موضوع بحث:
«تمدن، سیستمهای تمدنی و تمدنسازی» چیست؟ چرا؟
مسألهٔ بحث:
نقشهٔ سازهها و سیستمهای تمدنی چگونه است و چگونه میتوان در جهت تمدنسازی حرکت کرد؟
فرضیهٔ بحث:
۱. تعریف «تمدن»
شبکه پایدار ساختارها و سیستمهای معرفتی، قانونی وفرهنگی، در مقیاس جمعی، که به دنبال پاسخگویی به کل هرم نیازهای انسانها (چه فردی و چه گروهی) است.
۲. سازهها و سیستمهای تمدنی:
سازه یعنی الگو یا روابط بین اجزای یک پدیده؛ چهارچوب، محورها، ستونها و پایههای یک پدیده، که دارای ارتباط خاصی بایکدیگر هستند تا کل پدیده را شکل دهند و زمینه و مرزهای فعالیت آن باشند.
سازههای یک تمدن به طور عام عبارتنداز: چهار ابرمحور ارتباطی، سه ابرفرآیند، ده زیرساخت و چهل کلان سیستم

سازههای یک تمدن را میتوان اینچنین نیز برشمرد:
سرزمین با تعیین مرز دارای محیط زیست با کیفیت خوب برای زیست و منابع اولیه مایحتاج بشری، جمعیت، آگاهی و علم نسبت به جهان و انسان و زندگی، آگاهی وعلم نسبت به روش رفع نیاز، زبان برای برقراری ارتباط، قانون و اخلاق برای پایدارسازی روابط و فعالیتها در سه حیطهٔ سیاسی اقتصادی اجتماعی.
تفسیر، شواهد و تبیین فرضیه بحث:
جدول زیر برخی از تعاریف تمدن است:
(جدول جامع ۲۰۰ تعریف از تمدن در: «جدول جامع تعاریف تمدن»)
ردیف | تعریف تمدن |
۱ | مفهوم تمدن در فرهنگهای لغت عربی: همه فرهنگهای قدیم و جدید عربی در یک معنا برای واژه تمدن (حضارت) به هم می رسند. در این معنای مشترک، حضارت (تمدن، شهرآئینی) عکس بداوت (بادیه نشینی) است. (ص، ۱۹) صاحب معجم متن اللغه اشاره دارد که معنای جدید حضاره معادل واژه civilistion یکی از معانی ای است که فرهنگستان زبان عربی مصر، آن را پذرفته است. وی افزوده که تحضّر و تمدن برای معنایی معادل واژه urbanisation یعنی برنامه ریزی شهری به کار رفته است. (ص، ۲۰) حضارت از دیدگاه ابن خلدون: ابن خلدون حضارت را یکی از مراحل زندگانی جامعه میداند که مرحله بداوت-بیانگردی- آن را به کمال می رساند. زیرا «حضارت، غایت بداوت» است.ص، ۲۱به نقل از: ابن خلدون۱۵۰-۱۴۹و۴۶۵) او می گوید «زندگانی بادیه نشینی کهن ترین و پیشتر از زندگانی شهرنشنی است و باده نشینی اصل عمران و اجتماع است و اساس تشکیل شهرها…» (ص، ۲۳به نقل از: ابن خلدون، ۱۵۲) فلاسفه مسلمان: فلاسفه مسلمان در ترجمه متون یونانی، واژه «مدنی» را مترادف واژه «اجتماعی» گرفته اند. زیرااز نظر یونانیان واژه «مدنیت: cite» مظهر اجتماع متمدن و منظم است. بدین ترتیب دو واژه حضارت و مدنیت در معنای سکونت یا فنون معیشت و مظاهر آن به هم می رسند. (ص، ۲۳-۲۴) تمدن: تمدن ثمره تلاش بشر برای بالا بردن سطح زندگی مادی و معنوی انسان است. پس صفت جهانی فراگیر و گسترده ای در زمینه علوم، اختراعات، ابتکارات و سازمانهای مختلف به خود می گیرد. در حالیکه کارهای ادبی و هنری که از شهری به شهر دیگر تفاوت می کند، نشانِ نژاد، عصر و سرزمین را بر پیشانی دارد، فرهنگ را تشکیل میدهند. (ص، ۲۵) (تمدن اسلامی در عصر امویان» تألیف محمد سپهری) |
۲ | هر تمدنی حقیقت و ظاهری دارد، ظاهر تمدن را به چشم می بینیم و آن عبارت از: ثروت، قدرت، صنعت، تجارت، و قوانین و عادات و رسوم اجتماعی و علم و ادب میباشد، اما حقیقت تمدن که در نتیجه مطالعه اوضاع استنباط می شود عبارت از: خوبی یا بدی، خوشبختی و یا بدبختی کسانی است که در پرتو آن تمدن زندگی می کنند. (تاریخ تمدن اسلام، جرجی زیدان) |
۳ | تمدن (Zivilistion) یعنی آسان نمودن زندگی ای که بوسیله تکنیک و صنعت امکان پذیر شده است، به ویژه آن چیزهائیکه زندگی شایسته انسانی توده های عظیم مردم را برای جامعه ها ممکن می سازد. (تاریخ فرهنگ آلمان باختصار، ویلهلم گسمان) |
۴ | دو اصطلاح تمدن و فرهنگ در اینجا در برگیرنده یکدیگرند و اساساّ در برخی موارد، با تفاوتهایی جزئی، مترادف، نه متباین و متضاد با یکدیگر به کاررفته اند. زیرا هردو به گونه ای بیانگر سطوح گوناگون و متمایز موضوعی مشابه اند. معمولا تمدن متضمن معنی پیشرفت عالی یک جامعه مترقی است. و فرهنگ نیز اصطلاح متداول و کلی تری در همین زمینه، و این دو واژه به طور همسان به میراثهای جوامع و باز مانده های عالی و دانی آنها اطلاق پذیر است. هر جامعه بشری، فرهنگ خاص خود را دارد، خواه ساده و خواه پیچیده. برای فرهنگهای عظیم تر و غنی تر، اصطلاح تمدن کاربردی متداول است. و برای فهم این مطلب که دو واژه فرهنگ و تمدن دارای مفهومهای متمایز شمرده نشده اند، نیازی به مجادله نیست. تمدن در واژه نامه انگلیسی آکسفورد، «روند یا عمل متمدن بودن» و «شرایط یا موقعیت متمدن» تعریف شده است….. در اینجا چنین برداشتی از تمدن می شود: «از وضعیت بربریت بیرون آمدن، فنون زندگی را آموختن، و در نتیجه تلطیف و آگاه شدن». آدیسون (addison) آن را چنین تعبیر می کند: «گذر از یک دنیای خشن و گستاخ زمخت، به دنیای صیقل یافته و متمدن.» کروبر، تمدن را به منزله یک طرح خاص فرهنگی تعریف می کند. (ص، ۱۶) (تمدنهای اولیه و باستانشناسی خاستگاه آنها، گلین دانیل) |
۵ | دانشمندان اقتصاد: تمدن را به تعادل بین بهره و خرج میدانند وکشوری را متمدن می شمارند که بتواند موازنه اقتصادی خود را حفظ کند. باستانشناس: تمدن را بوجود آثار هنری و باستانی، از قبیل کاشی کاری، منبت سازی، حجّاری و امثال آن می دانند. سیاستمداران: تمدن را به حسن جریان امور داخلی و اداری و برقراری روابط خارجی میدانند. و مملکتی که بتواند وضع شهرها را بهتر نماید، در زیبائی شهرها و روابط خارجی و افزایش افزایش هم پیمان و… قدمی به جلو بردارد به سوی تمدن نزدیک گردیده است. صنعت زدگان: تمدن را به رفتن و قدم زدن کنار خیابان و دست در آغوش این و آن بردن و… و اینگونه خوشگذرانیها میدانند. آزادیخواهان و آنانکه دارای حس ناسیونالیسم هستند: تمدن را به ازدیاد صنایع و کارخانجات سنگین و مرتب بودن وضع کارگران و استقلال فکری و آزادی کامل و اینگونه امور میدانند. فلاسفه و دانشمندان اخلاق: هم می گویند: «بشر ذاتا به سوی کمال صنعتی و اخلاقی رهسپار است.» و کشور متمدن، کشوری است که آداب و رسوم اخلاقی را تکمیل کرده باشد و در راه حفظ اخلاق خویش بکوشد. (اسلام و تمدن جدید، مصطفی زمانی) |
۶ | تمدن محصول دانش و تعالی فرهنگی. به جامعه ای که نظم اجتماعی را پذیراشود و در یک زندگی جمعی، با بهره گیری از علم، به رشد، تعالی و کسب فضایل انسانی بیندیشد، جامعه ای متمدن اطلاق میشود. (تمدن اسلامی، محمدباقر پورامینی) |
۷ | اصولا به شیوهای از زندگی اشاره دارد که با نظامی ویژه برای تولید ثروت همراه است…و هیچ واژه دیگری این همه موضوعات گوناگون مانند تکنولوژی، زندگی خانوادگی، مذهب، فرهنگ، سیاست، تجارت سلسله مراتب، رهبری، ارزشها، اخلاق جنسی و معرفت شناسی را به شایستگی در بر نمی گیرد و تغییر در مجموعه این پدیده ها موجب به وجود آمدن تمدن جدید خوهد شد (به سوی تمدن جدید، تافلر، الوین) |
تحلیل تعریف مختار از تمدن:
این تعریف، یک تعریف «معیاری»[۱] و مبتنی بر دیدگاه «ساختگرا»،[۲] «مدل نیازها» و دیدگاه «اصالت فردِ در ضمن جمع» است.
عناصر موجود در تعریف به ترتیب عبارتند از:
- وجود و فعال بودن «سیستم و ساختار»[۳] (غیر وابسته به افراد)
- وجود سه ابرسیستم «معرفتی و نگرشساز»،[۴] «قانونی و حقوقساز»[۵] و «فرهنگی و اخلاقساز» (عقلانیت تبلوریافته در سه حوزه)[۶]
- شبکهای بودن این سه ابرسیستم و زیرسیستمهای آنها[۷] به شکل یک هرم
- تنظیم شبکه سیستمی، برای فعالسازی فرآیندها در مقیاس کلان و جمعی
- کارآمدی شبکه سیستمی برای رفع نیازهای حیاتی
- کارآمدی برای پاسخ به نیازهای متوسط و متعالی (در هرمی مانند هرم مازلو)
- کارآمدی برای پاسخگویی موازی به کلیه لایههای هرم نیازها
- کارآمدی برای پاسخگویی به نیاز تکتک افراد جامعه (از نوزاد متولد شده تا پیران فرتوتِ غیرقابل نگهداری)
رابطه تمدن و فرهنگ:
تمدن، «فرهنگساز» است نه اینکه خودش فرهنگ باشد یا برخاسته از فرهنگ باشد. (پس از شکلگیری تمدن و تولید فرهنگ متناسب، تأثیر فرهنگِ ایجاد شده در ارتقاء و خلق ساختارها و سیستمهای تمدنی، سبب بهبود و ارتقاء تمدنی و در نتیجه ارتقاء و بهبود سطح فرهنگی جدیدی خواهد شد.)[۸]
براساس مطالب فوق و مطالب مطروحه و منتشره در مباحث جامعهشناسی و تمدنشناسی[۹] رویکرد «تمدنی» به عنوان یک دیدگاهِ دارای «گفتمان» مطرح بوده و قابل طرح در عناوینی مانند «حوزهٔ علمیه تمدنساز»، «طلبه تمدنی» و….میباشد.
ماهیت مطالعات تمدنی، ماهیت جامعهشناسانه با رویکرد میانرشتهای است. تخصص یک «تمدنشناس» در فهم و تبیین «نسبتهای کلان میان حوزههای مختلف اجتماعی به هدف ساخت یک ابرجامعه» است.[۱۰] تمدنشناس به دنبال «روح تمدن» میگردد.
عناصر فرهنگ که نقش مرکزی در شکل دهی تمدن دارند عبارتند از:
- باورها (هست و نیستها)
- ارزشها (خوب و بدهای مبنایی)
- رفتارهای نخبگان و گروههای مرجع
- هنجارها (آداب و رسوم و عاداتاجتماعی)
- قوانین
- ساختارها (نهادها، سازمانها، سلسلهمراتبها)
- فضاها (موقعیتهای فیزیکی، روانیبرای فعالیتها)
- ابزارها ومحصولات مصرفی
- نمادها (آرمها، علامتها، رنگها، مدلها، دکورها)
- تمایلات شخصی (دوست دارم، خوشم میآید)
رابطه این عناصر با یکدیگر به صورت زیر قابل ترسیم است:

فهرست سازههای تمدنی:
- درچهار ابَرمحور:
محور ارتباط با محیط، ارتباط با همنوع، ارتباط با خود، ارتباط با ماوراء
- درسه ابَرفرآیند:
فرآیندهای فکری معرفتی (مبناسازِقوانین و اخلاق، هدفساز و آرمانساز)، فرآیندهای قانونی، فرآیندهای فرهنگی
- درده زیرساخت:
سیستم و مدل حکومت، آمایش سرزمین وشهرسازی، جمعیت و منابع انسانی، منابع غذایی و انرژی و مواد اولیه، لباس و پوشش، مسکن و معماری، زبان و خط و ارتباطات، حقوقوتکالیف و جرمومجازات، دولت و ادارات، نیروی انتظامی و نظامی و دفاعی و امنیتی
- درچهل کلان سیستم:
مالکیت، کشاورزی (فرآیندهای تولیدی)، محیطزیست، خانواده و ازدواج، جامعهسازی، سرمایهٔ اجتماعی، ثبت اسناد واحوال، ابزارسازی و صنعت، کار، مشاغل، استخدام و دستمزد (فرآیندهای درآمدزایی)، ارتباطات، اطلاعرسانی، مطبوعات (فرآیندهای رسانهای)، پلیس و نیروی انتظامی و اطلاعاتی، ادارات و مراتب اداری، انتخابات، برنامهریزی، مدیریت منابع و زمان، شهرداری و خدمات شهری، آموزش و تحقیقات (فرآیندهای دانشی)، فرهنگ و اخلاق و شهروندی، اقشار آسیبپذیر (فرآیندهای تامین اجتماعی)، بیمه و بازنشستگی (فرآیندهای پشتیبانی)، الگوی رفاه عمومی، دینورزی، مناسک و مکانها و مراسم عبادی، تجارت، بازرگانی، بازار، واردات و صادرات، بهداشت و درمان (جسمی، روحی، خانوادگی، کاری، شهری)، محیط زیست و حیوانات، دادگستری، پول، بانک، اقتصاد، بازارهای سرمایه و بورس، تولیدتوزیع مصرف، مالیات و عوارض، سفر، جهانگردی و حمل و نقل، احزاب، سازمانها، تعاونیها (فرآیندهای همکاری و همافزایی)، نظارت، بازرسی، سنجش (فرآیندهای کنترلی و ارزیابی)، روابط بینالملل، استانداردسازی، بهرهورزی، اقلیتها دینی، اقوام و گروههای اجتماعی خاص، ورزش، تفریح، اوقات فراغت و استراحت، بیتالمال و بودجه، تاریخ و میراث فرهنگی، هنر و زیباییشناسی، نمادها، حقوق و فرهنگ کودک، زن، کهنسال.
بر این اساس «تمدنسازی» عبارتست از: تلاش برای طراحی ساختارها و سیستمهای فوق (فرآیندهای بهینه)
نتایج، آثار و لوازم پذیرش فرضیه:
هر فکر و مکتبی در هر مکان و زمانی، اگر بخواهد تمدنسازی کند باید برای فرآیندهای نقشه تمدنی فوق، تعریف داشته باشد.
برای دستیابی به تمدن اسلام، بایدفرآیندهای سیستمهای فوقالذکر، از گزارههای دین استخراج شوند و اکتفا به کلیات وچهارچوبها و واگذاری فرآیندها به صِرف عقل و تجربه بشری کفایت نمیکند.
فقه تمدنی، بر اساس نقشهٔ تمدنی فوق قابل تعریف و طراحی است.
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث: تمدنسازی، سازههای تمدنی، فرهنگ و تمدن، نقشه تمدنی، فرآیندهای تمدنی، تمدن اسلام
- در برابر تعریف مصداقی، تعریف ایده آل[↩]
- ساختارهایی که زمینهساز برای تولید فکر، احساس و رفتار هستند[↩]
- برخی جامعهشناسان از «سیستم و ساختار» به «نظام» یا «نهاد» یا «دستگاه» یا «سازه» یا «مؤسسه» اجتماعی تعبیر میکنند. مقصود از «نهاد» و بقیه تعابیر، شبکهای از فعالیتهای دارای قانون و اخلاق که عهدهدار برطرف کردن نیازی از نیارهای انسان یا ارتقاء سطح آگاهی و تمایلات اوست.
با توجه به ضرورت تقسیم کار و ضرورت تفکیک میان سیاستگذاری و اجرا در مقیاسهای کلان و خرد، سطوح فعالیت این مجموعهها باید خرد و کلان داشته باشند و با توجه به کاربرد عرفی واژهها به نظر میرسد واژه «نهاد و دستگاه» برای فعالیتها در مقیاس کلان یا برای سیاستگذاری و نظارت به کار میرود و واژه «مؤسسه» برای شبکه فعالیتهای خرد. (قسمت «نهادهای اجتماعی» در کتاب «جامعه و تاریخ» تألیف آیهالله مصباح بررسی شود.) [↩] - انسانشناسی، معنای زندگی، هستیشناسی، معرفتشناسی، تاریخشناسی، جامعهشناسی، روششناسی[↩]
- بالخصوص در مانند دولت، قدرت، ثروت، خانواده، کار و تولید، مصرف و…..[↩]
- عناصر تمدن را می توان چنین برشمرد: اخلاق (ارزشهای جمعی) ، دین (باورهای جمعی) ، فرهنگ (رفتار جمعی) ، اقتصاد، سیاست و تاریخ گذشتهٔ آن ملت
مطلب دیگر اینکه برخی در سازههای تمدنی چنین آوردهاند: همه تمدنها دارای موارد زیر هستند: مقررات، دولت، زبان و خط، هنر، دین، علم (اولیویا ولاهوس در کتاب زمینهٔ فرهنگشناسی)
مؤلفههای تمدن را میتوان اینچنین نیز برشمرد: سرزمین با تعیین مرز دارای محیط زیستی متوسط برای زیست و منابع اولیه مایحتاج بشری، جمعیت، آگاهی و علم نسبت به جهان انسان زندگی، آگاهی و علم نسبت به روش رفع نیاز، زبان برای برقراری ارتباط، قانون و اخلاق برای پایدارسازی روابط و فعالیتها در سه حیطهٔ سیاسی اقتصادی اجتماعی،[↩] - به طوری که «هویت واحد جمعی» تولید کند. (محوریت اصلی و عنصر مرکزی در تمدنسازی که سبب تولید این هویت واحد میشود چیست؟ )
زیرسیستمهای عمدهٔ عبارتند از: فرآیندهای سیاسی سازمانی و اداری، اقتصادی و شغلی، شهری، خانوادگی (اولین سازهٔ تمدنی، شکلگیری سیستم و فرآیند حکومتی و مدیریتی جمعی است تا نظمسازی و ساختارسازی و فرآیندسازیهای بعدی را تحقق بخشد. ربط بحث تمدن با فلسفه سیاست در اینجا آشکار میشود.)
مطلب دیگر اینکه: در سیستمها، فرآیندها حرف اصلی را میزنند؛ شاهد: پارسونز و شیلز در «فرهنگ علوم اجتماعی» چنین گفتهاند که: نظام اجتماعی، مجموعه کنشهای تفکیکیافتهای است که هر کنش، از طریق مقررات و قواعد خاص صورت میگیرد.
و مطلب دیگر اینکه: شبکهای بودن سیستمها، عامل اصلی ایجاد تعادل یا بحران است. شاهد: نظریه نظامها در جامعهشناسی: باکلی در کتاب جامعهشناسی و نظریه نوین نظامها، ریچارد بال: نظریه نظامها از افراد میخواهد منطق روابط را تحول بخشند و واقعیت اجتماعی را بر حسب روابط در نظر گیرند. (جستاری نظری در باب تمدن ص ۵۱) [↩] - آنچه این مطلب را به ذهن نزدیک میکند این است که «فرهنگ» با تنوع تعاریفی که دارد در اینکه ظهور و بروزهای بشری است، اختلافی نیست؛ ظهور و بروزهای مورد نظر، از حیث وجودی معلول هستند و علت میخواهند، علت پیدایش اینگونه پدیدار در زندگی بشر چیست؟ بررسیهای تحلیلی و مصداقی، فرضیهٔ «سیستمها و ساختارها» را پیشنهاد میکنند یعنی تجمیع اطلاعات و تجارب در انتقال از فعالیتهای خُرد به سطح فعالیتها در مقیاس کلان، سبب شده است که بشر مجبور به تنظیم ساختارها و سیستمهایی شود که وابسته به افراد نیستند و میتوانند تولید انبوه و کارآمدی در مقیاس کلان داشته باشند و سروکار داشتن با این سیستمها (چه در تولیدِ آنها یا مدیریت آنها یا بهرهبرداری از آنها) یک نحوه رفتار متفاوت با رفتار در برابر فرآیندهای خرُد را میطلبد، این نحوه رفتار سبب تولید فرهنگ جمعی در مقیاس کلان میشود که در پشتصحنهٔ آن ضرورت رسیدن دید و اندیشه افراد به صحت چنین رفتار و چگونگی بروز این رفتار است.
اصلیترین زیرساخت تمدنی، «سیستم مدیریت کلان سیاسی» است. (لاتصلح الرعیه الا بصلاح الولاه) ؛ نقطه اتکاء برای تولید سیستم سیاسی بهینه، شکلگیری معادلهٔ تصمیمگیری مردم براساس «ضریب آگاهی و تفکر» است تا به دنبال کسانی باشند که بیشترین آگاهی و توان را برای به سامان رساندن وضعیت اجتماع و تولید سیستمهای مورد نیاز دارند. استفاده از فرآیندهای عرفیِ موجود در جامعه اولیه برای ایجاد این پارادایم، نقطه شروع فعالیت مصلحان اول، است. در این فرآیند عرفی، نخبه گزینی اولیه (کسانی که مورد مراجعه دیگران و تأثیرگذار در اعتماد و پذیرش آحاد اجتماعی هستند) به موازات خطابهای عمومی (رسانههای عام و شبکههای اجتماعی) برای جذب نفوس و افکار مستعد نقطه شروع فعالیت است.[↩]
- به فهرست منابع کتاب «جستاری نظری در باب تمدن» مراجعه شود.[↩]
- تمدنشناسی یک نگاه معرفتی درجه دوم به مقولههای سیاست، اقتصاد و فرهنگ و….است.[↩]