[عناوین دیگر:
جایگاه شناسی و کیفیت افزایی در درس خارج فقه و اصول؛
راهبردهای کیفیت افزایی در درس خارج]
منتشر شده در:
مجله رهنامه پژوهش، شمارهٔ ۷، بهار ۱۳۹۰
مصاحبه کننده:
سعید هلالیان
باید بسوی فقه تمدنساز حرکت کنیم
مصاحبه با حجة الإسلام شیخ عبدالحمید واسطی
رهنامه: در ابتدا توضیحی درباره ماهیّت درس خارج و تفاوت آن با فعالیّتهای قبل از درس خارج بفرمایید.
– استاد: بسم الله الرحمن الرحیم.
اگر برنامهریزی آموزشی تابعی ازاهداف آموزشی باشد، مقاطع آموزشی تابعی از اهداف آموزشی میشوند و روشهای آموزش هم متأثّر از اهداف آموزشی میشوند. اهداف آموزشی را میتوان براساس سطوح ششگانه فهم و ادراک تنظیم کرد که عبارتند از:
۱- سطح حافظهای یعنی علم آموز بتواند به یاد بیاورد، مشخص کند، تمیز بدهد، نشان بدهد، تعیین کند، تعریف کند.
۲- سطح فهم اولیه یعنی بتواند به بیان خود مطلب را بازگو کند، ترجمه کند، تنظیم کند، نتیجه بگیرد، شکل آن را بکشد، توضیح دهد.
۳- سطح کاربردی یعنی بتواند استفاده کند، رابطه برقرار کند، انتقال بدهد، تعمیم بدهد، طبقهبندی کند، توصیه کند.
۴- فهم تحلیلی یعنی بتواند مقایسه کند، حذف و اضافه کند، کشف کند، تحقیق کند، سازمان دهی کند، طراحی کند.
۵- فهم استدلالی یا سطح نقد و ارزیابی یعنی بتواند استدلال کند، تصمیم بگیرد، نقد کند، قضاوت کند، ارزیابی نماید.
۶- فهم خلاق یا سطح تولید و خلق یعنی بتواند حدس بزند، نظریه بدهد، تولید کند، استنباط کند، ابداع نماید.
درس خارج در برنامه آموزشی کلان فهم متون دینی در مرتبه سطح فهم استدلالی و فهم خلّاق از سطوح فهم و ادراک قرار دارد.
یعنی ما در برنامه آموزشی فهم دین به کسانی نیاز داریم که توانایی استدلال برای حلّ مسألههای دینی را داشته باشند (یعنی مسألههایی که مبتنی بر کشف مقصود دین است)،. و همینطور کسانی که توانایی داشته باشند لایههای کشف نشده و نهفته متون دینی را اکتشاف کنند. این نیاز سبب میشود هدفگذاری آموزشی برای تحقق چنین افرادی انجام شود.
در مقطع قبل از درس خارج، باید سطح فهم تحلیلی دنبال شود تا فراگیربتواند حلّهای ارائه شدهٔ قبلی به مسألههای مورد نظر را تحلیل کند، اجزا و روابط و تأثیر آنها را کشف کند.
در مقطع قبلتر و پایهتر یعنی مقدّمات، فراگیران باید بتوانند مسألههارا تشخیص بدهند، حلّهایی که برای این مسألهها ارائه شده را تشخیص بدهند وتوانایی بازسازی آن مسألهها و حلها را به زبان خودشان داشته باشند بطوری که مخاطب این گزارش بتواند برای حلّ مسألههای مشابه از گزارش این فرد استفاده کند.
این سه مقطع در طرح تحوّل نظام آموزشی حوزه با این عناوین عنوانگذاری شدهاست:
۱- مقطع اسلامشناس عمومی یعنی کسی که بتواند نظر اسلامشناسان را طوری گزارش کند که مخاطبین از این گزارش برای حلّ مسائل زندگیشان استفاده کنند.
۲- مقطع دوم، اسلامشناس تخصصی است، کسی که بتواند از میان نظرات مختلف و حلّ مسألههای مختلفی که متخصصین ارائه دادهاند، (چه اصل مسائل و چه راه حلّها)، با استدلال یک نظر مختار داشته باشد و در پاسخِ «چرا؟ » نسبت به طرح مسأله و حلّ مسأله، بتواند استدلال کند. چرا اینگونه، چرا این مسأله، چرا با این تقریر و چرا با اینحل؟
۳- مقطع سوم، اسلامشناس فوق تخصّصی و نظریهپرداز است که فردی است که میتواند مسألههای جدید تعریف کند یا حلّهای جدید برای مسألههای قبلی تولیدکند.
مقطع درس خارج در حقیقت از مرحله اسلامشناس تخصّصی شروع میشود. ولی نه با وضعیّت موجودی که داریم که الآن نیمی از دوره آموزشی اسلامشناسی تخصّصی درسطح قرار دارد و نیمی دیگر در درس خارج قرار دارد. آنچه که در سطح قرار دارد این است که نسبت به یک مسأله، بتواند مثلاً نظر مرحوم شیخ یا آخوند را بازسازی بکند. بخشی که در درس خارج قرار دارد این است که نظرات متعدّد بصورت تطبیقی بررسی شوند و ازبین آنها بتواند یک نظر مختار داشته باشد.
هویّت درس خارج، هویت پژوهشی است نه هویت آموزشی. البته این به معنای آن نیست که آموزش در آن دخیل نیست بلکه آموزش، پژوهشمحور است و خود فرد شرکتکننده در درس خارج با راهنمایی استاد باید مهارت خود را در کشف مسائل و تولید حلّهای جدید برای مسائل جدید هم ایجاد کند و هم ارتقا بدهد.
رهنامه: اشاره ای فرمودید به برخی کاستیهایی که الآن در دروس خارج موجود است. اگر میشود بصورت تفصیلیتر دروس موجود را یک آسیبشناسی بکنید که چرا این آسیبها بوجود آمده اند و راه حلهایی را نیز که بصورت راهبردی اشاره کردید، جزئیتر و بصورت راهکار بیان کنید.
– استاد: اگر شاخصِ درس خارج، پژوهشی بودن، و شاخصِ در پژوهش، به حلّ مسأله پرداختن، و شاخص درمسائل در سطح خلاقیت، تعریف مسائل جدید، تعریف راهحلّهای جدید، توانایی استدلال، توانایی نقّادی نظرات رقیب، باشد؛ آنگاه: وضع موجود را که با این شاخصها مقایسه کنیم، میبینیم در هر کدام از این موارد خلأهای زیادی وجود دارد. در برخی از درسها در همهاش، دربرخی درسها به صورت نسبی. برخی درس خارجها حالت سخنرانی گزارشی دارند، گزارش یک مسأله و راه حل آن است. بعد هم گزارش راهحلهایی که افراد مختلف گفته اند. تحلیل هم اگر میشود گزارش کاری است که خود استاد انجام داده و در نهایت هم یک تقریری از عملیاتی که استاد نسبت به این کارانجام داده توسط شاگرد صورت می گیرد که برخی افراد در تقریر خود حتی بازنویسی هم نمیکنند بلکه عین الفاظ و عبارات استاد نوشته میشود.
در برخی درس خارجهای دیگری استاد متوجّه این آسیب است و سعی میکندفکر شاگردان را فعّال کند، دراین فعّالسازیها یا فقط به سؤال و جواب پرداخته میشودیا فقط به بارش فکری پرداخته میشود و کارهایی مثل تفکّر روشمند یا مطالعه تطبیقی به معنای خاصّ اصطلاحیاش یعنی تقریر دو یا چند نظر برای کشف نقاط مشترک، کشف نقاط اختلاف و همه اینها بعنوان مقدّمه برای کشف علّت اختلاف و باز همه اینها بعنوان مقدّمه برای کشف تأثیر این اختلاف در تقریر آن مسأله یا کشف مسأله جدید یا حلّ جدید؛ صورت نمیپذیرد.
