پارادایم شبکهای= مبانی روش تحقیق شبکهای که بر اساس مبنای هستیشناسانه، معرفتشناسانه «حکمت متعالیه» پایهریزی شده است و به بررسی موقعیت هر پدیده در کل شبکهٔ هستی میپردازد.
موضوع بحث:
«پارادایم شبکهای» چیست؟ چرا دستیابی به آن لازم است؟ چگونه به دست میآید؟
(اسلاید «نظام فکری شبکهای (پارادایم شبکهای)»)
مسألهٔ بحث:
برای «فهم صحیح و جامع» از واقعیتهای دارای ابعاد، ظهورات، ارتباطات و تغییرات مختلف، نیاز به چه ابزارهای معرفتی داریم؟
پیشفرضهای بحث:
- «پارادایم» یک اصطلاح در «فلسفه علم» است و به معنی چهارچوب فکری کلان حاکم بر یک علم یا یک نظریه میباشد؛ چارچوبی از مبانی نظری و عناصر کلانی که برای تحلیل، سنجش، کشف و اصلاح نظریه های علمی به کار می رود.
- این چهارچوب فکری، ترکیبی از مبانی فکری نسبت به موارد زیر است:
مبانی هستیشناسانه، انسانشناسانه، معرفت و علمشناسانه، جامعه و عُرفشناسانه، روششناسانه، تاریخشناسانه، ارزششناسانه، آیندهشناسانه.
تعبیر دیگری که از عناصر پارادایمی در فلسفه علم به کار میرود به صورت عناصر هشتگانه زیر است:
ماهیت انسان، ماهیت وقایع اجتماعی، نقش شعور عامه، دلیل انجام تحقیق، چیستی نظریه، ملاک اعتبار شواهد، ملاک صحت تبیین. - پارادایمهای کلان رایج در علوم انسانی، که پارادایم تجربه گرا (اثباتگرایی)، پارادایم ذهنگرا (تفسیری و تفهمی)، پارادایم ساختارگرا (انتقادی) هستند، هر کدام برای هر یک از عناصر کلان پارادایمی تعریف و تبیینی دارند.
- در منابع اصلی و تفسیریِ اسلام، در مورد هر کدام از موارد فوق، تعریف و تبیینی ارائه شده است که با تجمیع آنها میتوان جدول عناصر پارادایمی مورد نظر اسلام را تولید کرد.
فرضیهٔ بحث:
- تعریف «پارادایم شبکهای» (مقصود از شبکه، کل شبکه موجودات در هستی میباشد.):
پارادایم شبکهای یعنی: رویکرد «بررسی شبکهای» در نگاه به هر پدیده،
و یعنی: ضرورت بررسی هر موضوع و مسأله در ارتباط با کل شبکه هستی، و یعنی هر تحقیقی هنگامی موجه و معتبر است که ابعاد وجودیِ موضوع و مسأله تحقیق، در مقیاس کل شبکهٔ هستی مورد تحلیل و ترکیب قرار گیرد. - جدول عناصر پارادایم شبکهای:
ردیف | عناصر پارادایم | اثباتگرایی | تفسیرگرایی | انتقادی | شبکهای |
۱ | دلیل انجام تحقیق | کشف قوانین طبیعی و درنتیجه امکان پبش بینی و کنترل پدیده ها | فهم و توصیف کنش اجتماعی معنادار | محو افسانه ها و قادر ساختن مردم به ایجاد تغییرات رادیکال در جامعه | ایجاد تغییر مثبت در زندگی جمعی انسانها بواسطه کشف قوانین حاکم بر طبیعت انسان و اجتماع تاریخ |
۲ | ماهیت واقعیت اجتماعی | نظم یا الگوهای ثابت از پیش موجود که قابل کشف اند | تعریف های سیال موقعیت که محصول تعامل انسا هایند | تضاد بسط یافته و هدایت شده توسط ساختارهای بنیادین پنهان | تعریف سیال موقعیت که محصول تعامل انسانها و ساختارهای بنیادین قابل کشف هستند |
۳ | ماهیت انسان | افراد منفعت طلب و عقلانی که نیروهای بیرونی به آنها شکب می دهند | موجودات اجتماعی که معنا را ایجاد کرده پیوسته فهمی از دنیای خود دارند | مردم خلاق و انطباق پذیر دارای قابلیت ناشناخته که با فریب و استثمار به دام افتاده اند | موجود اجتماعی که پیوسته فهمی از دنیای خود دارد و قدرت تغییر آن را در زمینه ساختارهای غیر قابل تغییر دارد |
۴ | نقش شعور عامیانه | کاملا متمایز از علم و دارای اعتباری کمتر از آن | نظریه های قدرتمند روزمره که مردم عادی آنها را به کار می برند | باورهای نادرستی که قدرت و شرایط عینی را پنهان می سازند | عرف که دارای معادلات و قوانین نهفته ولی دقیق است |
۵ | چیستی نظریه | نظامی منطقی و قیاسی متشکل از تعریف ها، آگزیوم هاو قوانین به هم پیوسته | توصیف اینکه نظام معنایی گروه چگونه ایجاد شده، تداوم می یابد | نقدی که شرایط درست را آشکار ساخته، راه رسیدن به جهان بهتر را به مردم نشان میدهد | نظامی منطقی و قیاسی متشکل از تعریف ها، آگزیوم هاو قوانین به هم پیوسته چه در مورد پدیده چه در موردساختارها |
۶ | تبیین درست | ارتباط منطقی با قوانین دارد و برپایه واقعیات استوار است | در نظر افراد مورد مطالعه صحیح است یا حرف دل آنها را می زند | ابزار مورد نیاز برای تغییر جهان در اختیار مردم قرارمیدهد | ارائه ارتباط منطقی با پدیده تحت قوانین طبیعی – انسانی –اجتماعی |
۷ | مدرک و شاهد معتبر | برپایه مشاهدات دقیق و تکرار پذیر برای دیگران استوار است | در متن تعاملات اجتماعی سیال نهفته است | توسط نظریه اب مشخص می شود که از فریب ها پرده برمی دارد | برپایه برهان دارای مقدمه طبیعی یا انسانی یا اجتماعی |
۸ | جایگاه ارزش ها تمایلات | علم، فارغ از ارزش است و ارزش ها جز در انتخاب موضوع، جایگاهی ندارند | ارزش ها جزئی اساسی از حیات اجتماعی اند ارزش های هیچ گروهی غلط نیستند و فقط متفاوت اند | هر علمی باید از موضعی ارزشی آغاز شود برخی مواضع درست و برخی نادرست | ارزشها تابع قوانین و حقایق هستند |
تبیین بحث:
گزارههای جدول زیر، تبیین عناصر جدول فوق هستند یعنی به استناد این مبانی هستیشناسانه، و انسانشناسانه، عنصر «ماهیت انسان» و…در جدول فوق معنیدار شده است.
جدول اصول موضوعه و مبادی تصوری و تصدیقی پارادایم شبکهای:
ردیف | اصل موضوعی | مفهوم مرکزی |
۱ | هستیشناسی | شبکه وجودی گسترش یافته از وحدت بینهایت (خداوند) به کثرت (مخلوقات)، بهمپیوسته، دارای مراتب تشکیکی و حرکت از قوه به فعل و نظام علتومعلولی جهان، دارای ساختار و فرآیندهای ثابت ولی طیفدار و فازی است. ساختارها و قوانین طبیعی، زیرساختهای معرفت و حرکت موجودات هستند. |
۲ | روششناسی | روش= نظمدهی به فرآیند انجام یک کار روشهای سهگانه مشاهده تجربی، برهان عقلی، شهود قلبی برای کشف واقعیتها، معتبرند. ترکیب روشهای کمّی، کیفی به بهینهسازی فرآیند تحقیق کمک میکند. ترکیب روش استقرایی و قیاسی به بهینهسازی فرآیند تحقیق کمک میکند. رویکرد میانرشتهای به بهینهسازی فرآیند تحقیق کمک میکند. روش الگوریتمی شش مرحلهای برای کشف واقعیتها، روش منتخب است. |
۳ | معرفتشناسی | معرفت= باور صادق موجّه واقعیت، قابل دسترسی ذهنی است، ثابت است در عین حرکت تکاملی، مرکب و دارای ابعاد و سطوح و مراتب است. (مبناگروی + رئالیسم پیچیده) واقعیتهای بنیادین قابل کشف برای همگان و مشترک میان آنها وجود دارد. ادراکات انسان بر پایه بدیهیات و علم حضوری، بر اساس ساختار و قانون مشخص ذهنی، گسترش پیدا میکنند و این گسترش قابل ردیابی است. معرفتهای بنیادین بدیهی و برهان و محصولات برهانی اعتبار معرفتی دارند و کاشف از واقع هستند. معیار صدق، مطابقت با واقع و انسجام درونی است. تحلیل نظریهها در دستگاه ارزیابی برهانی، معتبر است. |
۴ | علمشناسی | علم= تک گزاره یا مجموعه گزارههایی که توصیف یا تبیین موجّهٔ از واقعیت را ارائه میکنند. علوم تجربی= توصیف و تبیین پدیدههای محسوس برای دستیابی به قدرت کنترل آنها علوم انسانی= توصیف و تبیین ابعاد مختلف رفتار انسانی برای دست یابی به پیشبینی و کنترل آنها علم دینی= گزارش روشمند و نظاممند از توصیف و تبیین دین نسبت به پدیدههای هستی و انسانی علوم انسانی، عینی و ناظر به واقع هستند. تولید علم بر اساس روش تجربه و برهان و شهود انجامپذیر است. علم دینی، متن محور است و بر اساس روش برهانی شدهٔ «اصول فقه» قابل دستیابی است. |
۵ | انسانشناسی | انسان= موجود متفکر با قابلیت عبور از محدودیتها و اتصال به بینهایت (حیّ متالّه) انسان، در شبکه هستی، معنادار است. انسان، قدرت حرکت در شبکهٔ هستی را دارد. (اختیار دارد) برای هر حرکتی، نیازمند تنظیم ابعاد و سطوح خود با دیگر موجودات در شبکهٔ هستی است. (مقید به ساختار و قوانین است و اختیار محض ندارد.) انسان موجودی است با ظرفیت منطقی بودن و خیرطلبی، به همراه ظرفیت هواپرستی و شرّرسانی. انسان قدرت ایجاد تغییر در امور و حوادث و نتایج را در محدوده ساختارهای قابل انعطاف هستی دارد. انسان وجدان دارد و حقیقی بودن و خیر بودن برخی امور برای او قابل انکار درونی نیست و به همین دلیل نمیتواند به فضای «نسبت مطلق» تکیه کند. انسان بر اساس محاسبه نفع و ضرر تصمیمگیری میکند. این نفعوضرر فقط منحصر در عالم حسی فردیِ او نیست و برآیند نفعوضرر در کل شبکهٔ هستی در امتداد ابدیت باید محاسبه شود. |
۶ | جامعهشناسانه | جامعه یعنی همزیستی تعدادی از خانوادهها یا افراد که منجر به شکلگیری تعاملات حقوقی، مالی، انضباطی و مدیریتی، فرهنگی و ارزشی شود. شکلگیری جامعه تابعی از شکلگیری ساختارهای ارتباطی است. جامعه دارای ماهیت مستقل از افرادش نیست اما دارای هویت مستقل منتزع از افرادش میباشد و به همین دلیل ارزش افزوده بر هویت فردی افراد دارد و سبب ایجاد تغییروتحول در زندگی افراد میشود، لذا با متغیر «جامعه» و «هویت جمعی» باید مانند یک متغیر واقعی رفتار کرد و در کشف قوانین و قواعد و ساختارهایش کوشید. (قانونمندی جامعه) در ارتباط میان اصالت فرد و اصالت جمع، قاعده اولیه «اصالت فردِ در ضمن شبکه هستی» است. یعنی هر فردی حق دارد هر چه میخواهد اِعمال کند به شرطی که ابدیتش، روحش، محیط و دیگران ضرر نکنند. در تعارض میان اصالت فرد و جمع، در صورتیکه بقاء جمع غیرمُجرم متوقف بر از بین رفتن فرد باشد، اصالت با جمع است. |
۷ | تاریخشناسانه | تاریخ مانند جامعه دارای ماهیت مستقل از جوامع و افراد نیست اما دارای ماهیت مستقل منتزع از افرادش میباشد و برهمین اساس دارای قانونمندی است (قانونمندی تاریخ= وجود قوانین پایه در ساختار زندگی انسان که فارغ از بُعد زمانی و مکانی، بر جوامع انسانی حاکم است.) |
۸ | آیندهشناسانه | آینده به مانند گذشته بر اساس قواعد و معادلات حاکم بر ساختار خلقت و انسان، قانونمند است. تمام ساختارهای خلقت و انسان و ظرفیتهای او هنوز شناخته نشدهاند. آیندهٔ محتمل قابل کشف است و برای آن باید برنامهریزی کرد. آیندهٔ محتمل قابل تغییر است و برای آن باید روندسازی کرد. |
۹ | ارزششناسانه | ارزشها اعتباری هستند ولی صِرفا قرارداد و اعتبار و توافق افراد با یکدیگر نیستند، بلکه دارای منشأ انتزاع حقیقی میباشند و تمام قواعد و قوانین حاکم بر منشأ انتزاعشان بر آنها نیز حاکم است. گزارههای توصیفی که بیانگر دانشها هستند با ضمیمهٔ یک گزارهٔ توصیفکنندهٔ یک ضرورت بنیادین در ساختار خلقت یا ساختار انسان، به گزارههای توصیهای که بیانگر ارزشها هستند منتهی میشوند. در مقام کشف حقایق، ارزشهای خاص افراد نباید دخیل باشند. (اما ارزشهای عام یا بنیادین و ساختاری، بنابه ضرورت ساختاری دخیل هستند) |
۱۰ | دینشناسانه | دین، مجموعه گزارههای توصیفی و توصیهای است که دارای منشأ وحیانی است و خطاب به بشر برای زندگی بشر ارائه شده است. زبان دین، واقعگراست و توصیفهای او کاشف از حقایق هستی می باشند و توصیههای او دارای منشأ انتزاع حقیقی هستند. زبان دین چند لایه است و مراتب متعددی از معنای مطابق با واقع را در بر دارد. دین به صورت حداکثری، نسبت به تمام شؤون زندگی انسان حساسیت نشان داده است و نظر داده است. دین، مجموعهیی از عناصر و گزارههای بهمپیوسته و نظاممند است این عناصر و اجزاء، تابع اهداف دین هستند و هدفگرایی دین، به این عناصر شکل میدهد و ساختار ارتباطی آنها با یکدیگر را تعیین میکند. اتحاد مبدأ پیدایش دین با مبدأ پیدایش هستی، پل ارتباطی دین با واقعیتهاست و بر این اساس، برنامههای دین جلوههایی از معادلات واقعی است و برنامههای دین، مدل کردنِ واقعیتها است. دین، اهداف و برنامههای خود را اولویتبندی میکند. دین، برای تعامل با عناصر محیطی خود برنامه دارد. دین، برای شکلدهی به عناصر محیطی خود برنامه دارد و آرمانها و هنجارها را در چهارچوب اهدافِ خود تغییر و تحول میبخشد. دین از تضاعف نیروبخشی[۱] برای حرکت به سمت هدف برخوردار است. فهم دین ممکن و ضابطهمند است و رویکرد اکتشافی دارد. (کشف مراد شارع) فهم دین، بشری و خطاپذیر و قابل اصلاح و ارتقاء است. نتایج فهم روشمند دین، قابل استناد به دین است. (استناد مشروط به اینکه مخاطب بداند این استناد، استناد علمی است (حجیت)، نه استناد واقعیِ وجودی) شناخت دین از طریق تحلیل گزارههای نگرشی، راهبردی و راهکاری ممکن است. یافتههای قطعی عقل و تجربه بشری، مورد تایید دین هستند اما دینی نیستند (مُبرِز فعل تکوینی الهی و علم الهی در آنها، وحی نیست.) برنامههای دین، قابلیت خود تنظیمی دارد؛ تعادلگرا و تکاملی است. برنامههای دین، در فرآیندی پیوسته و مستمر و تدریجی تحقق مییابند. هویت و برنامههای دین را میتوان از منظرِ “محرک_ پاسخ” مطالعه کرد. دین دارای شبکهٔ عصبی منسجم و در تحت مدیریت اهداف است که نسبت به محرکها واکنش نشان میدهد.[۲] گزارههای دین را باید در عرصهٔ اهداف و اولویتهای آن بررسی کرد. سیستم دین از سه خُرده سیستمِ نگرشی، قانونی و فرهنگی تشکیل شده است. این خُرده سیستمها، مسؤولیت تقسیم کار و فعالیتها را در سیستم اصلی به عهده دارند. بخش استراتژیک هر سیستمی از سه مؤلفهٔ: تعادل حیاتی، میدآنهای نیرو و برآیندبُرداری تشکیل میشود. تعادل حیاتی، نقطه ثقلی است که مجموعهٔ سیستم خود را بر اساس آن متعادل میکند و محیط درونی خود را ثبات میبخشد و بین نیروهای درونی و بیرونی موازنه برقرار میکند. میدان نیرو، صافی کلیهٔ ارتباطات در راستای تحقق اهداف است که نیروهای سوقدهنده و بازدارنده را فعال میکند. برآیندبُرداری، ابزار اندازهگیری نیروها و عوامل علّی و محرکهای سیستم هستند. در این تحلیل، سطوح تعامل عوامل با یکدیگر مشخص میشود. در سیستم دین نیز این سه مؤلفه به وضوح وجود دارند: تعادل حیاتی در دین، طیف اهداف دین است که نقطه ثقلِ فازییی است که مجموعهٔ گزارههای دین را منسجم و متعادل کرده و موازنههای لازم بین محرکها و پاسخها را ایجاد مینماید. میدآنهای نیرو در دین، حداقلها و حداکثرهایی است که در موضوعات مختلف توسط دین تعیین شده است. این حداقل و حداکثرها، مرزها و حدودی هستند که به عنوان صافی جهتدهنده به کلیهٔ ارتباطات میانگزارهیی در عرصهٔ دین و صافی فعالیتها در عرصهٔ دینداری عمل میکنند. برآیندبُرداری در دین، گزارههایی هستند که سطوح و لایهها و معادلاتِ کلی را بیان میکنند و رابطهٔ بین آنها را تبیین مینمایند. این گزارهها توسط علمِ “قواعدفقه” و علمِ “اصولفقه” به تفصیل تعریف و توصیف شدهاند. |
نتایج، آثار و لوازم پذیرش فرضیه:
بر اساس پارادایم شبکهای، دستیابی به یک دستگاه علمی و نظام فکری منسجم در موضوعات مختلف و علوم مختلف، موجّه و ممکن است.
علوم انسانی اسلامی، در پارادایم شبکهای موجّه و ممکن است و پارادایم شبکهای، نقطه شروع در تحول علوم انسانی است.

اجتهاد سیستمی مبتنی بر پارادایم شبکهای تعریف میشود. (بدون اجتهاد سیستمی، نمیتوان فرآیندهای کلان موجود در گزارههای دین را کشف کرد.)
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:
پارادایم، فلسفه علم، روش تحقیق، علوم انسانی، علم دینی، اجتهاد سیستمی
- منظور از تضاعف نیروها، فعلوانفعال عناصر سیستم با یکدیگر است به طوری که آثار و ترکیب آنها بزرگتر از مجموع آثار یکایک آنها باشد. یعنی فعالسازی یک متغیر در برنامههای دین، موجب فعّال شدنِ متغیرهای دیگری نیز میشود که فعال شدنِ آنهااثر بازخوردی بر متغیر اول دارد و موجب تشدید یا تضعیف تصاعدی فعالیت آن میشود.[↩]
- یعنی در وضعیتی که محرکی به وجود میآید، نحوهٔ رفتار و واکنش دین را بررسیکرد (یعنی میزان کاربردی بودنِ گزارههایی را که در پاسخ به این محرک ارائه میدهدبا موارد مشابه مقایسه کرد و توانایی آن را محاسبه نمود) .
نکته: مقصود از واکنش، عملکرد انفعالی نیست بلکه هر گونه اثرپذیری و اثرگذاری است.[↩]