موضوع بحث:
«نگرش سیستمی» چیست؟ چه کاربرد و کارآمدی دارد؟ «نگرش سیستمی به دین» یعنی چه؟
(برای تفصیل بحث رجوع کنید به کتاب: «نگرش سیستمی به دین»)
(مصاحبهٔ منتخب: «دین به مثابه سیستم»)
(اسلاید بحث در: …)
(کارگاه آموزشی «نگرشی دیگر به هویت دین»)
مسألهٔ بحث:
چگونه میتوان بیشترین ابعاد و زوایای پدیدهها را کشف کرد و به موقعیت واقعی پدیده در شبکهٔ هستی رسید؟
فرضیهٔ بحث:
- «نگرش سیستمی» یعنی بررسی پدیده از جهت نحوه ارتباط اجزاء آن با یکدیگر، و با دیگر پدیدهها، برای ایجاد یک اثر و نتیجه.
- کاربرد نگرش سیستمی، کشف فرآیندهای فعال در پدیدهها یا تولید فرآیند لازم برای ایجاد یک پدیده است.
- کارآمدی نگرش سیستمی، ایجاد قدرت پیشبینی و کنترلِ بیشتر از «نگرش خُرد و اتمی» است.
- نگرش سیستمی به دین یعنی تحلیل گزارههای دین برای کشف سازهها و فرآیندها در مقیاس کلان تمدنسازانه
- نگرش سیستمی به زندگی یعنی بررسی کلان زندگی و کشف عناصر فعال مثبت و منفی نهفته در آن (در سه لایه ذهن و فکر، قلب و روح، رفتار و عمل) محاسبه برآیند نیروهای فعال در زندگی، به هدف تلاش برای اصلاح مسیر و قرار گرفتن در مسیر بهینه.
تبیین و تفسیر بحث:
«نگرش» یعنی جهت توجّه به ابعاد وجودی موضوعات و پدیدهها. اشیاء مادی به واسطه عناصر زمان، مکان، کمیت، کیفیت، اثرگذاری و اثرپذیری (نوع رابطه بادیگر اشیاء) در محدودیت قرار دارند، و ذهن انسان نیز قدرت دارد اشیاء را برش بزند و لایهلایه کند و ابعاد آن را از هم جدا کند و هر یک را مستقل نگاه کند؛ ذهن میتواند فقط بُعد مکانی شیء را نگاه کند و از این زاویه به بررسی آن بپردازد یا فقط جنبه کمیتی آنرا نگاه کند و از این حیث به مطالعه آن به پردازد. کلماتِ: زاویه دید، جهت، حیث، بُعد، لایه، جنبه و مانند اینها همگی دلالت بر قابلیت ذهن در ایجاد نگرشهای خاص نسبت به موضوعات دارند.
از سوی دیگر ذهن انسان به واسطه انس با ماده و محدودیتهای مادی، جزئی نگر است. یعنی در دید اولیه فقط متوجّه برخی از ابعاد و جنبه ها میشود و برای دستیابی به یک دید کامل باید چندین بار از جوانب و زاویههای مختلف شیء را بررسی کند سپس تصاویر به دست آمده در هر یک از بررسیها را کنار هم بگذارد تا بتواند یک دید کلّی و جامع از موضوع به دست آورد. بنابراین میتوان گفت که نگرشهای انسان دوگونه است: نگرش خُرد و نگرش کلان. نگرشهای خُرد فقط به اجزاء و خصوصیات آنها میپردازند و توجّهی به ارتباط اجزاء با یکدیگر و جایگاه آنها در مجموعه اصلی ندارند (دید درونی). نگرشهای کلان به ارتباطات اجزاء و مجموعهای که این اجزاء ایجاد کننده آن هستند میپردازد (دید بیرونی).
خود را در موقعیتی فرض کنید که طاقه پارچهای را میبینید. یک وقت است به جنس آن نگاه میکنید، رنگ آن را بررسی میکنید، عرض آن را میپرسید و یک وقت به طرح لباسی که از این پارچه میتوان درآورد فکر میکنید؛ تمام بررسیهای جزئی ما برای رسیدن به یک کلّ است؛ اگر در جزئیات بمانیم و فقط خود را سرگرم بررسی جزئیات کنیم، در حقیقت مانند این است که بهترین پارچهها را بخریم و انبار کنیم و با وجود نیاز به لباس آنها را ندوزیم نپوشیم.
اگر این توجّه به برخی از ابعاد باشد، نگرش جزئی است و اگر به تمام ابعاد باشد نگرش کلی است. ما در زندگی به هر دو گونه از نگرش نیازمندیم ولی نگرشهای جزئی همیشه مقدمهچین و زمینه ساز برای نگرشهای کلّی هستند. بدون یک دید کلان و محیط بر موضوع، تلاشهای انسان برای رسیدن به حقیقت ناکام میماند. کشف نگرش کلانی که جزئیات موضوع برای ایجاد آن با یکدیگر مرتبط شدهاند از ضروریات فهم موضوع است. با توجه به مطالب فوق میتوان گفت:
اصل «نگرش سیستمی» مبتنی بر پیشفرضهای زیر است:
– موضوع مورد نظر احتمالا دارای اجزاء مرتبط با یکدیگر است.
– این اجزاء احتمالا دارای لایههای درونی و عمیقتر نیز هستند. (تجزیه تا رسیدن به ذرات بنیادین)
– ارتباط اجزاء با یکدیگر احتمالا به صورت بُرداری و برآیندی است. (موضوع، مجموعهای از عناصر مستقل از هم نیست.)
– موضوع مورد نظر احتمالا دارای ارتباط با متغیرهای بیرون از خود میباشد.
– ارتباط موضوع با متغیرهای بیرون از خود احتمالا به صورت برداری و برآیندی است. (موضوع، کارکردی مستقل از دیگر عناصر محیط ندارد.)
– ارتباط موضوع با متغیرهای بیرون از خود احتمالا دارای سطوح و مراتب فوقانی متعددی نیز میباشد. (ترکیب تا رسیدن به علتالعللهای کلان و ریشهای در ابعاد مختلف)
– موضوع مورد نظر و عناصر درونی و بیرونی، احتمالا در حال تغییر دائمی هستند.
– موضوع مورد نظر هدفی را در هستی دنبال میکند.
– موضوع، احتمالا دارای اهداف اولیه و میانی نیز هست.
– هدف نهایی و دیگر اهداف موضوع، احتمالا دارای شدت و ضعف نیز میباشند.
– صورتبندی موضوع، احتمالا از زوایای دید مختلف، تغییر میکند
نگرش سیستمی به دین، یعنی بررسی دین در فضای کلیه احتمالات فوق
نگرش سیستمی به زندگی، یعنی بررسی جریان زندگی در فضای کلیه احتمالات فوق.
نتایج، آثار و لوازم پذیرش فرضیه:
اگر دین صرفا مجموعه کنارهم گذاشته شده از تک گزارهها نباشد (جمع جبری گزارهها) بلکه دارای هویتی مجموعی و شبکهای باشد (جمع برداری میان گزارهها و برآیند آنها با معادلات حاکم بر خلقت)، و اگر نگرش سیستمی تلاش برای کشف برآیند ارتباطات موجود میان متغیرهای درونی و بیرونی یک موضوع باشد، آنگاه دستیابی به کارکرد اصلی و بهینهٔ دین، بدون نگرش سیستمی و شبکهای ممکن نخواهد شد.
اگر با نگرش سیستمی به دین نگاه کنیم موارد زیر را خواهیم یافت:
- دین، مجموعهیی از عناصر و گزارههای بهمپیوسته و نظاممند است.
- این عناصر و اجزاء، تابع اهداف دین هستند و هدفگرایی دین، به این عناصر شکل میدهد و ساختار ارتباطی آنها با یکدیگر را تعیین میکند.
- اتحاد مبدأ پیدایش دین با مبدأپیدایش هستی، پل ارتباطی دین با واقعیتهاست و بر این اساس، برنامههای دین جلوههایی از معادلات واقعی است و برنامههای دین، مدل کردنِ واقعیتها است.
- دین، اهداف و برنامههای خود رااولویتبندی میکند.
- دین، به عناصر محیطی خود تعامل دارد.
- دین، برای شکلدهی به عناصر محیطی خود برنامه دارد و آرمانها و هنجارها را در چهارچوب اهدافِ خود تغییر و تحول میبخشد.
- دین از تضاعف نیروبخشی برای حرکت به سمت هدف برخوردار است.
- شناخت دین از طریق تحلیل گزارههای نگرشی، راهبردی و راهکاری ممکن است.
- برنامههای دین، قابلیت خود تنظیمی دارد؛ تعادلگرا و تکاملی است.
- برنامههای دین، در فرآیندی پیوسته و مستمر و تدریجی تحقق مییابند.
- هویت و برنامههای دین را میتوان از منظرِ “محرک_ پاسخ” مطالعه کرد. دین دارای شبکهٔ عصبی منسجم و در تحت مدیریت اهداف است که نسبت به محرکها واکنش نشان میدهد.
- گزارههای دین را باید در عرصهٔاهداف و اولویتهای آن بررسی کرد.
- سیستم دین از سه خُرده سیستمِ نگرشی، قانونی و فرهنگی تشکیل شده است.
- این خُرده سیستمها، مسؤولیت تقسیم کار و فعالیتها را در سیستم اصلی به عهده دارند.
- بخش استراتژیک هر سیستمی از سه مؤلفهٔ: تعادل حیاتی، میدآنهای نیرو و برآیندبُرداری تشکیل میشود. تعادل حیاتی، نقطه ثقلی است که مجموعهٔ سیستم خود را بر اساس آن متعادل میکند و محیط درونی خودرا ثبات میبخشد و بین نیروهای درونی و بیرونی موازنه برقرار میکند. میدان نیرو، صافی کلیهٔ ارتباطات در راستای تحقق اهداف است که نیروهای سوقدهنده و بازدارنده را فعال میکند. برآیندبُرداری، ابزار اندازهگیری نیروها و عوامل علّی و محرکهای سیستم هستند. در این تحلیل، سطوح تعامل عوامل با یکدیگر مشخص میشود. در سیستم دین نیز این سه مؤلفه به وضوح وجود دارند:
الف-تعادل حیاتی در دین، طیف اهداف دین است که نقطه ثقلِ فازییی است که مجموعهٔ گزارههای دین را منسجم و متعادل کرده و موازنههای لازم بین محرکها و پاسخها را ایجاد مینماید.
ب-میدآنهای نیرو در دین، حداقلها وحداکثرهایی است که در موضوعات مختلف توسط دین تعیین شده است. این حداقل وحداکثرها، مرزها و حدودی هستند که به عنوان صافی جهتدهنده به کلیهٔ ارتباطات میانگزارهیی در عرصهٔ دین و صافی فعالیتها در عرصهٔ دینداری عمل میکنند.
ج-برآیندبُرداری در دین، گزارههایی هستند که سطوح و لایهها و معادلاتِ کلی را بیان میکنند و رابطهٔ بین آنها را تبیین مینمایند.این گزارهها توسط علمِ “قواعدفقه” و علمِ “اصولفقه” به تفصیل تعریف و توصیف شدهاند
اگرچنین باشد آنگاه دین قانونگذار، ساختارساز، فرآیندآفرین، برنامهساز و راهبرددهنده خواهد بود و میتوان بر اساس شبکهٔ گزارههای دین، سیستمهای زندگی جمعی بشررا به زبان قابل مقایسه با سیستمهای رقیب ارائه کرد.
بر اساس نگرش سیستمی به زندگی، میتوان قالبی را برای رصد و کشف عناصر نهفته در زندگی و جهتدهنده به زندگی و کشف برآیند آنها پیشنهاد کرد).
(برنامهریزی راهبردی برای زندگی در: «قالب شناسهٔ راهبردی»)
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:
نگرشی سیستمی، نگرشی سیستمی به دین، دین راهبردی، مدلهای دینی، دین استراتژیک، دین تمدنساز