در مورد قسمت دوم بحث که فرمودید بحث راهکارها باشد مراحل زیر میتواند اثربخش باشد:
- فراگیر در مرحله نخست، مسأله را صرفاًبعنوان یک ایده دریافت کند؛ موظّف باشد صورت مسأله را موجّهسازی بکند که آیاواقعاً مسأله همین است با همین تقریر؟ در این موضوع آیا مسأله مهمتری نسبت به این مسأله طرح شده وجود دارد یا ندارد؟ به تعبیری جایگاه این مسأله در شبکه مسائل مربوطه کجاست؟
- رای حل مسأله فرضیهپردازی بکند.مقصود از فرضیهپردازی این است که بدون مراجعه به منابع و کارهایی که متخصّصین انجام داده اند سعی کند مستقیماً از آیات و روایات پاسخ مسأله را استخراج کند واین استخراج خود را بتواند قدم به قدم توضیح بدهد و استدلال عملیات استخراج خود رابیان کند. استظهارها ناخودآگاه نباشد، بلکه مستندسازی بشوند و نتیجهگیریها مبتنی بر مقدمات باشد.
- نظرات متخصّصینی را که به این مسأله پرداخته اند و همین مسیر را طی کرده اند، شناسایی کند.
- با همان توضیح که راجع به مطالعه تطبیقی عرض شد به مطالعه تطبیقی این نظرات بپردازد، نقاط اشتراک، نقاط اختلاف، علت اختلاف و تأثیر این اختلاف را آشکارسازی کند.
- فرضیه خود را با این جدول تطبیقی مقایسه کند و حکّ و اصلاح و تکمیل یا تأیید نسبت به نظر خودش داشته باشد.
- یک تقریر اولیهای را بصورت یک بسته علمی از مسأله و نظرش تنظیم کند، بعد سر کلاس برود.
یعنی در مرحله ابتدایی تولید علم صورت بگیرد بعد سر درس برود. اگر این کار را انجام بدهد حتّی اگر استاد، استادی پژوهشمحور یا مسألهمحور نباشد، تفکر شاگرد فعال خواهد شد چون استاد بصورت ناخودآگاه این مراحل را با شدّت و ضعفهایی در مراحل مختلف طی میکند، و شاگرد دایم ذهن خود را در یک موقعیت تطبیقی بین عملیات خودش باعملیات استاد قرار میدهد و نقاط اشتراک و نقاط اختلاف بین کار خودش و کار استاد را ردیابی میکند، بخصوص کشف علّت اختلاف که چرا این مطلب را استاد متوجّه شده ومن نشدم، استاد کجا را دیده و من ندیدم.
درنهایت هم حتماً در یک جمعبندی نهایی در قالب یک مقاله آن مسأله تدوین بشود و تأثیر آن مسأله بر فضای فکری، فضای رفتاری چه در مقیاس خُردو چه در مقیاس کلان توصیف شود.
حل مسأله نباید ابتر نماند. مسألهای داشتیم که حل شد، حال چه اثری دارد؟ حتماً تأثیر آن مسأله در عمل و کاربرد پیگیری بشود و ارائه بشود.
به نظر میآید اگر کسی به این ترتیب مدت زمان کوتاهی همدرس خارج، -کوتاه که عرض میکنیم مقصود در مقیاس روز نیست در مقیاس سال است-، درس خارج برود و چندین درس مختلف، استادها و روشهای مختلف را ببیند، حجیّت روش در اوحاصل میشود.
رهنامه: با توجّه به اینکه در شرایط موجود این وضعیّت بهینه وجود ندارد، گاهی هم مثلاً نیاز میشود که در درس خاصّی شرکت شود یا…، حدّاقل کارهایی که در این وضعیّتها برای بهینه سازی شرکت در درس خارج میشود انجام داد، چیست؟
– استاد: حدّاقل کاری که در این فضا قابل انجام است «بازسازی عملیات استاد» است، یعنی اگر مجبوریم سر کلاسی برویم و قبل از درس هم نمیتوانیم آن کارهارا انجام بدهیم و مجبوریم فقط تقریر بنویسیم، بعد از درس بیایم مسأله و موضوعی راکه استاد طراحی کرده است – وکاملاً فرق دارد که موضوع محور کار شده باشد یا مسألهمحور-، سعی کنیم بصورت مسألهمحور، موضوع را به مسأله تبدیل کنیم. سپس بدون مراجعه به مطلب استاد، مسیری را که برای حل مسأله لازم است طی کنیم و عملیات استاد را بازسازی بکنم. هرجا که ابهامی وبنبستی ایجاد شد به مطلب استاد مراجعه کنیم.
این بازسازی باعث میشود که به سمت روشمندشدن در استنباط حرکت کنیم. به تعبیر دیگر، گویا مسأله اصلاً این است که این فرد در این نحوه تفکر چگونه عمل کرده است و آن چگونگی را میخواهم روی کاغذ بیاورم.
اگر این کار را هم نمیتوانیم انجام دهیم حداقل کاری که این دیگر غیرقابل صرف نظر است این است که همان متن استاد را بدون اینکه عین کلمات استاد را بکارببریم دوباره به زبان خود بازسازی کنیم. این بازسازی سبب میشود که ذهن به یکسری از مفاهیم و روابط که در این بازسازی بصورت ناخودآگاه بوده و به آنها توجّه نشده، توجّه کند. در مباحثه اگر صرفاً از روی متن میخواند و متن را ترجمه میکند این مباحثه نیست ولی اگر در مباحثه همان مطلب درس را به زبان خود بازسازی کنند این خصلت یک قدم به سوی فعالسازی ذهن حرکت خواهد داشت.
رهنامه: برای بیان پیشنیازهای ورود به درس خارج از قدیم حتی بین خود مجتهدین هم اختلاف بوده که مواردی را البته تحت عنوان شرایط اجتهاد در اواخر کتب اصولی بعنوان یک تتمه و بحث فرعی طرح می نمودنددرحالیکه این بحث خودش بحثی اجتهادی و خیلی مهم است و بنظر میآید در طی دوران سطحو حدّاقل قبل از ورود به درس خارج طلبه باید آن را ببیند. همین بحثها نیز که آسیبشناسیشوند دیده میشود که گفتهها معمولاً از روی یک شاخص و ضابطه نیست که براساس اینشاخص این پیشنیازها را باید داشت، اگر میشود در مورد پیشنیازهای ورود به درسخارج با این لحاظ توضیحی بفرمایید.
– استاد: زیرساخت مطلب این عبارت است: که فهم دینی، «متنمحور» است، پس تمام الزامات فهم متنی برای یک فهم روشمند و موجّه لازم است. ازطرف دیگر متن دینی تک لایه و تک ساحتی نیست. لایههای معنایی دارد. لذا تمام الزامات فهم لایههای معنایی در آن دخیل است. از جانب سوم، «عملیات فهم» است، لذاتمام الزامات روش فهم یعنی اصل خود فهمیدن که مبتنی بر روش تفکر است و مبتنی برروش کشف مطلب، کشف حقیقت یا روش تحقیق است باز در این فضا جا گرفته است. شما هرمبنایی را در روش فهم اتخاذ کنید در اینجا اثر دارد. هر مبنایی را در روش فهم متن اتخاذ کنید در اینجا اثر دارد. در روش فهم اگر روش تفکر فقط به اندازه اینکه من یک صغری کبری بچینم موجب کشف واقعیت میشود باشد آن وقت الزاماتش هم در همین حد میشود، اما اگر در روش فهم به این نتیجه رسیدیم که کشف حقیقت و روش فهم نیاز به مسئلهشناسی، قدرت مسئلهیابی، قدرت تشخیص مسائل مرکّب از مسائل بسیط، تشخیص مسائل چندتباری، قدرت نفوذ به موضوع و کشف متغیّرهای درون موضوع، متغیّرشناسی، نحوه لایهبرداری ازموضوع دارد و در روش تفکّر و فهم، نیاز به چشم رابطهبین و کشف روابط بین اجزا است که تحلیل اطلاعات بشود و باز در روش فهم، نیاز به توانایی بازسازی روابط بین متغیرها و در حقیقت مُدل کردن و شبیهسازی و دوبارهسازی آن مسئله داریم؛ الزامات و پیشنیازها فرق می کند.
پیشنیاز یک درس خارج، روش تحقیق و روش تفکر است عمده سروران و افاضل محتواهای خوبی را دارند ولی همهاش بصورت ناخودآگاه است و در سیر آزمون و خطا به دست آمده است و چون قدم به قدم، الگوریتمی و روشمند و خودآگاه نیست، نحوه تعمیم، نحوه انتقالش به دیگران، نحوه استفاده در حل مسئله، به نقصانها و خلاهایی دچار میشود.هرچه بیشتر در روش تفکّر و عملیاتی فکر کردن و یک مسئله را حل کردن، مسئله جدیدی را پیدا کردن، مهارت داشته باشند در عملیات اجتهاد و استنباط با بصیرت بیشتر وسرعت و دقت طبق آن شاخصها حرکت می کنند.
در همایش تخصصی آینده حوزه که ماه گذشته توسّط مؤسسه مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام در مشهد انجام شد یک سری مطالعاتی که در مورد ۲۰ سال آینده صورت گرفته بود، ملاحظاتی جمعبندی شد که به سه نقطه اصلی قوّت و فرصت در آینده منتهی شد: اوّل، بحث علوم شناختی یا معرفت نفسی بود، دوم روش تفکر بود و سوم معنویّت عملی. یعنی حوزههادر فضای رو به آینده هرچه جلوتر میروند نیاز به اینها شدت بیشتری پیدا میکند، اگر حوزه در این سه نقطه دست برتر را داشته باشند، قدرت مدیریت فضای اجتماعی ومدیریت رقیب را خواهد داشت. و در بین این سه مورد روش تفکر، نقطه مرکزی است. اگرما در طلبه ها در حوزه روی این جهت بطور متمرکز کار بکنیم بهره بسیار زیادی خواهیم برد که طلبه هایمان در روش تفکر، تحلیل و استدلال و نقّادی دست برتر را داشته باشند.
رهنامه: منظورتان از روش تفکّر همین منطق موجود است یا روشهای تفکر به معنای عام؟
– استاد: حداقل همین منطق موجود؛ یعنی روی صورتبندی تفکر مثل منطق صوری عملیاتیتر کار بشود. عملیاتیتر یعنی اینکه فرد بتواند از اطّلاعات منطق صوری در عمل استفاده بکند. اگر بحث تعریف را میخواند، بتواند براساس شاخصههای تعریف، تعریفسازی موجّه در مواد مختلف انجام بدهد. بتواند اشکالات در تعریفها راتشخیص بدهد و آنها را اصلاح بکند. اگر استدلال میکند بتواند بصورت قدم به قدم استدلال بکند
معمولاً متکلمین در گفتارها از زبان طبیعی استفاده میکنند و در زبان طبیعی مقدّمات مُضمره وجود دارد و چون مقدمات مُضمره وجود دارد هم شنونده هم تحلیلکننده در تشخیص حفرهها دچار خلل یا تأخیر میشوند. طلبه باید آنقدر تمرین کرده باشد که بتواند با شنیدن یک حرف یا کلام یا خواندن یک مطلب بلافاصله بگوید این پاراگراف مدعایش این است، صغرا و کبرایش این است و حدّ وسطش این است، نتیجهاش این است، دراین قسمت اشکال دارد، استدلال نیست و شبه استدلال است و مغالطه است، و…. باید ذهن نظم منطقی پیدا بکند.
