین راه به سوی هدف، با بهترین بهرهبرداری از منابع و امکاناتِ موجود است. استراتژی یا راهبرد، راه و روش رسیدن به اهداف بلندمدت و حیاتی است. یک موضوع استراتژیک و راهبردی، موضوعی است که جنبه حیاتی دارد یعنی در استمرار شاخصههای حیات تاثیر عمده دارد و معمولا در محیط رقابتی اهمیت خود را نشان میدهد.
از دلایل اصلی نیاز به استراتژی و تفکر استراتژیک، وجود اختلاف عملکردها و برنامهها، وجود محیطهای مختلف، وجود تمایلات و سلائق متفاوت و پیچیدگی روابط انسانی است. برای تعیین استراتژی باید اهداف بلند مدت+ مجموعه اقدامات کلانِ لازم برای رسیدن به آنها مشخص شود. استراتژی از تصمیمها، برنامهها و قواعدِ مرتبط ساختن اقدامات به یکدیگر برای رسیدن به هدف تشکیل شده است. معمولاً افراد و مجموعهها در تشخیص اهدافِ کلّی تا حدودی صحیح و مشترک عمل میکنند امّا در تدوین استراتژی، تفاوتهای فاحشی بین آنها وجود دارد. تدوین یک استراتژی صحیح مهمترین عامل برتری بر الگوها و فعالیتهای دیگران است. آیه شریفة «َلاتَهِنُوا وَ لَاتَحْزَنُوا وَ أنتُمُ الاَعْلَونَ إنْ کنتُمْ مُؤمِنینَ» (سوره آلعمران، آیه ۱۳۹) بیانگر همین حقیقت است که اگر استراتژی اسلام در زندگی فردی و جمعی ما مورد توجّه قرار گیرد الگوهای دیگر فرهنگها و تمدنها قدرت رقابت با اسلام را نخواهند داشت.
استراتژی یک دیدِ تمامنگر و یکپارچه است و برنامهریزی استراتژیک، تغییر فعالیتها برای حداکثر استفاده از فرصتها است. در استراتژی یک اصل قوی و ثابت وجود دارد و آن تمرکز است(تمرکز بر روی یک موضوع). این اصل ناشی از محیط رقابتی و محدودیت منابع است. استراتژی، اثربخشی خود را از زاویة دیدِ استراتژیک نسبت به محیط رقابت میستاند؛ برای تدوین یک استراتژی اثربخش باید کلاننگری بههمراه دقیقنگری داشت و قواعد رقابت را بهدرستی شناخت. (ر.ک. مقدمهای بر استراتژی؛ آندره بوفر؛ ترجمه مسعود کشاورز؛ نشر دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی؛ برنامهریزی و مدیریت استراتژیک؛ پیرس و رابینسون؛ ترجمه دکتر سهراب خلیلی شورینی؛ یادواره کتاب؛ استراتژی اثربخش، تالیف مهندس وفا غفاریان و غلامرضا کیانی، نشر فرا)
[۱۰۴] اجتهاد جواهری، عنوانی است برای یک مکتب فقهی که تعیین روش اجتهاد و فرآیند فهم دین در آن، توسط فقیه بینظیر آیتالله حاج شیخ محمدحسن نجفی، در کتاب ۴۳ جلدی «جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام» در کلیه ابواب فقهی، ارائه شده است. هر مکتب علمی، دستگاه فکریای شامل مبانی، منابع و روشهاست، که براساس آنها مسالهشناسی و تحلیل اطلاعات و مدلسازی صورت میپذیرد.
در مکتب اجتهاد جواهری، مسالهشناسی و حکمشناسی با ضوابط علمی انجام میشود بدین صورت که: در مسالهشناسی، تشخیص سنخ مساله و تحلیل مفهومی عقلی آن و کشف الزامات عقلی و عرفی آن و رابطه آن با شبکه مسائل فقهی سنجیده میشود و در حکمشناسی، تشخیص اصل اولیه عقلانی و عرفی قطعی و مراجعه به آیات و سپس روایات (پس از کشف هر روایتی که محتملا به موضوع مربوط باشد در کل منابع روایی، و اعتبارسنجی سندی آنها ) صورت میپذیرد؛ سپس به کشف معنی ادله و مراد جدی شارع پرداخته میشود و فهمها باید مستند به قواعد و قرائن ادبی، تفسیری، تاریخی، عرفی، عقلی، رجالی باشد و هر استظهاری مورد پذیرش نیست؛ در مرحله بعد که مرکز ثقل اجتهاد جواهری است «نسبت سنجی» میان ادله و قرائن عقلی و عرفی قطعی است که موقعیت هر آیه و روایت در رابطه با موضوع بهدست آید و برآیند ادله، فتوای مجتهد خواهد شد.، و در صورتی که دلیل لفظی مناسب منعقد نگردید با مراجعه به اصول عملیه، تکلیف مشخص میشود؛ تلاش شده است که در این رساله، روش اجتهاد جواهری، شفافسازی و دقیقسازی شود.
[۱۰۵] شرح این عنوان، در ص به تفصیل ذکر شده است و عامل اصلی در روش اجتهاد برای رسیدن به توضیحالمسائل تمدنی است.
[۱۰۶] اشاره به مبنای تصدیقیِ هستیشناسانه که: هستی شبکه وجودی گسترش یافته از وحدت بینهایت(خداوند) به کثرت(مخلوقات)، بهمپیوسته، دارای مراتب تشکیکی و حرکت از قوه به فعل و نظام علتومعلولی است و جهان، دارای ساختار و فرآیندهای ثابت ولی طیفدار و فازی است و ساختارها و قوانین طبیعی، زیرساختهای معرفت و حرکت موجودات هستند.
[۱۰۷] شکلی نمادین از شبکه هستی را میتوان به صورت زیر شبیهسازی کرد:

[۱۰۸] در علم اصول، از این فضا، تعبیر به «تاسیس اصل» میشود. مثلا: در بحث اجتهاد و تقلید چنین آمده است: «لابدّ قبل الورود فی بیان الأدلّة من تأسیس الأصل، فنقول: لا إشکال فی أنّ الأصل حرمة العمل بما وراء العلم عقلًا ونقلًا. (الاجتهاد و التقلید، ص۵۹)؛ در جلد دوم این کتاب، محور مستقلی به تفصیل در باره تاسیس اصل و فرآیند آن و تطبیق بر نمونه، ارائه شده است. (ج۲ ص۶۱)
[۱۰۹] در علم اصول، از این فضا تعبیر به «مقاصدالشریعه» میشود، هدف نهایی دین، شهود خداوند(وجود بینهایت) است و هدف میانی دین، برقراری عدلِ شبکهای در هستی است. برنامة اجرایی برای رسیدن به این اهداف، نیازمند وجود مقدمات و زمینههایی است که عقل، آنها را بهعنوان جزءالعلّه ضروری میبیند که عبارتند از: بقاء و سلامت نفس و نسل، بقاء و سلامت عقل و تفکر، بقاء و سلامت دین، بقاء و سلامت اجتماع، بقاء و سلامت محیط. بنابراین اگر انسانها توانایی بهوجود آوردن این زمینهها را نداشته باشند، دین، باید برنامههای لازم برای تامین این زمینهها را نیز ارائه کند.
رابطه اهداف دین با عملیات استنباط فقهی را میتوان در موارد زیر برشمرد: (از کتاب فلسفه علم فقه، سعیدضیاییفر، ص۱۷۷)
- از اهداف دین میتوان قاعده فقهی تولید کرد
- هماهنگی و موافقت با اهداف دین، قرینه اعتباربخش بر خبر ضعیف میشود.
- مخالفت با اهداف دین، قرینه بر انصراف از ظهور مدلول ادله میشود.
- مخالفت با اهداف دین، مانع از انعقاد اطلاق در ادله میگردد.
- اهداف دین، بمنزله دلیل حاکم بر ادله دیگر است.
- موافقت مضمون دلیل با اهداف دین، یکی از مرجحات هنگام تعارض دو دلیل میشود. (همینطور میتواند مرجحی بر موارد تزاحم باشد.)
- موافقت با اهداف دین، قرینه تقویتکننده بر صدور دلیل از شأن ابلاغی شارع است. (و مخالفت با اهداف، قرینه بر وجود شأن دیگری است.)
- مخالفت دلیل با اهداف دین، قرینه بر تخصیص ازمانی دلیل میشود. (در زمان صدور، جهتی داشته که الان موجود نیست.)
- از اهداف شارع، میتوان به کشف مناط دلیل نزدیک شد. (تا بتوان دامنه دلیل را توسعه یا تضییق داد)
- از اهداف شارع برای تاسیس اصل میتوان استفاده کرد.
