بسم الله الرحمن الرحیم

دسته‌ها
نقشۀ مسائل

فلسفه‌های مضاف

موضوع بحث:

 «فلسفه مضاف» چیست؟ چرا؟ و چگونه؟

 (مقالهٔ منتخب: «فلسفهٔ فلسفهٔ اسلامی»)

مسألهٔ بحث:

چگونه می‌توان هندسه یک علم یا یک پدیده، موقعیت آن علم یا پدیده در شبکه علوم یا شبکهٔ هستی را تشخیص داد؟ آثار و نتایج؟

پیش‌فرض‌ها:

  1. فلسفه= دانش بررسی معادلات وجودی در شبکهٔ هستی (قوانین حاکم بر کلیه موجودات + زیرساخت‌های موجودات + شکل هستی)
  2. معرفت درجه دوم= بررسی یک موضوع یا پدیده، از بیرون (بدون پرداختن به مسائل درونی)، برای تشخیص موقعیت آن نسبت به دیگر موضوعات و پدیده‌ها (بررسی معرفت‌شناسانه)

فرضیهٔ بحث:

  1. فلسفه مضاف= بررسی چیستی، چرایی و چگونگی یک رشته علمی (مانند فلسفه اقتصاد) یا یک موضوع خاص (مانند فلسفه ذهن) = توصیف و تبیین زیرساخت‌ها، ساختار، آثار و موقعیت یک علم یا یک پدیده، در شبکه علوم یا شبکه موضوعات
  2. محورهای مورد بحث در فلسفه‌های مضاف:
  3. تعریف علم و تبیین موضوع آن و تمایز با موارد مشابه و تبیین گرایشات مختلف در آن
  4. کارکردها و هدف علم
  5. مفاهیم و مسائل زیرساختی آن علم (مبادی تصوری و تصدیقی)
  6. ساختار علم (نقشه ذهنی محورهای اصلی)
  7. تاریخ علم و کشف انگیزه توجه اذهان به این علم
  8. جایگاه علم در طبقه‌بندی علوم و بررسی ترابط آن با علوم مختلف (سرشاخه‌های تغذیه‌کننده وزیرشاخه‌های تغذیه‌شونده)
  9. روش تحقیق در علم
  10. روش آموزش علم
  11. وضعیت فعلی این علم (ضعف، قوت، فرصت، تهدید، اولویت‌ها، مجهولات)
  12. آینده‌شناسی این علم
  13. منابع اطلاعاتی این علم
  14. شخصیت‌شناسی این علم

تبیین بحث:

 (تبیین این بحث، با استفاده از مقاله «فلسفهٔ فلسفهٔ اسلامی» تألیف حجت‌الاسلام خسروپناه انجام شده است.)

 «…معارف بشری به دو دسته منشعب می‌شوند: نخست، معارف و رشته‌های علمی درجهٔ اول که موضوعشان، واقعیت (fact) است. این سنخ رشته‌های علمی از عوارض و احکام واقعیت‌های خارجی و ذهنی بحث می‌کنند و از این‌رو می‌توان آنها را دانش‌های درون‌نگرانه نامید. دستهٔ دوم، معارف و رشته‌های علمی درجهٔ دوم هستندکه دربارهٔ دانش‌های درجه اوّل بحث می‌کنند. این سنخ از دانش‌ها را فلسفه‌های مضاف یا دانش‌های فرانگرانه می‌توان نام نهاد….

عنوان «فلسفه مضاف»، مشترک لفظی میان «فلسفه علوم» و «فلسفه حقایق» است. فلسفه علوم، دانش فرانگرانه وصفی ـ تحلیلی یک رشته علمی است؛ مانند فلسفه معرفت دینی، فلسفه علوم تجربی، فلسفه علوم اجتماعی و…؛ و فلسفهٔ حقایق، دانش درونگرانه وصفی ـ عقلانی پدیده‌های حقیقی و اعتباری است؛ مانند فلسفه دین، فلسفه نفس، فلسفه سیاسی.

فلسفه‌های مضاف با دو وضعیت ظاهر شده‌اند: فلسفه در وضعیت نخست، به پدیده‌ها و حقایق ذهنی و خارجی، حقیقی و اعتباری، و در وضعیت دوم، به دانش‌ها و علوم نظام‌مند اضافه می‌شود. فلسفه مضاف به پدیده‌ها و حقایق از سنخ دانش درجه اوّل است که با نگرش فیلسوفانه به تحلیل عقلی موضوع معین یعنی واقعیت خارجی یا ذهنی می‌پردازد؛ مانند فلسفه حیات، فلسفه زبان، فلسفه ذهن، ‌فلسفه نفس، فلسفه معرفت، فلسفه دین، فلسفه نبوت و…؛ فلسفهٔمضافِ به دانش‌ها از سنخ معرفت درجهٔ دوّم است یعنی دانشی سیستمی و نظام‌مند که به توصیف تاریخی و تحلیل عقلانی و فرانگرانه دانش مضاف الیه می ‌پردازد.

به عبارت دیگر، فلسفه‌های مضافِ به علوم با نگاه بیرونی به دانش‌های نظام‌مند و رشته‌های علمی پرداخته و احکام و عوارض آنها را بیان می‌کنند و درباره صدق و کذب گزاره‌های دانش مضاف‌الیه هیچ‌گونه داوری نخواهد داشت.

تفاوت فلسفه‌های علوم با فلسفه‌های حقایق

تفاوت ماهوی فلسفهٔ مضاف به حقایق با فلسفهٔ مضاف به رشته های علمی در این است که:

 اولاً روش خاص تحقیق در صنف نخست، استدلالی و نقدی و در صنف دوم، وصفی، تعلیلی، تحلیلی، استدلالی و نقدی است و رویکرد و رهیافت در فلسفه‌های مضاف به دانش‌ها در مقام گردآوری اطلاعات، تاریخی ـ گزارشی و در مقام داوری و تحلیل، معرفت شناختی است. فن تحقیق نیز در آنها کتابخانه‌ای ـ هرمنوتیکی، در حالی که رویکرد فلسفه‌های حقایق، رئالیستی است.

 ثانیاً رویکرد دیگر فلسفه‌های مضاف به حقایق، درونی و درون نگرانه و رویکرد فلسفه‌های مضاف به رشته‌های علمی، ‌بیرونی و برون نگرانه است؛ برای مثال، در فلسفهٔ ذهن باید با کالبد شکافی به درون مایه های ذهن پرداخت و ساحت‌ها و قوای گوناگون ادراکی آن را یافت؛ اما در فلسفه فیزیک، مطالعه مسائل سنی فیزیک ناروا است و نباید از تحولات ماده و انرژی، جرم، نیرو، سرعت، شتاب، نور، الکتریسته و غیره سخن گفت.

فلسفه فیزیک، دانشی است که فیزیک را به منزلهٔ واقعیت خارجی، مورد مطالعه و کاوش علمی قرار می‌دهد و از چگونگی پیدایش وبالندگی فیزیک، ابزار و منابع معرفت شناختی و روش تحقیق آن، واقع نمایی یا ابزارانگاری تئوری‌های آن، ترابط فیزیک با علوم دیگر بحث می‌کند.

ثالثاً سنخ مسائل فلسفهٔ مضاف به حقایق با سنخ مسائل فلسفهٔ مضاف به رشته های علمی متفاوتند. مسائل و پرسش‌های فلسفهٔ حقایق، پیشینی و درجه اول و ناظر به حقایق خارجی یا ذهنی است؛ مانند فلسفه دین که به واقعیت خارجی دین نظاره کرده، می‌کوشد تا به تحلیل عقلانی مسائل درونی و مشترک بین ادیان نظیر خدا، تکلیف، رستگاری، آفرینش، پیامبری، وحی و حیات ابدی بپردازد (هیک، ۱۳۷۲: ص۲۱-۲۴). یا فلسفه معرفت که به واقعیت‌های ذهنی معرفت به معنای مطلق آگاهی می‌پردازد و از عوارض واحکام هستی شناختی و حکایتگری آن بحث می‌کند. مسائل و پرسش‌های فلسفهٔ رشته‌های علمی، پسینی و درجه دوم و ناظر به دانش‌های محققّ است؛ برای مثال فلسفه علم الاجتماع با نگاهی درجه دوم به علوم اجتماعی تحقق یافته، دو رویکرد تبیینی (علت‌کاو) و تفسیری (معنا کاو) را به علم الاجتماع نسبت می‌دهد. رویکرد نخست، جامعه را پاره‌ای از طبیعت می‌بیند و در پی یافتن نظام قانون‌دار و تصرّف در اجتماع و معیشّت است و دیگری، جامعه را همچون متنی مکتوب می‌خواند و فقط در پی فهم معنای آن است (لیتل، ۱۳۷۳: ص۲۱).

پرسش‌های فلسفهٔ علم اخلاق، تحلیلی و فرااخلاقی و معرفت شناختی و معنا شناختی‌اند. معنای واژهای خوب و بد، درست و نادرست، چگونگی اثبات یا توجیه احکام اخلاقی، سرشت اخلاقی، اسنتباط باید و نیاید‌ها از هست و نیست ها و…. نمونه‌ای از پرسش‌های درجهٔ دوم علم اخلاقند (فرانکنا، ۱۳۸۰: ص۱۶).

رابعا فلسفه رشته‌های علمی، ‌معارف و دانش‌های درجه دومند؛ یعنی ابتدا باید معرفت‌های نظام‌مند و دارای دیسیپلین شکل بگیرند و تاریخی را بگذارنند؛ آن‌گاه مسائل و پرسش‌های مربوط به آنها را جویا شد؛ اما فلسفه‌حقایق، معارف ودانش‌های درجهٔ اوّل هستند؛ یعنی مضاف‌الیه آنها به صورت دانش نظام‌مند در نیامده و پس از بحث و بررسی درباره آن حقایق، فلسفه آنها به مثابه دانش معرفتی یا یکبخشی از ساختار دانش ظاهر می‌شود؛ برای مثال فلسفهٔ ریاضی، دانش و پژوهشی دربارهٔمبانی علم ریاضیات است و با روش تحلیلی و فلسفی می‌کوشد در زمینهٔ چیستی ریاضیات، چگونگی پیدایی نظریات، ساختمآنهای ریاضی، سیر تطوّر و تحوّل آنها تحقیق کند؛ یعنی فلسفه ریاضی بعد از نضج گرفتن ریاضیات به مثابه دانش پدید می‌آید.

مسائل فلسفه رشته‌های علمی:

مسائل اساسی فلسفه‌های علوم به ترتیب منطقی عبارتند از:

۱.شناسایی ماهیت دانش و چیستی آن؛

۲.هندسه و قلمرو و ساختار دانش و بیان مهم‌ترین مسائل آن؛

۳.معنا شناسی مفاهیم کلیدی دانش؛

۴.روش‌شناسی و کشف رویکرد‌ها و رهیافت‌های دانش؛

۵. مباحث معرفت‌شناختی دانش مانند چگونگی توجیه و اثبات گزاره‌ها و بیان سرشت (واقع‌نمایی یا ابزار نگاری) آنها؛

۶. پیش‌فرض‌ها و مبادی علمی وغیر علمی (تبیین روان‌شناختی و جامعه‌شناختی) دانش و رفتار جمعی و تأثیر گذارعالمان؛

۷. غایت و کارکرد و پیامدهای فردی و اجتماعی دانش؛

۸. مطالعهٔ تطبیقی گرایش‌های مختلف دانش؛

۹. نسبت و مناسبات دانش باعلوم و رشته‌های علمی همگون و مرتبط (بیان نسبت و تأثیر و تأثر آنها بر یک‌دیگر)؛

۱۰.آسیب‌شناسی و کشف بایسته‌های دانش.

شایان ذکر است که مسائل دهگانه با روش وصف و تحلیل و رویکرد تاریخی و گاه جامعه شناختی و روان‌شناختی بررسی می‌شوند تا در مقام توصیه، تحوّل علمی حاصل آید.

انواع فلسفه رشته‌های علمی:

نگارنده (حجت‌الاسلام خسروپناه)، علوم را با توجه به روش و موضوع به شرح ذیل تقسیم کرده است:

علوم عقلی، علوم شهودی، علوم طبیعی، علوم انسانی، علوم ادبی و علوم دینی؛ فلسفه‌های مضاف به این علوم نیز عبارتند از:

فلسفهٔ علوم عقلی مانند فلسفه فلسفه، فلسفه منطق، فلسفه معرفت‌شناسی و فلسفه علوم ریاضی (فلسفه حساب، فلسفه هندسه و…)؛

فلسفه علوم شهودی مانند فلسفه علم عرفان؛

فلسفهٔ علوم طبیعی مانند فلسفهٔ علم فیزیک، فلسفهٔ علم شیمی، فلسفهٔ علم زیست‌شناسی، فلسفه طب، فلسفه علوم نجوم و…

فلسفهٔ علوم انسانی مانند فلسفه علم روان‌شناسی، فلسفه علم اقتصاد، فلسفه علم جامعه‌شناسی، فلسفهٔ علم تاریخ، فلسفه علوم تربیتی، فلسفه علوم سیاسی، فلسفه علم مدیریت، فلسفه علم حقوق و…؛

فلسفهٔ علوم ادبی مانند فلسفه علم صرف، فلسفهٔ علم نحو، فلسفه علم معانی، فلسفه علم بیان، فلسفه علم بدیع و…؛

فلسفهٔ علوم دینی مانند فلسفهٔ علم کلام، فلسفه علم تفسیر، فلسفه علم حدیث، فلسفه علم فقه، فلسفه علم اخلاق، فلسفه علم ادیان

نتایج، آثار و لوازم پذیرش فرضیه:

  1. ضرروت تأسیس فلسفه رشته‌های علمی: همان‌گونه که رشد فلسفه اسلامی و اندراج فلسفه‌های حقایق در آن ضرورت دارد، تأسیس فلسفه‌های مضاف به علوم به ادلّه ذیل ضروری است:
  • نگرش کل‌نگرانه به دانش‌های مضاف الیه و احاطه علمی به تاریخ پیدایی و تطور آنها؛
  • مقایسه علوم تحقّق یافته با نیازهای موجود و کشف کمبودها و ناخالصی و آسیب‌شناسی آن علوم؛
  • توصیه‌ها و بایستگی‌های لازم جهت بالندگی علوم و انسجام ساختاری و محتوای آنها در جهت نیازهای کشف شده؛
  • رشد تکنولوژی آموزشی و بایستگی‌های آموزشی علوم و فرهنگ‌سازی درجامعه.

تأسیس فلسفهٔ فلسفه اسلامی نیز در درک کلان و احاطه علمی به تاریخ پیدایی و تطور فلسفه و آسیب‌شناسی و کشف کمبود نیازهای فلسفی معاصر و بایستگی‌های تحقیق و نوآوری در فلسفه اسلامی و آموزش و فرهنگ‌سازی فلسفی و ترویج آن در جهان بسیار مؤثر و لازم است…» انتهای مطلبِ حجت‌الاسلام خسروپناه.

  1. زمینه‌سازی برای تمدن‌سازی: زیرساخت‌های تمدن، نظام معرفتی، قانونی و فرهنگی آن است که در ساختارهای و سیستمهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و…جاری می‌شود؛ نظام معرفتی در علم «فلسفه و کلام و عرفان» بحث و بررسی می‌گردد و برای اینکه بتوان فرآیندهای قانونی و فرهنگی را در سیستم‌های تمدنی، از آن استخراج کرد، نیاز به حلقه واسط معرفتیِ «فلسفه‌های مضاف» است؛ یعنی بتوان با جاری ساختن قواعد فلسفه در مورد مثلا انسان، جامعه، تاریخ، سیاست، زندگی، هنر، ذهن و…، فرآیندهایی را که برای دست‌یابی به مدل عملیاتی لازم است تولید کرد.

مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:

علم‌شناسی، فلسفه‌های مضاف، رویکرد میان‌رشته‌ای، زیرساخت‌های تمدنی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *