بسم الله الرحمن الرحیم

دسته‌ها
مبانی

معنی زندگی

موضوع بحث: 

معنی زندگی

مساله بحث: 

«معنی زندگی» چیست؟ چرا لازم است؟ و چگونه حاصل می‌شود؟

پیش فرض ها: 

زندگی = مجموعه فعالیت‌های فکری، احساسی و رفتاری فردی و جمعی که برای رفع نیازها و رسیدن به اهداف صورت می‌پذیرد. 

معنی = ادراکی از یک پدیده که با ادراکات قبلی فرد ارتباط برقرار کرده باشد (در منظومه فکری فرد، جایگاهش مشخص شود).

فرضیه بحث: 

۱.  معنی زندگی = ادراکی از وضعیت خود، که سبب می‌شود فرد تصمیم بگیرد و برای حرکت در زندگی فعال شود.

۲. شاخص زنده بودن و زندگی کردن، فعال بودن ادراک است و هر چه این ادراک گسترده‌تر می‌شود شدت زنده بودن و حیات فرد بیشتر می‌شود و از سطحی از زندگی به سطحی دیگر ارتقاء می‌یابد.

۳. فقط «خروج از محدودیت و اتصال به نامحدود» می‌تواند معنای واقعی زندگی بشر باشد.

تبیین بحث: 

ملاک زنده بودن یک چیز به این است که اثر مورد انتظار از او، در او دیده شود. مثلاً وقتی می‌گوییم «زمینِ زنده» یعنی زمین بتواند گیاه را برویاند و سرسبز گردد، برخلاف زمینِ مرده که این اثر از آن ظاهر نمی‏شود. زنده بودن یک «سخن» به این است که اثر مورد نظر را در شنونده بگذارد در حالی‌که »سخنِ مرده« سخنی است که اثر لازم را ندارد. از یک انسان، انتظار می‌رود چه اثری را از خود بروز دهد تا بتوان به او گفت: «انسانِ زنده»؟!

اگر تمام شاخص‌های سلامت جسمی و رفاه، در یک فرد موجود باشد ولی او بیهوش باشد و ادراکش فعال نباشد آیا او را «زنده» می‌دانیم؟ (البته نه در اصطلاح پزشکی) 

در سنّت منطقی و فلسفی، انسان را «حیوان ناطق» تعریف کرده‌اند و مقصود از این نطق، صِرف سخن گفتن نیست بلکه توانایی تفکر، ارتقاء و توسعه ادراکی است. 

زنده بودن انسان به «فعال بودن ادراک» اوست؛ هر چه ادراک او فعال‌تر باشد میزان زنده بودن انسانیِ‌ او بیشتر خواهد شد. 

از آنجایی‌که دین، باعث می‌شود فکر، روح و رفتار انسان در جهت کمال قرار گیرد و فعال شود، قرآن، «دین» را حیات بشریت خوانده است.  ولایت و زیارت نیز حقیقتی این‌گونه دارند؛ زیارت، به زندگی معنی می‌بخشد یعنی برقراری ارتباط با محتویات درونی امام علیه‌السلام، نیرویی در انسان ایجاد می‌کند و مسائلی را برای انسان ملموس می‌کند که محور زندگی را تغییر می‌دهند، اولویت‌های انسان را جابجا می‌کنند، تعریف جدیدی از نفع و ضرر ارائه می‌نمایند و وجود انسان را به‌سوی دست‌یابی به حقایقی دیگر سوق می‌دهند؛ چرا که امام علیه‌السلام با حقیقت بی‌نهایت در هستی مرتبط است و در آن فضا تنفس می‌کند.

«معنی زندگی» یعنی جهت‌دار شدن زندگی به‌سوی یک هدف، هدفی که منفعتی بیشتر از اهداف دیگردارد؛ افعال و رفتارهای انسان، تابع افکار و احساس‌های اوست و با تغییر فکر یا احساس، جهت حرکت انسان نیز تغییر می‌کند؛ «معنی زندگی» فضای ادراکی است که سبب ایجاد احساس و میل می‌شود (فرآیند باور- میل) و در نتیجه رفتارها را تنظیم می‌کند.

معنای زندگی یک نفر «پول» است یعنی جهت اصلی زندگی او برای رسیدن به پولِ بیشتر است، یعنی او منفعتِ «پول درآوردن» را بیشتر و بهتر از منفعت هرگونه تلاش و فعالیت دیگر می‌داند.

معنای زندگی یک نفر «زن و بچه‌اش»است، یعنی بیشترین تلاش فکری، روحی و رفتاری او برای ارتباط با خانواده‌اش می‌باشد؛یعنی او احساس خوشایندی را که از ارتباط با آنها دارد بر منافع دیگر ترجیح می‌دهد.

معنای زندگی یک نفر «شغل و کارِ»اوست یعنی اگر شغلش را از دست بدهد، دیگر هیچ مساله و موضوعی نیست که فکر و روح ورفتار او را به حرکت و تلاش وادارد.

زندگی برخی «بی‌معنی» است زیرا هیچ موضوعی در زندگی نیست که برای آنها اولویت و اهمیتی بیشتر از دیگر موضوعات داشته باشد. بنابراین هر روز به روزمره‌گی و رفع نیازهای اولیه جسمی و روحی می‌گذرد. دورنمایی از زندگی ندارند، زندگی آنها جهت خاصی ندارد و هیچ نقطه روشن وقابل اتکایی نیز در آینده آنها به‌چشم نمی‌خورد.

معنی زندگی شما چیست؟ چه چیزی درزندگی شما نقش محوری را به‌عهده دارد که اگر از بین برود دیگر زندگی برای شما بی‌معنی خواهد شد؟ 

تمام تلاش‌های انسان برای «خروج از محدویت» است (از قوّه به فعل در آمدن – حرکت به‌سوی کمال)؛ این حرکت، تا نامحدود امتداد می‌یابد یعنی تا وقتی روح انسانی، علم و قدرت و حیات بی‌نهایت را در درون خود لمس نکند خود را ناقص خواهد دید و توقف در آن موقعیت را بی‌معنی تلقی می‌کند. 

معنی حقیقی در زندگی انسان، تلاش برای اتصال به «بی‌نهایت» است؛ وجود بی‌نهایت در هستی، فقط یک وجود است و شریک ندارد (وجود بی‌نهایت = خدا)

نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث: 

۱. در صورت دست‌یابی به «معنایی در زندگی» که باور فرد نسبت به برآیند تلاش‌هایش می‌باشد، افعال و رفتارهای او قابل پیش‌بینی و کنترل است و در غیر این صورت پوچ‌گرایی، ناامیدی،‌ افسردگی و در نتیجه خودکشی در پیش خواهد بود.

۲. هر چه معنای زندگی فرد، محدودیت بیشتری داشته باشد، در معرض خطر پایان‌پذیری و افتادن در وادی پوچی پس از عمری تلاش و مصرف کردن نیروهایش خواهد بود.

۳. تلاش برای خروج از محدودیت و اتصال به نامحدود، تنها معنای منطقی و واقعی برای بشر است.

۴. متوجه کردن بشر به سوی عوالم بی‌انتهاء ماورایی که تجلی علم و قدرت و حیات بی‌نهایت هستند، ضرورت حیاتی بشریت است.

۵. کارکرد «عرفان» فعال‌سازی روح بشر برای حرکت به‌سوی شهود هستیِ بی‌نهایت است و تنها تمدن عرفان‌محور است که می‌تواند معنای حقیقی و پایداری را برای بشر به‌ارمغان بیاورد. 

انتقال به توضیحات بیشتر در مورد عرفان + انتقال به بحث حیات طیبه

مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:

شبکه هستی، فقه و اخلاق تمدنی، برنامه راهبردی زندگی، دینداری در دنیای معاصر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *