منتشر شده در:
فصلنامهٔ آینهٔ معرفت، پاییز ۱۳۸۳، شماره ۴
چکیده:
گزارههای دین، در موضوعات مختلف، تعابیر و توصیفات متنوعی را ارائه داده است. دستیابی به نگرش دین یا قانون و فرهنگ دین در یک موضوع، نیازمند جمعبندی و تدوین نهایی مجموعه گزارههایی است که از منابع دین به دست آمده است.
در بسیاری از گزارههای دینی، توصیفها و تبیینها، ناظر به مراتب و درجاتِ آن موضوع است. برای جمعبندی و تدوین الگوی فکری نهایی، نیاز به منطقی است که با مراتب و درجاتِ موضوعات سروکار دارد. منطق فازی، چنین ابزاری را در اختیار محقق قرار میدهد تا بتواند مدل و سیستم مطلوب را تدوین نماید.
این مقاله، نگرشی اجمالی به منطق فازی داشته و به نمونههایی از گزارههای دینی که حاوی مفاهیم فازی هستند اشاره کرده است و در نهایت با استفاده از قواعد طراحی یک سیستم فازی، تدوین و جمعبندیای از چند گزارهٔ دینی راجع به “تقوی”، را در معرض قضاوت قرار داده است.
کلیدواژهها:
منطق فازی، گزاره دینی، طراحی سیستم، مدلسازی، مدل مفهومی تقوی
مقدمه:
مدلها و سیستمهای فازی:
در زندگی روزانهٔ ما کلمات و مفاهیمی به کار میروند که مراتب و درجات دارند و نسبی هستند و نمیتوان به صورت منطق دو ارزشی[۱] که فقط حکمِ “هست و نیست” را صادر میکند، با آنها رفتار کرد. مثلا اگر چراغی به صورت کمنور روشن بود به طوری که نمیتوان حکمِ روشن بودنِ طبیعی را برای آن صادر کرد، عُرف، عبارتِ “چراغ تا حدودی روشن است” یا عبارات مشابه یی را برای انتقال موقعیت به کار میبرد. یعنی احساسِ ناخودآگاهی به فرد دست میدهد که نَه میتواند حکم به خاموش بودنِ چراغ کند و نَه میتواند حکم به روشن بودنِ آن بکند. یا مثلا زیبایی یک تصویر، به احساس فردی که دربارهٔ آن قضاوت میکند و به میزان زیبایی اشیایی که با آن مقایسه میشود، بستگی دارد. ممکن است این تصویر در دید ناظری که تابلوها و تصاویری با دقت و ظرافت برتری دیده است، زیبایی کمی داشته باشد و ممکن است در دیدِ ناظری دیگر زیبایی فراوان و خیرهکننده داشته باشد. مفاهیمی که دارای مراتب و درجات هستند همگی بسته به مبدء سنجش و موقعیتهای مربوط به آنها تغییر و تحول دارند.[۲] یک مرد چهل ساله در یک اردو که شرکتکنندگان آن غالبا پیرمردان هستند، جوان تلقی میشود در حالیکه همین فرد در میان فارغالتحصیلان دبیرستان دیگر حالت جوانی قبل را نخواهد داشت. مثالی که تبدیل به مبنای مفهومی برای این بحث شده است، مثالِ رنگ خاکستری است. رنگ خاکستری، سفید است یا سیاه؟ رنگ خاکستری، تا حدودی سفید است و تا حدودی سیاه و هر چه میزان سفیدی آن افزایش یابد خاکستری کمرنگتر به دست میآْید و هر چه میزان سیاهی افزایش یابد خاکستری پررنگتر حاصل میشود. برای قضاوت دربارهٔ رنگ خاکستری در فضای[۳] سیاه و سفید، باید از درصد استفاده کرد مثلا: ۲۰% سفید و ۸۰% سیاه.
وقتی از دیدِ خُرد و جزءگرا به دیدِ کلان و کلگرا منتقل میشویم و میخواهیم راجع به مجموعهیی حکم صادر کنیم، مفهومِ درصد، درجه، مرتبه، طیف، نسبتاً، تاحدودی، کموبیش و…به میان میآیند. اختلافی پدید آمده است که برای رفع آن تلاش کردهایم و طرفین نزاع از حالتِ تدافع و تضاربِ اولیه به حالت نرمی و آمادگی برای توافق رسیدهاند، کسی از ما سؤال میکند که آیا اختلاف برطرف شد؟ شما اگر بخواهید در یک جمله پاسخ بدهید چه پاسخی خواهید داد؟ اگر بگوییم “اختلاف برطرف نشد”، موقعیتی غیرواقعی را منتقل کردهایم زیرا این جمله بیانگر پایدار ماندنِ همان حالتِ تدافع و تضارب اولیه است که با تلاش ما برطرف شده است؛ اگر بگوییم “اختلاف برطرف شد”، باز موقعیتی غیرواقعی را منتقل کردهایم زیرا طرفین هنوز به توافق نهایی دست نیافتهاند. برای انتقال موقعیت واقعی در یک جمله مجبور هستیم از الفاظی که بیانگر حدود و مراتب و درجات هستند استفاده کنیم مثلا بگوییم تا حدودی برطرف شد یا نسبتا برطرف شد یا ۷۰ درصد برطرف شد، که در این صورت مخاطبِ ما متوجه میشود که اختلاف، حالت اولیه خود را ندارد ولی هنوز هم به توافق نرسیده است. تلاش برای تبیین دقیقِ موقعیتهای موجود در دنیای واقعی که به دلیل تشکیکی بودن[۴]، دارای مراتب و درجات هستند و منحصر به دو حالتِ بود و نبود نیستند، سبب تولّد منطق و تفکری به نام “فازی”[۴] شد.[۵] تفکر فازی، به دنبالِ توصیف مجموعهها و پدیدههای غیرقطعی و نامشخص و طیفدار هستند.[۶] منطق فازی با متغیرهای زبانی[۷] سروکار دارد. دنیای ما بسیار پیچیدهتر از آن است که بتوان پدیدههای آن را با یک توصیف ساده و تعریفِ کاملا مشخص، شناخت.[۸]) این پیچیدگی، نمودِ تشکیکی بودنِ اصل وجود و شبکهیی بودنِ ارتباطات وجودی پدیدههاست که در تعامل با یکدیگر از مرتبه یی به مرتبهٔ دیگر در یک طیف یا از طیفی به طیف دیگر در سلسله مراتب وجودی در صعود و نزول هستند. علمِ بشری نیاز به شیوهیی از تفکر دارد که بتواند به شکل سیستماتیک و دقیق، پدیدههای غیردقیق را فرموله کند تا به درستی آنها را بشناسد و به درستی از آنها استفاده نماید.[۹] “درجات و مراتب”، کلمات حیاتی تفکر فازی هستند. منطق فازی، جهان را آنگونه که هست به تصویر میکشد.[۱۰]
سیستمهای فازی، مدلسازی در قالب کلمات را ممکن میسازند. سیستمهای فازی برانگیزانندهٔ قوانین و معادلات هستند اما هر یک از تا حدودی، و درنهایت میانگین آنها خروجی سیستم خواهد بود.
بسته به میزان حساسیت و اهمیتی[۱۱] که به مجموعهٔ متغیرهای مرتبط با هم در یک سیستم میدهیم، خروجی سیستم شکل میگیرد و این مجموعه در زندگی ما نقش پیدا میکند.
سیستمهای فازی، سیستمهای مبتنی بر قاعدهٔ اگر- آنگاهِ فازی هستند. مثلا اگر سرعت ماشین بالا برود، آنگاه نیروی کمتری به پدال گاز وارد کنید. اگر سرعت متوسط است نیروی متعادلی وارد کنید و اگر سرعت کم است نیروی بیشتری وارد کنید. کلماتِ کم، زیاد، متوسط، متعادل به صورت یک طیف تعریف میشوند مثلا کم یعنی از صفر تا بیست، زیاد یعنی از هفتاد تا صد و متوسط یعنی از سی تا هفتاد که نقطه ثقل آن پنجاه است. سیستمهای فازی امکان تحلیلِ “چه میشود اگر اینگونه بشود؟ ” را مشخصتر و دقیقتر میدهند.[۱۲]
سیستمهای فازی براساس تعیین موقعیتهایی که در نوسان هستند و درجات و مراتب دارند، استراتژی مناسبی را برای عملکردِ سیستم انتخاب میکنند. در سیستمهای فازی، طیفی از استراتژیها باید تعریف و تعیین شوند که هر کدام برای تأثیرگذاری در محدودهیی خاص مناسب میباشند.[۱۳] براساس ادراک فازی[۱۴]، تصویر از پدیدهها ترسیم میشود که حقایق، اشیاء و فرآیندها را به ارزشها، سیاستها و اهداف ارتباط میدهد و به شما اجازه میدهد تا چگونگی اعمال متقابل و نحوهٔ عملکرد حوادث پیچیده را پیشبینی کنید.[۱۵]
منطق فازی در گزارههای دین:[۱۶]
آیات و روایات زیر را ملاحظه فرمایید:
إِنَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکمْ[۱۷] “کسی نزد خداوند باارزشتر است که باتقواتر باشد.”
این گزاره را به صورت “اگر_آنگاه” تبدیل میکنیم: “اگر x با تقوا باشد، آنگاه خداوند برای او ارزش قائل میشود و اگر x باتقواتر بشود، آنگاه ارزش او نزد خدا بیشتر میشود.”
“ارزش نزد خداوند” و “تقوا” دو مفهومِ فازی هستند که دارای مراتب و درجاتی بین صفر تا یک میباشند. مرتبهٔ صفر (نبود تقوی)، مرتبهٔ ۱/۰ (حداقل تقوی) و مرتبهٔ۱ (حداکثر تقوی)، طبق روایات زیر تعریف و مرزگذاری شدهاند:
اِجْعَلُوا قُلوُبَکمْ بُیوتًا لِلتَّقْوَی و لا تَجْعَلُوا قُلُوبَکمْ مَأوَی لِلشَّهَوَات.[۱۸]
“قلبهای خود را جایگاه تقوی قرار دهید، نَه جایگاه تمایلات و کششهای نفسانی.” یعنی نقطه صفرِ تقوی، حالت روانییی است که فرد، خود را محور قرار دهد و کلیهٔ تصمیمات و انتخابها و عکسالعملهایش براساس خوشایند یا ناخوشایند خودش باشد.[۱۹])
…هَانَ عَلَیهِ الدُّنیا و إبلیسُ و الخَلْقُ و لایطْلُبُ الدُّنیا تَکاثُرًا و تَفَاخُرًا و لا یطْلُبُ مَا عِندَ النَّاسِ عِزًّا و عُلُوًّا و لایدَعُ أیامَهُ بَاطِلاً فَهَذَا أوَّلُ دَرَجَهٔ التُّقَی.[۲۰]
“کسی که از کنار دنیا و شیطان و مردم، به راحتی عبور کند و امور دنیایی خود را برای زیادهخواهی و فخرفروشی انجام ندهد و برای رسیدن به خودمحوری و برتری، چشم به اموال مردم نداشته باشد و عمر خود را بیهوده مصرف نکند، به اولین درجهٔ تقوی رسیده است.”
التقوی علی ثَلاَثَهٔ أوُجُهٍ: تَقوَی بِالله و هُوَ تَرْک الخِلافِ فَضْلاً عَنِ الشُّبْهَهٔ و هو تَقوَی خَاصِّ الخَاصّ و تَقوَی مِن اللهِ تَعَالی و هُوَ تَرْک الشُّبَهَاتِ فَضْلاً عَنِ الحَرَامِ و هُوَ تَقوَی الخَاصِّ و تَقوَی مِنْ خَوُفِ النَّارِ و العِقَابِ و هُوَ تَرک الحَرَامِ و هُوَ تَقوَی العَامِّ.[۲۱]
“تقوی سه درجه دارد:
- تقوای متصل به خدا: ارادهیی جز آنچه خدا میخواهد نکند، چه برسد به مواردی که احتمالِ مخالفت هم داشته باشد. این تقوای خاصِ خاص است.
- تقوای در مسیر خدا: ترک مخالفت با خواستهٔ خداوند حتی در موارد احتمالی. این تقوای خاص است.
- تقوای از روی ترس: ترک حرامها به خاطر ترس از عذاب. این تقوای عمومی است.
یعنی نقطهٔ اوج و حداکثری تقوی، حالت روانییی است که در درون خود جز آنچه خداوند میخواهد را نیابد و ارادهیی جز اراده او نتواند داشته باشد.
زمینهساز عبوردهنده از نقطهٔ صفر برای ورود در منطقهٔ تقوی، نیز طبق آیات زیر تعریف شده است:
وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی.[۲۲] “اگر عفو کنید، به تقوا تزدیکتر است”
اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی.[۲۳] “به عدالت عمل کنید که به تقوا نزدیکتر است.”
یعنی حالت روانی “عفو” و “گرایش به عدالت”، موجب زمینه سازی و حرکت به سوی منطقهٔ تقوی (حالتهای روانییی که تعریف شد) میشود.[۲۴]
عملگرهای حرکتدهنده از نقطهٔ صفر به سوی نقطهٔ۱/۰ در روایات زیر بیان شدهاند:
اعْمَلْ بِفَرَائِضِ اللَّهِ تَکنْ أَتْقَی النَّاسِ.[۲۵] “طبق قوانین خداوند عمل کن تا به نطقهٔ اوج تقوای عمومی برسی.”
أَتْقَی النَّاسِ مَنْ قَالَ الْحَقَّ فِیمَا لَهُ وَ عَلَیهِ.[۲۶] “باتقواترین فرد، کسی است که حقمحور باشد چه به نفع بود تمام شود و چه به ضرر او.”
مَنْ أَحَبَّ أَنْ یکونَ أَتْقَی النَّاسِ فَلْیتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ تَعَالَی.[۲۷] “کسی که دوست دارد به نقطهٔ اوج تقوا برسد، حالت روانی توکل[۲۸] به خدا را در خود به وجود آورد.”
قانونمحوری، حقگویی و انتخابِ راهبردهای خداوند، سه عملگرِ حرکتدهندهٔ فرد به سوی مراتب برتر تقوا هستند.
تحلیل فازی این مفهوم به صورت زیر است:
مرحلهٔ اول: تعیین متغیر ورودی و خروجی سیستم:
حالات روانی، متغیر ورودی سیستم، و مراتب و درجات تقوی، متغیر خروجی سیستم است.
مرحلهٔ دوم: تعیین مجموعههای فازی: (زیرمجموعههای متغیر ورودی و خروجی)
نُه عنصر فازی برای متغیر ورودی بیان شده است: پاسخ به تمایلات و خواستهها، گذشت، عدالتخواهی، قانون محوری، حقگویی، راهبرد خواهی از خداوند، انجام وظیفه بدون توجه به منافع مادی و شخصیتی، پیگیری خواست و برنامهٔ خداوند، جایگزینی اراده خداوند به جای ارادهٔ خود.
سه عنصر فازی نیز برای متغیر خروجی ارائه شده است: فجور، حداقل تقوی، حداکثر تقوی.
مرحلهٔ سوم: انتخاب قوانین فازی:
قانون اول: اگر فرد براساس دلخواهها و سلائق خود تصمیمگیری میکند و عکسالعمل نشان میدهد، آنگاه بیتقوا خواهد بود.
قانون دوم: اگر فرد تمایلاتِ عدالتخواهی[۲۹] یا گذشت در او به وجود آید، آنگاه از حالت بیتقوایی خارج میشود و به سوی تقوی گرایش پیدا میکند.
قانون سوم: اگر فرد براساس قانون[۳۰] خداوند زندگی خود را تنظیم کند، آنگاه به حداقل تقوی میرسد.
قانون چهارم: اگر فرد در عکسالعملهایش حقمحور باشد و توجه به نفع شخص نکند یا حداقلهای فرهنگ الهی را علاوه بر قانون خداوند در زندگی پیاده کند یا در دوراهی انتخاب میان تشخیص خودش و راهکارهایی که خداوند ارائه کرده است، راهکار الهی را انتخاب کند، از حداقل تقوی به سوی حداکثر تقوی حرکت میکند.
قانون پنجم: اگر فردی در درون خود انتخاب و ارادهیی جز آنچه خداوند دوست دارد نیافت، به نقطهٔ حداکثر تقوا رسیده است.
مرحلهٔ چهارم: ترسیم نمودار فازی ورودی و خروجی:

توضیح نمودار:
اگر گرایش به عدالتخواهی یا گذشت، صفر است، آنگاه درجهٔ بیتقوایی در حداکثر خود قرار دارد. هر چه به سمت گرایش به عدالت و گذشت میآییم، درجهٔ بیتقوایی کمتر شده و به حداقل تقوی نزدیک میشود. تا وقتی به قانونمحوری در زندگی نرسیده است، به حداقل تقوی نمیرسد اما در منطقهٔ تقوا وارد شده است که این ناحیه در روایات[۳۱] با عنوانِ ایمانِ حداقلی نامبرده میشود. (کسی که مؤمن اولیه است اما متقی نیست.)
در روایات برای هر کدام از عناصر فوق، حداقل و حداکثر تعریف شده است و شاخصههایی نیز معین گردیده است.
با استفاده از اینگونه سیستمسازی میتوان ارزیابهای روانی و پرسشنامههای آماری دقیقی را برای تعیین میزان تحقق اهداف دین، نقاط انحراف و بحران و تولید اطلاعات برای تصمیمسازی تهیه نمود. (تبدیل مفاهیم به شاخصهای برنامهساز)
روایات زیر نمونهیی از “دیفازی”[۳۲] شدنِ مفاهیم توسط خودِ دین است:
لَمَّا سُمَّ الْمُتَوَکلُ نَذَرَ إِنْ عُوفِی أَنْ یتَصَدَّقَ بِمَالٍ کثِیرٍ فَلَمَّا عُوفِی سَأَلَ الْفُقَهَاءَ عَنْ حَدِّ الْمَالِ الْکثِیرِ فَاخْتَلَفُوا عَلَیهِ فَقَالَ بَعْضُهُمْ مِائَهٔ أَلْفٍ وَ قَالَ بَعْضُهُمْ عَشَرَهٔ آلَافٍ فَقَالُوا فِیهِ أَقَاوِیلَ مُخْتَلِفَهٔ فَاشْتَبَهَ عَلَیهِ الْأَمْرُ فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ نُدَمَائِهِ یقَالُ لَهُ صَفْعَانُ أَ لَا تَبْعَثُ إِلَی هَذَا الْأَسْوَدِ فَتَسْأَلَ عَنْهُ فَقَالَ لَهُ الْمُتَوَکلُ مَنْ تَعْنِی وَیحَک فَقَالَ لَهُ ابْنَ الرِّضَا فَقَالَ لَهُ وَ هُوَ یحْسِنُ مِنْ هَذَا شَیئاً فَقَالَ إِنْ أَخْرَجَک مِنْ هَذَا فَلِی عَلَیک کذَا وَ کذَا وَ إِلَّا فَاضْرِبْنِی مِائَهٔ مِقْرَعَهٔ فَقَالَ الْمُتَوَکلُ قَدْ رَضِیتُ یا جَعْفَرَ بْنَ مَحْمُودٍ صِرْ إِلَیهِ وَ سَلْهُ عَنْ حَدِّ الْمَالِ الْکثِیرِ فَصَارَ جَعْفَرُ بْنُ مَحْمُودٍ إِلَی أَبِی الْحَسَنِ عَلِی بْنِ مُحَمَّدٍ ع فَسَأَلَهُ عَنْ حَدِّ الْمَالِ الْکثِیرِ فَقَالَ الْکثِیرُ ثَمَانُونَ فَقَالَ لَهُ جَعْفَرٌ یا سَیدِی إِنَّهُ یسْأَلُنِی عَنِ الْعِلَّهٔ فِیهِ فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ ع إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یقُولُ لَقَدْ نَصَرَکمُ اللَّهُ فِی مَواطِنَ کثِیرَهٔ فَعَدَدْنَا تِلْک الْمَوَاطِنَ فَکانَتْ ثَمَانِینَ[۳۳]
“وقتی متوکل را سمّ دادند، نذر کرد که اگر خوب شود، پول زیادی را صدقه بدهد. هنگامی که خوب شد از فقهاء دور و برِ خود سؤال کرد که “پول زیاد” چقدر است و او بالاخره چقدر باید صدقه بدهد؟ فقهاء اختلاف نظر پیدا کردند؛ بعضی گفتند صد هزار دینار، برخی گفتند ده هزار دینار. در نهایت گفتند که فتاوا متفاوت است و مسأله جواب مشخص ندارد. یکی از نزدیکانِ متوکل به نام “صفعان” گفت: سراغ آن مرد سیاهچهره نمیفرستی تا از او بپرسند؟ متوکل گفت: منظورت کیست؟ صفعان گفت: ابنالرضا. متوکل گفت: مگر او هم این چیزها را میداند؟ صفعان گفت: اگر مسأله را حل کرد فلان قدر پاداش به من بدهد و اگر نتوانست صد تازیانه به من بزن. متوکل گفت: قبول است و جعفر بن محمود را صدا کرد و گفت: سراغ ابنالرضا برو و از او راجع به مقدارِ مالِ زیاد سؤال کن. جعفر بن محمود به سراغ حضرت رفت و مسأله را پرسید. حضرت فرمود: هشتاد دینار. جعفر بن محمود گفت: متوکل از من دلیلِ این نظر را خواهد پرسید. حضرت فرمود: خداوند در قرآن فرموده است که “خدا شما را در موقعیتهای زیادی یاری کرده است”، ما آن موقعیتها را شمردیم، هشتاد مورد بود.
این روایت بیانگر حداقل و مرز پایینِ مفهومِ “زیاد” است که براساس نظر اسلام، نقطهٔ ۸/۰ مابین صفر و یک است.
أَنَّ عَلِیاً صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِ قَالَ فِی رَجُلٍ نَذَرَ أَنْ یصُومَ زَمَاناً قَالَ الزَّمَانُ خَمْسَهٔ أَشْهُرٍ[۳۴]
“علی علیهالسلام در مورد کسی که نذر کرده بود مدت زمانی روزه بگیرد و تقاضای تعیین تکلیف خود را داشت که چه مدت باید روزه بگیرد، فرمود: پنج ماه[۳۵]
آیات و روایات دیگری نیز به عنوان نمونه در انتهاء آورده میشود:
نمونهیی از مفاهیم فازی به کار رفته در آیات و روایات:
- یوصِیکمُ اللَّهُ فِی أَوْلادِکمْ لِلذَّکرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیینِ فَإِنْ کنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَینِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَک وَ إِنْ کانَتْ واحِدَهٔ فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِأَبَوَیهِ لِکلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَک إِنْ کانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ یکنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَهٔ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِیهٔ یوصِی بِها أَوْ دَینٍ آباؤُکمْ وَ أَبْناؤُکمْ لا تَدْرُونَ أَیهُمْ أَقْرَبُ لَکمْ نَفْعاً فَرِیضَهٔ مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً حَکیماً[۳۶]
- یا أَهْلَ الْکتابِ قَدْ جاءَکمْ رَسُولُنا یبَینُ لَکمْ کثِیراً مِمَّا کنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکتابِ وَ یعْفُوا عَنْ کثِیرٍ قَدْ جاءَکمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کتابٌ مُبِینٌ[۳۷]
- یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا ما لَکمْ إِذا قِیلَ لَکمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الْأَرْضِ أَ رَضِیتُمْ بِالْحَیاهٔ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَهٔ فَما مَتاعُ الْحَیاهٔ الدُّنْیا فِی الْآخِرَهٔ إِلاَّ قَلِیلٌ[۳۸]
- ثُلَّهٔ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ[۳۹]
- یسْئَلُونَک عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِیهِ قُلْ قِتالٌ فِیهِ کبِیرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ کفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْفِتْنَهٔ أَکبَرُ مِنَ الْقَتْلِ[۴۰]
- یسْئَلُونَک عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیسِرِ قُلْ فِیهِما إِثْمٌ کبِیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکبَرُ مِنْ نَفْعِهِما[۴۱]
- قُلْ أَی شَیءٍ أَکبَرُ شَهادَهٔ قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَینِی وَ بَینَکمْ وَ أُوحِی إِلَی هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ أَ إِنَّکمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَهٔ أُخْری قُلْ لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّنِی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکونَ[۴۲]
- وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ مَساکنَ طَیبَهٔ فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکبَرُ ذلِک هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ[۴۳]
- اتْلُ ما أُوحِی إِلَیک مِنَ الْکتابِ وَ أَقِمِ الصَّلاهٔ إِنَّ الصَّلاهٔ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکرِ وَ لَذِکرُ اللَّهِ أَکبَرُ وَ اللَّهُ یعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ[۴۴]
- فَأَذاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْی فِی الْحَیاهٔ الدُّنْیا وَ لَعَذابُ الْآخِرَهٔ أَکبَرُ لَوْ کانُوا یعْلَمُونَ[۴۵]
- حَتَّی إِذا رَأَوْا ما یوعَدُونَ فَسَیعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً[۴۶]
- یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکتابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلی رَسُولِهِ وَ الْکتابِ الَّذِی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ یکفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِکتِهِ وَ کتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِیداً[۴۷]
- ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکمْ مِنْ بَعْدِ ذلِک فَهِی کالْحِجارَهٔ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَهٔ وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَهٔ لَما یتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یشَّقَّقُ فَیخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یهْبِطُ مِنْ خَشْیهٔ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ[۴۸]
- وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یحِبُّونَهُمْ کحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَ لَوْ یرَی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّهٔ لِلَّهِ جَمِیعاً وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذابِ[۴۹]
- وَ اقْتُلُوهُمْ حَیثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیثُ أَخْرَجُوکمْ وَ الْفِتْنَهٔ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّی یقاتِلُوکمْ فِیهِ فَإِنْ قاتَلُوکمْ فَاقْتُلُوهُمْ کذلِک جَزاءُ الْکافِرِینَ[۵۰]
- فَإِذا قَضَیتُمْ مَناسِککمْ فَاذْکرُوا اللَّهَ کذِکرِکمْ آباءَکمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکراً فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَهٔ مِنْ خَلاقٍ[۵۱]
- فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ وَ کرِهُوا أَنْ یجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ کانُوا یفْقَهُونَ[۵۲]
- إِنَّ ناشِئَهٔ اللَّیلِ هِی أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِیلاً[۵۳]
- وَ لِکلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّک بِغافِلٍ عَمَّا یعْمَلُونَ[۵۴]
- وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَکمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَکمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیبْلُوَکمْ فِی ما آتاکمْ إِنَّ رَبَّک سَرِیعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ[۵۵]
- نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ کلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ[۵۶]
- انْظُرْ کیفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ لَلْآخِرَهٔ أَکبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَکبَرُ تَفْضِیلاً[۵۷]
- الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَهٔ عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِک هُمُ الْفائِزُونَ[۵۸]
- وَ ما لَکمْ أَلاَّ تُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا یسْتَوِی مِنْکمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِک أَعْظَمُ دَرَجَهٔ مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا وَ کلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنی وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ[۵۹]
روایات:
- إِنَّ الْعَمَلَ الدَّائِمَ الْقَلِیلَ عَلَی الْیقِینِ أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْعَمَلِ الْکثِیرِ عَلَی غَیرِ یقِینٍ[۶۰]
- أَیهَا النَّاسُ أَنَا أُخْبِرُکمْ عَنْ أَخٍ لِی کانَ مِنْ أَعْظَمِ النَّاسِ فِی عَینِی وَ کانَ رَأْسُ مَا عَظُمَ بِهِ فِی عَینِی صِغَرَ الدُّنْیا فِی عَینِهِ کانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ فَلَا یشْتَهِی مَا لَا یجِدُ وَ لَا یکثِرُ إِذَا وَجَدَ کانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ فَرْجِهِ فَلَا یسْتَخِفُّ لَهُ عَقْلَهُ وَ لَا رَأْیهُ کانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ الْجَهَالَهٔ فَلَا یمُدُّ یدَهُ إِلَّا عَلَی ثِقَهٔ لِمَنْفَعَهٔ کانَ لَا یتَشَهَّی وَ لَا یتَسَخَّطُ وَ لَا یتَبَرَّمُ کانَ أَکثَرَ دَهْرِهِ صَمَّاتاً فَإِذَا قَالَ بَذَّ الْقَائِلِینَ کانَ لَا یدْخُلُ فِی مِرَاءٍ وَ لَا یشَارِک فِی دَعْوًی وَ لَا یدْلِی بِحُجَّهٔ حَتَّی یرَی قَاضِیاً وَ کانَ لَا یغْفُلُ عَنْ إِخْوَانِهِ وَ لَا یخُصُّ نَفْسَهُ بِشَیءٍ دُونَهُمْ کانَ ضَعِیفاً مُسْتَضْعَفاً فَإِذَا جَاءَ الْجِدُّ کانَ لَیثاً عَادِیاً کانَ لَا یلُومُ أَحَداً فِیمَا یقَعُ الْعُذْرُ فِی مِثْلِهِ حَتَّی یرَی اعْتِذَاراً کانَ یفْعَلُ مَا یقُولُ وَ یفْعَلُ مَا لَا یقُولُ کانَ إِذَا ابْتَزَّهُ أَمْرَانِ لَا یدْرِی أَیهُمَا أَفْضَلُ نَظَرَ إِلَی أَقْرَبِهِمَا إِلَی الْهَوَی فَخَالَفَهُ کانَ لَا یشْکو وَجَعاً إِلَّا عِنْدَ مَنْ یرْجُو عِنْدَهُ الْبُرْءَ وَ لَا یسْتَشِیرُ إِلَّا مَنْ یرْجُو عِنْدَهُ النَّصِیحَهٔ کانَ لَا یتَبَرَّمُ وَ لَا یتَسَخَّطُ وَ لَا یتَشَکی وَ لَا یتَشَهَّی وَ لَا ینْتَقِمُ وَ لَا یغْفُلُ عَنِ الْعَدُوِّ فَعَلَیکمْ بِمِثْلِ هَذِهِ الْأَخْلَاقِ الْکرِیمَهٔ إِنْ أَطَقْتُمُوهَا فَإِنْ لَمْ تُطِیقُوهَا کلَّهَا فَأَخْذُ الْقَلِیلِ خَیرٌ مِنْ تَرْک الْکثِیرِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهٔ إِلَّا بِاللَّهِ[۶۱]
- إِنَّ الْإِیمَانَ عَشْرُ دَرَجَاتٍ بِمَنْزِلَهٔ السُّلَّمِ یصْعَدُ مِنْهُ مِرْقَاهٔ بَعْدَ مِرْقَاهٔ فَلَا یقُولَنَّ صَاحِبُ الِاثْنَینِ لِصَاحِبِ الْوَاحِدِ لَسْتَ عَلَی شَیءٍ حَتَّی ینْتَهِی إِلَی الْعَاشِرِ فَلَا تُسْقِطْ مَنْ هُوَ دُونَک فَیسْقِطَک مَنْ هُوَ فَوْقَک وَ إِذَا رَأَیتَ مَنْ هُوَ أَسْفَلُ مِنْک بِدَرَجَهٔ فَارْفَعْهُ إِلَیک بِرِفْقٍ وَ لَا تَحْمِلَنَّ عَلَیهِ مَا لَا یطِیقُ فَتَکسِرَهُ فَإِنَّ مَنْ کسَرَ مُؤْمِناً فَعَلَیهِ جَبْرُهُ[۶۲]؛ کان المقداد فی الثامنهٔ و أبو ذر فی التاسعهٔ و سلمان فی العاشرهٔ[۶۳]
- جُعِلْتُ فِدَاک مَا مَعْنَی الصَّلَاهٔ فِی الْحَقِیقَهٔ؟ قَالَ صِلَهٔ اللَّهِ لِلْعَبْدِ بِالرَّحْمَهٔ وَ طَلَبُ الْوِصَالِ إِلَی اللَّهِ مِنَ الْعَبْدِ إِذَا کانَ یدْخُلُ بِالنِّیهٔ وَ یکبِّرُ بِالتَّعْظِیمِ وَ الْإِجْلَالِ وَ یقْرَأُ بِالتَّرْتِیلِ وَ یرْکعُ بِالْخُشُوعِ وَ یرْفَعُ بِالتَّوَاضُعِ وَ یسْجُدُ بِالذُّلِّ وَ الْخُضُوعِ وَ یتَشَهَّدُ بِالْإِخْلَاصِ مَعَ الْأَمَلِ وَ یسَلِّمُ بِالرَّحْمَهٔ وَ الرَّغْبَهٔ وَ ینْصَرِفُ بِالْخَوْفِ وَ الرَّجَاءِ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِک أَدَّاهَا بِالْحَقِیقَهٔ ثُمَّ قِیلَ مَا آدَابُ الصَّلَاهٔ قَالَ حُضُورُ الْقَلْبِ وَ إِفْرَاغُ الْجَوَارِحِ وَ ذُلُّ الْمُقَامِ بَینَ یدَی اللَّهِ تَبَارَک وَ تَعَالَی وَ یجْعَلُ الْجَنَّهٔ عَنْ یمِینِهِ وَ النَّارَ یرَاهَا عَنْ یسَارِهِ وَ الصِّرَاطَ بَینَ یدَیهِ وَ اللَّهَ أَمَامَهُ وَ قِیلَ إِنَّ النَّاسَ مُتَفَاوِتُونَ فِی أَمْرِ الصَّلَاهٔ فَعَبْدٌ یرَی قُرْبَ اللَّهِ مِنْهُ فِی الصَّلَاهٔ وَ عَبْدٌ یرَی قِیامَ اللَّهِ عَلَیهِ فِی الصَّلَاهٔ وَ عَبْدٌ یرَی شَهَادَهٔ اللَّهِ فِی الصَّلَاهٔ وَ هَذَا کلُّهُ عَلَی مِقْدَارِ مَرَاتِبِ إِیمَانِهِمْ وَ قِیلَ إِنَّ الصَّلَاهٔ أَفْضَلُ الْعِبَادَهٔ لِلَّهِ وَ هِی أَحْسَنُ صُورَهٔ خَلَقَهَا اللَّهُ فَمَنْ أَدَّاهَا بِکمَالِهَا وَ تَمَامِهَا فَقَدْ أَدَّی وَاجِبَ حَقِّهَا وَ مَنْ تَهَاوَنَ بِهَا ضُرِبَ
منابع و مآخذ:
- قرآن کریم
- الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، دارالکتبالاسلامیه، ۱۳۶۵
- من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، جامعه مدرسین قم، ۱۴۱۳ هجری قمری
- تحف العقول، حسن بن شعبه حرانی، انتشارات جامع مدرسین قم، ۱۴۰۴ هجری قمری
- الخصال، شیخ صدوق، انتشارات جامعه مدرسین قم، ۱۴۰۳ هجری قمری
- مصباح الشریعه، منسوب به حضرت صادق علیهالسلام، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۰هجری قمری
- بحار الأنوار، علامه مجلسی، مؤسسهٔ الوفاء بیروت – لبنان، ۱۴۰۴ هجری قمری
- المیزان، علامه طباطبائی، انتشارات اسماعیلیه۱۳۶۰
- تفکر فازی، بارت کاسکو، ترجمه دکتر علی غفاری و همکاران، نشر دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی، ۱۳۷۷
- سیستمهای فازی و کنترل فازی، لیوانگ، ترجمه محمد تشنهلب- نیما صفارپور- داریوش افیونی، انتشارات دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی، ۱۳۷۸
- مجموعههای مشکک، دکتر ماشاءالله ماشینچی، انتشارات دانشگاه شهید باهنر کرمان، ۱۳۷۹
- روششناسی کاربرد منطق فازی در بینش اسلامی، دکتر علی وحیدیان کامیاد، نشریه دانشگاه اسلامی، شماره۵
- منطق دو ارزشی یا دو دویی، منطق ارسطویی است که تصدیقهای موجود در آن فقط دو حالتِ “هست و نیست” یا به تعبیر دیگر “درست و غلط” یا “روشن و خاموش” یا به تعبیر ریاضی “صفر و یک” را دارند. مثلا: حسن مریض است یا حسن مریض نیست.[↩]
- و البته این تغییر و تحول در یک محدودهٔ مشخص که حداقل و حداکثری برای آن قابل تعریف است انجام میشود.[↩]
- توجه به این قید مهم است که ما درباره خاکستری در فضای کلی رنگها که خودِ خاکستری هم جزو آنهاست، حکمی را صادر نمیکنیم بلکه در فضای توجه به سیاه و سفید است که این حکم صادر میشود در غیر این صورت میتوان به صورت دو ارزشی گفت که این رنگ خاکستری نیست یا خاکستری هست.[↩]
- Fuzzy، این کلمه در لغتنامهٔ آکسفورد به معنی: مبهم، گنگ، نادقیق، درهم و نامشخص تعریف شده است.[↩]
- نظریه فازی در سال ۱۹۶۵ توسط دانشمند ایرانیالاصل، پرفسور لطفیزاده مطرح گردید. با وجود مخالفتهای اولیه، به تدریج ارزش این نظریه در کاربردهای مختلف پدیدار گشت. شاید بتوان گفت که مهمترین کاربرد آن در تمامی سیستمهای پیشرفتهٔ کنترل مانند کنترلهای صنعتی، کنترل ترافیک، کنترل قطار، سیستمهای نظامی، لوازم خانگی، دوربینها است. (ر.ک. به “سیستمهای فازی و کنترل فازی”، لیوانگ، ترجمه محمد تشنهلب- نیما صفارپور- داریوش افیونی، انتشارات دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی۱۳۷۸) [↩]
- مثال دیگر: مجموعه انسانهای قدبلند را در نظر بگیرید. در منطق کلاسیک (دو ارزشی) ، تصور یک شخص بلند قد، همراه اندازهٔ دقیق فرد است و بدون در نظر گرفتن یک حد و مرز مشخص امکان ندارد که یک قیاس را بتوان گفت راست یا دروغ است. حال فرض کنید مرز بلند قد بودن از ۱۸۰ سانتیمتر به بالا است. براساس منطق کلاسیک، فردی که ۱۸۰ سانت قد داشته باشد بلند قد است و فردی که ۱۷۹ سانت قد داشته باشد بلند قد نیست. این حکم، مخالف با دریافتهای عرفی انسان است که فردِ ۱۷۹ سانتی را نیز در محدودهٔ بلندقدها احساس میکند. در منطق فازی هر دو فرد بلند قد محسوب میشوند ولی با درجات متفاوت. مرز بلندقدی را که ۱۸۰ سانت بود، درجهٔ ۱ قرار میدهیم و براساس آن بلندقدی فرد ۱۷۹ سانتی را محاسبه میکنیم که مثلا ۹/۰ میشود. یعنی درجهٔ بلندقدی فردِ ۱۷۹ سانتی، ۹/۰ است یعنی این فرد به اندازهٔ ۹/۰ بلند قد است. (نسبت به فرد ۱۸۰ سانتی که به اندازهٔ ۱ بلندقد است.) ر.گ. به مقالهٔ “روششناسی کاربرد منطق فازی در بینش اسلامی”، دکتر علی وحیدیان کامیاد، نشریه دانشگاه اسلامی، شماره۵[↩]
- متغیرهایی را که مقادیرشان اعداد نیستند بلکه کلمات و مفاهیم زبان طبیعی هستند، متغیرهای زبانی مینامند.[↩]
- توجه به جملهٔ مقابل ضروری است: “جهان قطعی است اما به صورت فازی نَه اینکه امور نسبی است و قطعیتی در کار نیست.” (ر.ک. به “تفکر فازی”، بارت کاسکو، ترجمه دکتر علی غفاری و همکاران، نشر دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی۱۳۷۷، ص۸۰[↩]
- برخی تفاوتهای عمدهٔ منطق فازی با منطق کلاسیک عبارتند از:
در منطق فازی، ارزش راستی یک گزاره عددی بین ۰ و ۱ است. ولی در منطق کلاسیک یا ۰ است یا ۱.
در منطق فازی، محمولِ گزارهها کاملا مشخص و معین نیستند و دارای درجات هستند مانند بزرگ، بلند، عجول و… ولی در منطق کلاسیک، محمولهای باید کاملا معین باشند مانند بزرگتر از ۵، ایستاده، فانی و…
در منطق فازی با سورهای نامعین مانند اکثر، اغلب، قلیل، به ندرت، خیلیزیاد و… سروکار داریم.
در منطق کلاسیک، تنها قیدی که معنای گزاره و ارزش آن را عوض میکند، قید نفی است؛ درحالیکه در منطق فازی با قیدهای متعددی مانند خیلی، نسبتا کم، کموبیش میتوان معنی و ارزش گزاره را تغییر داد.
در منطق فازی، با الگوهای فکری بشری که اغلب شهودی و احساسی است و در قالب کلماتِ غیردقیقی که نمیتوان مرز مشخصی برای مفاهیمِ آن یافت، سروکار داریم مثلا یک تپه شن که نمیتوان به طور قطعی گفت که منظور چه مقدار شن است و چنانچه عدد دقیقی بدهیم آیا اگر یک دانه شن از آن عدد کمتر بود آیا دیگر نمیتوان عنوانِ “تپهٔ شن” را به کار برد؟ (ر.ک. به مقالهٔ “روششناسی کاربرد منطق فازی در بینش اسلامی”، دکتر علی وحیدیان کامیاد، نشریه دانشگاه اسلامی، شماره۵) [↩]
- در کتاب “مجموعههای مشکک”، دکتر ماشاءالله ماشینچی، انتشارات دانشگاه شهید باهنر کرمان۱۳۷۹، ص۱ اینگونه آمده است: “در دنیای علوم برای شناخت پدیدهها، سعی بر کمّی کردنِ متغیرهای مورد بحث در آن پدیده بوده است. این موضوع سبب تکریم و جانبداری از جنبه های دقیق، محکم و عددی و همزمان تحقیر حالتهای مشکک، غیردقیق و کیفی گشته است…..این طرز تفکر توانایی تسلط بر پدیدههای ماشینی که از قوانین محکم و دقیق مکانیک، فیزیک، شیمی و الکترومغناطیس پیروی میکنند دارد ولی در مقابل از حل مسائل در زمینهٔ پدیدههای انسانی همچون دستگاههای اقتصادی، سیاسی، تعلیم و تربیت به خوبی برنمیآید. از این رو مدلسازی همهٔ پدیدههای انسانی و تحلیل اینگونه سیستمها نیز با استفاده از ریاضیات معمول انجام میگیرد که خود مبتنی بر مفهوم مجموعه است و البته این نیز بر درک محکم و دقیق و خوشتعریفِ ما از پدیدهها استوار است که اغلب چنین شناختی حاصل نمیشود. به همین دلیل ابزارهای دیگری برای به کارگیری در اینگونه مدلها ضروری است…… مفهومِ مجموعههای مشکک (فازی) برای همین منظور پیشنهاد شده است.”[↩]
- این میزان، دارای یک نقطهٔ ثقل است که تشخیص آن از ضروریات طراحی سیستم و مدلسازی است.[↩]
- برخی سیستمهای فازییی که براساس تفکر فازی در صحنهٔ تکنولوژی آشکار شدند عبارتند از:
ماشینلباسشویی فازی: تفاوت طرز کار این ماشین با ماشینهای معمولی این است که در این ماشین نیازی به تنظیم درجهٔ شستشو و حرارت نیست؛ خودِ ماشین با استفاده از قوانین فازی و حسگرهایی که دارد نوع الیافف میزان کثیفی لباسها و سطح آب را تعیین کرده و براساس آن، میزان حرارت لازم و پودر و دورِ موتورِ لازم را تعیین میکند.
جارو برقی فازی: تفاوت این جاروبرقی با جاروبرقیهای معمولی این است که با استفاده از حسگرهای مخصوص، میزان ناهمواری و پرز زمین و فرش و میزان غلظتِ آلودگی و گردوغبار را تشخیص میدهد و براساس آن میزان مکشِ موتور را تعیین میکند.
ماشین ظرفشویی فازی: براساس تعداد ظروف و نوع چربی و میزان غذای باقیمانده روی ظروف، سیکل کاریو استراتژی شستشو را تغییر میدهد. اجاقهای ماکروویو: براساس مقدار غذا و نوع آن، استراتژی و توان پخت را انتخاب میکند. (ر.ک. به تفکر فازی، ص۲۱۵و۲۱۶) [↩]
- مثالِ این مطلب در ابزارآلات به صورت زیر است:
ماشین ظرفشویی فازی: براساس تعداد ظروف و نوع چربی و میزان غذای باقیمانده روی ظروف، سیکل کاریو استراتژی شستشو را تغییر میدهد. اجاقهای ماکروویو: براساس مقدار غذا و نوع آن، استراتژی و توان پخت را انتخاب میکند.[↩]
- Fuzzy Cognitive Maps: FCM یا نقشهٔ ادراکی فازی (ر.ک. به تفکر فازی، ص۲۵۷) [↩]
- به عنوان مثال در کتاب تفکر فازی، ص۲۵۹ تا ۲۶۴آمده است:
“پشت هر مقاله و نطق سیاسی یک FCM (نقشهٔ ادراکی فازی) قرار دارد. یکی از این موارد مقالهیی است که هنری کسینجر دربارهٔ صلح خاورمیانه نوشته است. تبدیل این مقاله به یک FCM به صورت زیر میشود:
اگر بنیادگرایی اسلامی رشد کند آنگاه جنیشهای عربی نیز رشد میکند. اگر جنیش ساف رشد کند آنگاه تاحدودی قدرت حکومت لبنان کاهش خواهد یافت. رشد جنیشهای عربی موجب کاهش تسلط شوروی میشود. بنیادگرایی اسلامی، گره اصلی است.
براساس این ادراک فازی میتوان تحلیل کرد که چه میشود اگر بنیادگرایی اسلامی در خاورمیانه رشد کند؟ طیق معادلات فازی فوق، نتیجه میشود که جنیشهای عربی رشد خواهد کرد و تسلط شوروی کاهش خواهد یافت. با کاهش یافتن تسلط شوروی، کنترل سوریه بر لبنان کاهش مییابد (شوروی آموزش و تجهیز ارتش سوریه را به عهده دارد) ، کاهش کنترل سوریه بر لبنان، حکومت لبنان را قدرت میبخشد. قدرت حکومت لبنان موجب کاهش قدرت جنیش ساف میشود. اما از سوی دیگر رشد جنیشهای عربی موجب افزایش قدرت ساف میشود. افزایش قدرت ساف موجب کاهش قدرت حکومت لبنان میشود. بنابراین با متغیری با اثری دوگانه روبرو هستیم که بسته به وزنی که به آن میدهیم و میزان تأثیر در کاهش یا افزایش قدرت، در نهایت به دست میآوریم که رشد بنیادگرایی در خاورمیانه به طور نسبی موجب افزایش قدرت لبنان میشود. مثال دیگر مربوط به ترسیم نقشهٔ فازی از چگونگی تأثیر آب و هوای بد در سرعت اتومبیلها در یک بزرگراه در هنگام شلوغی:
[↩]
- نخستین مقالهیی که در این زمینه منتشر شد توسط استاد ارجمند جناب آقای دکتر علی وحیدیان کامیاد، دانشیار علوم ریاضی، دانشگاه فردوسی مشهد بود که با عنوانِ “روششناسی کاربرد منطق فازی در بینش اسلامی” در نشریه دانشگاه اسلامی، شماره۵ به چاپ رسید و در دومین کنفرانس ریاضیات فازی که در سال۸۲ در مشهد برگزار شد نیز ارائه گردید.[↩]
- سوره حجرات/۱۳[↩]
- تحف العقول، ص ۳۹۲؛ وصیته علیهالسلام لهشام و صفته للعقل[↩]
- در مورد ماهیت تقوی در صفحهٔ۱۹۶ بیان شد که قرآن هویت تقوی را امری ضدِ استغناء میداند. آیهٔ۸ سوره شمس نیز تقوا را ضد فجور بیان کرده است: فالهمها فجورها و تقویها. فجور در لغت یعنی از بین بردن و پاره کردنِ حائل و ساتر (ر.ک. به مفردات راغب) و در اصطلاح: ارتکاب حرام و پاره کردن رابط بین انسان و خداست. (ر.ک. به المیزان ج ۲۰، ذیل تفسیر آیهٔ مذکور[↩]
- بحارالانوار، ج۱ ص۲۶۶؛ سند: اقول وجدت بخط شیخنا البهائی قدس الله روحه ما هذا لفظه قال الشیخ شمس الدین محمد بن مکی نقلت من خط الشیخ أحمد الفراهانی رحمه الله عن عنوان البصری و کان شیخا کبیرا قد أتی علیه أربع و تسعون سنهٔ قال کنت أختلف إلی مالک بن أنس سنین فلما قدم جعفر الصادق ع المدینهٔ اختلفت إلیه و أحببت أن آخذ عنه کما أخذت عن مالک فقال لی یوما…[↩]
- مصباحالشریعه، ص۳۸؛ دنبالهٔ روایت: و مثل التقوی کماء یجری فی النهر و مثل هذه الطبقات الثلاث فی معنی التقوی کأشجار مغروسهٔ علی حافهٔ ذلک النهر من کل لون و جنس و کل شجرهٔ منها تمتص الماء من ذلک النهر علی قدر جوهره و طعمه و لطافته و کثافته ثم منافع الخلق من ذلک الأشجار و الثمار علی قدرها و قیمتها قال الله تعالی صِنْوانٌ وَ غَیرُ صِنْوانٍ یسْقی بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلی بَعْضٍ فِی الْأُکلِ فالتقوی للطاعات کالماء للأشجار و مثل طبائع الأشجار و الأثمار فی لونها و طعمها مثل مقادیر الإیمان فمن کان أعلی درجهٔ فی الإیمان و أصفی جوهرهٔ بالروح کان أتقی و من کان التقی کانت عبادته أخلص و أطهر و من کان کذلک کان من الله أقرب و کل عبادهٔ مؤسسهٔ علی غیر التقوی فهی هباء منثورا قال الله تعالی أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی تَقْوی مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَیرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فِی نارِ جَهَنَّمَ و تفسیر التقوی ترک ما لیس بأخذه بأس حذرا مما به البأس و هو فی الحقیقهٔ طاعهٔ بلا عصیان و ذکر بلا نسیان و علم بلا جهل مقبول غیر مردود[↩]
- سوره بقره/۲۳۷[↩]
- سوره مائده/۸[↩]
- یعنی طیف فیمابین نطقهٔ صفر و نقطهٔ ۱/۰ با این مفهوم پوشش داده شده است. به جهت اطلاقِ آیه شاید بتوان محدودههای فیما بین مراتب تقوی را که منطقهٔ عبور از مرتبه یی به مرتبهٔ دیگر است را مراتب متناظر از عفو و عدالت پوشش داد. یعنی برای عبور از مرتبهٔ ۱/۰ تقوی به مرتبهٔ ۲/۰، از ابزارِ عفو و عدالتِ ۲/۰ استفاده شود و برای عبور از مرتبهٔ ۲/۰ تقوی به مرتبهٔ ۳/۰، از ابزارِ عفو و عدالتِ ۳/۰ استفاده شود و همینطور تا آخر.[↩]
- الکافی، ج۲ص۸۲؛ سند: عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِی عَنِ السَّکونِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلیاللهعلیهوآله[↩]
- منلایحضرهالفقیه، ج۴ص۳۹۴؛ سند و تکملهٔ روایت: وَ رَوَی یونُسُ بْنُ ظَبْیانَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ قَالَ الِاشْتِهَارُ بِالْعِبَادَهٔ رِیبَهٔ إِنَّ أَبِی حَدَّثَنِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ أَعْبَدُ النَّاسِ مَنْ أَقَامَ الْفَرَائِضَ وَ أَسْخَی النَّاسِ مَنْ أَدَّی زَکاهٔ مَالِهِ وَ أَزْهَدُ النَّاسِ مَنِ اجْتَنَبَ الْحَرَامَ وَ أَتْقَی النَّاسِ مَنْ قَالَ الْحَقَّ فِیمَا لَهُ وَ عَلَیهِ وَ أَعْدَلُ النَّاسِ مَنْ رَضِی لِلنَّاسِ مَا یرْضَی لِنَفْسِهِ وَ کرِهَ لَهُمْ مَا یکرَهُ لِنَفْسِهِ وَ أَکیسُ النَّاسِ مَنْ کانَ أَشَدَّ ذِکراً لِلْمَوْتِ وَ أَغْبَطُ النَّاسِ مَنْ کانَ تَحْتَ التُّرَابِ قَدْ أَمِنَ الْعِقَابَ وَ یرْجُو الثَّوَابَ وَ أَغْفَلُ النَّاسِ مَنْ لَمْ یتَّعِظْ بِتَغَیرِ الدُّنْیا مِنْ حَالٍ إِلَی حَالٍ وَ أَعْظَمُ النَّاسِ فِی الدُّنْیا خَطَراً مَنْ لَمْ یجْعَلْ لِلدُّنْیا عِنْدَهُ خَطَراً وَ أَعْلَمُ النَّاسِ مَنْ جَمَعَ عِلْمَ النَّاسِ إِلَی عِلْمِهِ وَ أَشْجَعُ النَّاسِ مَنْ غَلَبَ هَوَاهُ وَ أَکثَرُ النَّاسِ قِیمَهٔ أَکثَرُهُمْ عِلْماً وَ أَقَلُّ النَّاسِ قِیمَهٔ أَقَلُّهُمْ عِلْماً وَ أَقَلُّ النَّاسِ لَذَّهٔ الْحَسُودُ وَ أَقَلُّ النَّاسِ رَاحَهٔ الْبَخِیلُ وَ أَبْخَلُ النَّاسِ مَنْ بَخِلَ بِمَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیهِ وَ أَوْلَی النَّاسِ بِالْحَقِّ أَعْلَمُهُمْ بِهِ وَ أَقَلُّ النَّاسِ حُرْمَهٔ الْفَاسِقُ وَ أَقَلُّ النَّاسِ وَفَاءً الْمَمْلُوک وَ أَقَلُّ النَّاسِ صَدِیقاً الْمَلِک وَ أَفْقَرُ النَّاسِ الطَّامِعُ وَ أَغْنَی النَّاسِ مَنْ لَمْ یکنْ لِلْحِرْصِ أَسِیراً وَ أَفْضَلُ النَّاسِ إِیمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً وَ أَکرَمُ النَّاسِ أَتْقَاهُمْ وَ أَعْظَمُ النَّاسِ قَدْراً مَنْ تَرَک مَا لَا یعْنِیهِ وَ أَوْرَعُ النَّاسِ مَنْ تَرَک الْمِرَاءَ وَ إِنْ کانَ مُحِقّاً وَ أَقَلُّ النَّاسِ مُرُوءَهٔ مَنْ کانَ کاذِباً وَ أَشْقَی النَّاسِ الْمُلُوک وَ أَمْقَتُ النَّاسِ الْمُتَکبِّرُ وَ أَشَدُّ النَّاسِ اجْتِهَاداً مَنْ تَرَک الذُّنُوبَ وَ أَحْکمُ النَّاسِ مَنْ فَرَّ مِنْ جُهَّالِ النَّاسِ وَ أَسْعَدُ النَّاسِ مَنْ خَالَطَ کرَامَ النَّاسِ وَ أَعْقَلُ النَّاسِ أَشَدُّهُمْ مُدَارَاهٔ لِلنَّاسِ وَ أَوْلَی النَّاسِ بِالتُّهَمَهٔ مَنْ جَالَسَ أَهْلَ التُّهَمَهٔ وَ أَعْتَی النَّاسِ مَنْ قَتَلَ غَیرَ قَاتِلِهِ أَوْ ضَرَبَ غَیرَ ضَارِبِهِ وَ أَوْلَی النَّاسِ بِالْعَفْوِ أَقْدَرُهُمْ عَلَی الْعُقُوبَهٔ وَ أَحَقُّ النَّاسِ بِالذَّنْبِ السَّفِیهُ الْمُغْتَابُ وَ أَذَلُّ النَّاسِ مَنْ أَهَانَ النَّاسَ وَ أَحْزَمُ النَّاسِ أَکظَمُهُمْ لِلْغَیظِ وَ أَصْلَحُ النَّاسِ أَصْلَحُهُمْ لِلنَّاسِ وَ خَیرُ النَّاسِ مَنِ انْتَفَعَ بِهِ النَّاسُ.[↩]
- منلایحضرهالفقیه، ج۴ ص۴۰۰، سند و تکملهٔ روایت: رَوَی عَلِی بْنُ مَهْزِیارَ عَنِ الْحُسَینِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ الْأَحْوَلِ صَاحِبِ الطَّاقِ عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلیاللهعلیهوآله مَنْ أَحَبَّ أَنْ یکونَ أَکرَمَ النَّاسِ فَلْیتَّقِ اللَّهَ وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یکونَ أَتْقَی النَّاسِ فَلْیتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ تَعَالَی وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یکونَ أَغْنَی النَّاسِ فَلْیکنْ بِمَا عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْثَقَ مِنْهُ بِمَا فِی یدِهِ ثُمَّ قَالَ ع أَ لَا أُنَبِّئُکمْ بِشَرِّ النَّاسِ قَالُوا بَلَی یا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ مَنْ أَبْغَضَ النَّاسَ وَ أَبْغَضَهُ النَّاسُ ثُمَّ قَالَ أَ لَا أُنَبِّئُکمْ بِشَرٍّ مِنْ هَذَا قَالُوا بَلَی یا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الَّذِی لَا یقِیلُ عَثْرَهٔ وَ لَا یقْبَلُ مَعْذِرَهٔ وَ لَا یغْفِرُ ذَنْباً ثُمَّ قَالَ أَ لَا أُنَبِّئُکمْ بِشَرٍّ مِنْ هَذَا قَالُوا بَلَی یا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ مَنْ لَا یؤْمَنُ شَرُّهُ وَ لَا یرْجَی خَیرُهُ إِنَّ عِیسَی ابْنَ مَرْیمَ ع قَامَ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ فَقَالَ یا بَنِی إِسْرَائِیلَ لَا تُحَدِّثُوا بِالْحِکمَهٔ الْجُهَّالَ فَتَظْلِمُوهَا وَ لَا تَمْنَعُوهَا أَهْلَهَا فَتَظْلِمُوهُمْ وَ لَا تُعِینُوا الظَّالِمَ عَلَی ظُلْمِهِ فَیبْطُلَ فَضْلُکمْ الْأُمُورُ ثَلَاثَهٔ أَمْرٌ تَبَینَ لَک رُشْدُهُ فَاتَّبِعْهُ وَ أَمْرٌ تَبَینَ لَک غَیهُ فَاجْتَنِبْهُ وَ أَمْرٌ اخْتُلِفَ فِیهِ فَرُدَّهُ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلّ.[↩]
- هویت توکل براساس مجموعهٔ روایات و تفاسیری که از این مفهوم شده است عبارتست از: انتخابِ راه و روشی که خداوند برای رسیدن به مقصودی پیشنهاد کرده است و عدم نگرانی از اینکه آیا مقصودِ مورد نظرِ خودِ شخص حاصل میشود یا نه؟ توکل به معنی انجام کاری با روشی نامناسب و امید به رسیدن به مقصود توسط خداوند نیست. آنچه در توکل مهم است این نکته است که هنگام تصمیمگیری و وجودِ دو یا چند راه برای انجامِ عمل، راهی انتخاب شود که رضای خداوند در آن است و نگران از وصول به نفعی که مورد نظر بود نباشد.[↩]
- بر اساس عقل و وجدان عمومی[↩]
- مقصود از قانون، حداقلهای الزامی است که در برابر انجام دادن یا ندادنِ آنها مجازاتی تعریف شده باشد.[↩]
-
الکافی، ج ۲ ص ۵۲؛ سند و متن روایت: عِدَّهٔ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ الْجَهْمِ أَوْ غَیرِهِ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ الْکلْبِی عَنْ عَبْدِ الْحَمِیدِ الْوَاسِطِی عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام:
یا أَبَا مُحَمَّدٍ الْإِسْلَامُ دَرَجَهٔ قَالَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ وَ الْإِیمَانُ عَلَی الْإِسْلَامِ دَرَجَهٔ قَالَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ وَ التَّقْوَی عَلَی الْإِیمَانِ دَرَجَهٔ قَالَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ وَ الْیقِینُ عَلَی التَّقْوَی دَرَجَهٔ قَالَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَمَا أُوتِی النَّاسُ أَقَلَّ مِنَ الْیقِینِ وَ إِنَّمَا تَمَسَّکتُمْ بِأَدْنَی الْإِسْلَامِ فَإِیاکمْ أَنْ ینْفَلِتَ مِنْ أَیدِیکمْ. روایت دیگر از عللالشرایع، ج۱ ص۲۵۸؛ سند و متن: فِیمَا ذَکرَهُ الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ رَحِمَهُ اللَّهُ مِنَ الْعِلَلِ عَنِ الرِّضَا علیهالسلام أَنَّهُ قَالَ: جُعِلَ بَعْدَ التَّکبِیرِ الشَّهَادَتَانِ لِأَنَّ أَوَّلَ الْإِیمَانِ هُوَ التَّوْحِیدُ وَ الْإِقْرَارُ لِلَّهِ تَبَارَک وَ تَعَالَی بِالْوَحْدَانِیهٔ وَ الثَّانِی الْإِقْرَارُ لِلرَّسُولِ ص بِالرِّسَالَهٔ وَ أَنَّ إِطَاعَتَهُمَا وَ مَعْرِفَتَهُمَا مَقْرُونَتَانِ وَ لِأَنَّ أَصْلَ الْإِیمَانِ إِنَّمَا هُوَ الشَّهَادَتَانِ فَجُعِلَ شَهَادَتَینِ شَهَادَتَینِ کمَا جُعِلَ فِی سَائِرِ الْحُقُوقِ شَاهِدَانِ فَإِذَا أَقَرَّ الْعَبْدُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْوَحْدَانِیهٔ وَ أَقَرَّ لِلرَّسُولِ ص بِالرِّسَالَهٔ فَقَدْ أَقَرَّ بِجُمْلَهٔ الْإِیمَانِ لِأَنَّ أَصْلَ الْإِیمَانِ إِنَّمَا هُوَ بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ.[↩]
- مقصود از “دیفازی” شدن، تبدیل مفهومِ فازی به مفهومِ مشخص و دو دویی است. (ر.ک. به “تفکر فازی، ص۱۹۹) [↩]
- الکافی، ج۷ ص۴۶۴، سند: عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ ذَکرَهُ قَالَ[↩]
- الکافی، ج۴ص۱۴۲؛ سند: عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِی عَنِ السَّکونِی عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ علیهالسلام[↩]
- در دنباله روایت آمده است که وَ الْحِینُ سِتَّهٔ أَشْهُرٍ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یقُولُ تُؤْتِی أُکلَها کلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها یعنی اگر لفظ “حین” (به معنی چند وقتی) را به کار میبرد باید شش ماه روزه میگرفت چرا که “حین” طبق کاربردِ قرآن در آیهٔ “توتی اکلها کل حین باذن ربها”، شش ماه است.[↩]
- سوره نساء/۱۱[↩]
- سوره مائده/۱۵[↩]
- سوره توبه/۳۸[↩]
- سوره واقعه/۱۳و۱۴[↩]
- سوره بقره/۲۱۷[↩]
- سوره بقره/۲۱۹[↩]
- سوره انعام/۱۹[↩]
- سوره انعام/۷۸[↩]
- سوره عنکبوت/۴۵[↩]
- سوره زمر/۲۶[↩]
- سوره جن/۲۴[↩]
- سوره نساء/۱۳۶[↩]
- سوره بقره/۷۴[↩]
- سوره بقره/۱۶۵[↩]
- سوره بقره/۱۹۱[↩]
- سوره بقره/۲۰۰[↩]
- سوره توبه/۸۱[↩]
- سوره مزمل/۶[↩]
- سوره انعام/۱۳۲[↩]
- سوره انعام/۱۶۵[↩]
- سوره یوسف/۷۶[↩]
- سوره اسراء/۲۱[↩]
- سوره توبه/۲۰[↩]
- سوره حدید/۱۰[↩]
- الکافی، ج۲ص۵۷؛ سند: ابْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام یقُولُ[↩]
- الکافی، ج۲ص۲۳۷؛ سند: عَنْهُ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ مِنَ الْعِرَاقِیینَ رَفَعَهُ قَالَ خَطَبَ النَّاسَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِی علیهالسلام[↩]
- الکافی، ج۲ ص۴۴؛ سند: مُحَمَّدُ بْنُ یحْیی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی بْنِ أَبِی عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَمَّادٍ الْخَزَّازِ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْقَرَاطِیسِی قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یا عَبْدَ الْعَزِیزِ[↩]
- جملهٔ آخر این روایت از خصال صدوق، ج۲ص۴۴۷ نقل شده است.[↩]