- اهداف شارع، راهنمای قاضی و مفتی در خلاءهای قانونی است.
جدول اهداف دین:
کلیهٔ آیاتی که ادوات تعلیل ، کلمهٔ «رسول»، «نبی» و مشتقات آن، در آنها وجود داشت بررسی شد و آیات دیگری نیز که به این بحث مربوط بودند ضمیمه گردید ، سپس مفاهیمی از آیاتی که ظهور بیشتری در تعیین هدف دین و ارسال پیامبران داشتند، استخراج شدند و بهصورت جدول زیر درآمدند:
ردیف | هدف دین | مستند |
۱ | شفافسازی حق و باطل | لِتُبَینَ لهُم الَّذِى اخْتَلَفُوا فِیهِ، لِتَستَبِینَ سبِیلُ الْمُجْرِمِینَ |
۲ | هموارسازی راه رسیدن به لقاء خدا در کوتاهترین مسیر | هُدًى وَ رَحْمَةً، َ لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ، لَتَدْعُوهُمْ إِلى صِرَطٍ مُّستَقِیمٍ، ، لِیتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیکمْ، لَعَلَّکمْ تَهْتَدُونَ، لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ، لَعَلَّهُمْ یرْشدُونَ، دَعَاکمْ لِمَا یحْییکمْ، رَحْمَةً لِّلْعَلَمِینَ |
۳ | حرکت به سوی حقیقت و فطرت | یهْدِیکمْ سنَنَ الَّذِینَ مِن قَبْلِکمْ |
۴ | هموارسازی بیشتر زندگی ظاهری و باطنی | لأُحِلَّ لَکم بَعْض الَّذِى حُرِّمَ عَلَیکمْ، رَحْمَةً لِّلْعَلَمِینَ، یضعُ عَنْهُمْ إِصرَهُمْ وَ الأَغْلَلَ الَّتى کانَت عَلَیهِمْ، یرِیدُ اللَّهُ أَن یخَفِّف عَنکمْ |
۵ | آگاهسازی، نسبت به وجود عوالم ماورایی و روبرو شدن با خدا | لَعَلَّکم بِلِقَاءِ رَبِّکمْ تُوقِنُونَ، لَعَلَّهُمْ یتَذَکرُونَ، ینذِرُونَکمْ لِقَاءَ یوْمِکمْ، لِینذِرَ یوْمَ التَّلاقِ |
۶ | بشارت و هشدار نسبت به وضعیت زندگی ابدی | لاُ نْذِرَکمْ، لِتُبَشِّرَ بِهِ المُتَّقِینَ و تُنْذِرَ بِهِ قَوُمًا لُدًّا، لَعَلَّهُمْ یرْجِعُون، لِینْذِرُوا قَوُمَهُمْ، لَعَلَّهُمْ یحْذَرُون |
۷ | برقراری ارتباط قلبی با خداوند | لِتُؤمِنُوا بِرَبِّکمْ، ِلتَتَّقُوا، ِلتُکبِّرُوا اللهَ عَلَی مَا هَدَیکمْ، ِلتَعْلَمُوا َانَّ اللهَ یعْلَمُ مَا فِی السَّمَوَاتِ و الاَرْضِ و اَنَّ اللهَ بِکلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ، ِلیعْلَمُوا اَنَّمَا هُوَ اِلَهٌ وَاحِدٌ، یعْبُدُونَنِی لاَ یشْرِکونَ بِی شَیئًا، کوُنوا رَبَّانِیینَ |
۸ | شفافسازی مقاصد خداوند | لِتُبَینَ لِلنَّاسِ مَانُزِّلَ اِلَیهِم |
۹ | ایجاد زمینة تفکر و تعقل | لَعَلَّهُمْ یتَفَکرُون، لَعَلَّهُمْ یعْقِلُونَ، َلعَلَّهُمْ یفْقَهُونَ، لِیدَّ بَّرُوا آیاتِهِ و ِلیتَذَکرَ اُولُواالاَلْبَاب |
۱۰ | آموزش حقایق | یعَلِّمُهُمُ الکتَابَ و الحِکمَهَْْ، یعَلِّمُکمْ مَالَمْ تَکونُوا تَعْلَمُون، کونُوا رَبَّانِیینَ بِمَا کنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الکتَابَ و بِمَا کنْتُمْ تَدْرُسُون |
۱۱ | ایجاد زمینة لطافت روحی و توسعة ادراکات درونی | لَعَلَّکمْ تَشْکرُون، ذَلِک اَطْهَرُ لِقُلُوبِکم، یریدُ لِیطَهِّرَکم، شِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُور، ِلیمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِکم، یزَکیهِم |
۱۲ | برقراری عدل | اُمِرْتُ لِاَعْدِلَ بَینَکم، اِعْدِلوُا هُوَ اَقْرَبُ للِتَّقْوَی، لِیقُومَ النَّاسُ بِالقِسْطِ |
۱۳ | مدیریت و حکومت | لِتَحْکمَ بَینَ النَّاسِ، فَاحْکم بَینَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَک مِنَ الْحَقّ لِکلّ جَعَلْنَا مِنکمْ شرْعَةً وَ مِنْهَاجاً |
۱۴ | اصلاح و رشد جامعه | یامُرُهُمْ بِالمَعْرُوفِ و ینْهَاهُمْ عَنِ المُنْکرِ، لایشْرِکنَ و لایزْنِینَ و لایسْرِقْنَ و لایقْتُلْنَ اَوُلادَهُنَّ و لایاتِینَ بِبُهْتَانٍ یفْتَرینَهُ بَینَ اَیدِیهِنَّ و اَرْجُلِهِنَّ و لایعْصِینَک فِی مَعْرُوفٍ |
۱۵ | متعادلسازی زندگی | یحِلُّ لهَمُ الطَّیبَاتِ و یحَرِّمُ عَلیهِمُ الخَبَائِثَ |
۱۶ | حداکثرسازی زمان زندگی | یؤَخِّرَکمْ اِلی اَجَلٍ مُسَمَّی |
۱۷ | ارائه الگوی عینی برای زندگی | لَکمْ فِی رَسُولِ اللهِ اُسْوَهْ حَسَنَهْ، اِنَّا اَرْسَلنَاک شَاهِدًا |
۱۸ | جهانی شدن | لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ |
[۱۱۰] در علم اصول، از این فضا تعبیر به «قواعد عام فوقانی» میشود. مانند: «الحقّ أن تعرّف العلل و استخراجها من النصوص و الأحکام هو عمل الفقیه الحاذق الّذی عالج النصوص و تحرى فهمها فهماً عمیقاً، و تعرف مقاصد الشریعة فی عمومها و فی خصوصها» (اصولالفقه المقارن، ص۱۴ ، (آیتالله سبحانی, ۱۳۸۳) و مانند شرطی که در بحث تخصیص عام، ذکر میشود: «الشرط الثانی ان یحرز ان المتکلم بالعام التحتانی (الذی بأیدینا) انما نطق به بما هو صغرى من صغریات العام الفوقانی؛ بعبارة اخرى ان المتکلم کان بصدد تطبیق العام الفوقانی على العام التحتانی. بحیث لو فرضت عدم وجود العام الفوقانی لکان المتکلم لا ینطق بالعام التحتانی الذی بأیدینا». (المقدمات و التنبیهات فی شرح اصولالفقه، ج۲ ص۲۸۷، (قانصوه, ۱۴۱۸ق) یا مانند: «لا شک فی مرجعیة العام الفوقانی بعد تعارض الخاصّین و لیس ذلک إلّا ببرهان ان أصالة العموم فی العام یستحیل ان تقع طرفا للمعارضة مع المخصص للعام فلا تصل النوبة إلیها الا بعد تساقط الخاصّین فحال أصالة العموم حال الأصل الطولی فی المقام.» (بحوث فی علم الاصول، شهید الصدر، ج۵ ص۲۲۲)
برخی قواعد فوقانی عبارتند از: قاعده عدل و انصاف، قاعده نفی ضرر و حرج، قاعده تسلیط و احترام مال مسلم، قاعده احسان، قاعد اصاله الصحه، قاعده سوقالمسلمین، قاعده اصاله اللزوم فی العقود، قاعده اضطرار، قاعده تبعیت العقود للقصود، قاعده تسامح، قاعده جبّ، قاعده حیازت، قاعده اباحه، قاعده ضمان، قاعده فراش، قاعده لاتعاد و ….
[۱۱۱] دستیابی به انسجام هر قسمت از سیستم با سیستمهای دیگر در نقشه کلان یک تمدن