یک قسمت تکمیلی که در منطق موجود است ولی به آن پرداخته نمیشود، روش نظریهپردازی است. منظورم از منطق فقط مصداق کتاب مظفر نیست یعنی کلاً توانایی این کار است، با صرف کتاب منطق مظفر حاصل نمیشود و تکمیل میخواهد. فضای درس خارج، فضای نظریهپردازی است، لذا شاخصهای تولید علم، و ضوابط یک نظریه و روش حرکت برای نظریهپردازی، باید در بحث منطق دنبال شود که درحقیقت به معنای دقیق کلمه اضافه کردن بخش فلسفه علم به منطق است یعنی در بحث تکمیلی، بحث فلسفه علم را در منطق داشته باشد.
یک سری مباحث معرفتشناسی در موجّهسازی یک روش و تفکر و همینطور بحثهای روششناسی نیز به منطق صوری اضافه بشود تا بتواند از میان روشهای مختلف هم خود روش را موجّه بکند و هم علّت انتخاب روش در آن موضوع را. یک قسمت دیگر که درمقاله راهبردهای تحوّل در نظام آموزشی حوزه پیشنهاد شده بود اضافه بشود، بحث منطق مدلسازی و طراحی سیستم است. کلمه سیستم را سختافزاری و مکانیکی برداشت نکنید بلکه سیستمهای فکری مراد است. بحث مدلسازی هم همینطور است. یعنی آن فرآیندی، آن مکانیسمی که فکر را تبدیل به یک محصول میکند. در بحث منطق حتماً به این پرداخته بشود چون یک روش است، منطق روش تفکر است لذا مبنای روششناسانه میخواهد. هم فرآیندتفکر را میخواهد و بعد هم رسیدن به اینکه این تفکر به اثر و کاربرد تبدیل بشود.این باید در منطق پیگیری بشود.
آنچه گفته شد مبنای اوّل یعنی بحث خود فهم بود.قسمت دوم، فهم متن است. الزامات و پیشنیازهایی هم برای فهم متن است. در الزامات فهم متن لایه یکِ فهم متن، «ظهورعبارت» است که متصل به بحث «إلزامات زبانی» میشود.در إلزامات زبانی نکته خیلی مهم این است که ما با متن بلیغ سر و کار داریم و متن بلیغ مساوی با متن آرایش شده صوتی و لفظی نیست که بگوییم بلاغت یعنی اینکه متن زیبایی و آراستگی پیدا کرده باشد، به هیچ وجه اینطور نیست! بلکه متن بلیغ مساوی است با متنی که مراد و مقصود گوینده در قالبی ذکر شده است که بیشترین عکسالعمل موردنظر را در مخاطب ایجاد کند. یعنی مخاطب علاوه بر اینکه مقصود گوینده را حس کند، طوری هم حس کند که در برابر مطلب عکسالعمل بروز بدهد. به تعبیر دیگر فقط إفاده خبر، مقصود یک گوینده حکیم نیست بلکه فایده آن که عکسالعمل مخاطب است مورد نظراوست، بالخصوص در فضای فقهی ما که فضای مراد شارع است و بحث مسؤولیت و تکلیف است ما دقیقاً باید روی این جهت دقت بکنیم که شارع در قبال ارایه این جمله، انتظاری ازمخاطب دارد. به این جهت بلاغت در ادبیات حرف اوّل را میزند.
صرف و نحو، لغتشناسی و در لغتشناسی تفکیک به ریشهشناسی و وزنشناسی، اینها مقدماتی برای کشف مراد است و درحقیقت مقدمات بلاغت است. اینها جزو مباحث مشترکی بوده که اساتید همیشه بیان کرده اند، نکته خاصی که این قسمت داشت تمرکز روی بحث بلاغت بود.
باز براساس آن مبنایی که گفتیم که دنبال فهم متن دینی هستیم اگر براساس مبنایی که در روش فهم متن داریم، فهم لایههای معنایی یاحتی فهم ظهور لایه، تابعی از قرائن زمینه متن باشد باید زمینههای تاریخی متن، زمینههای مخاطبی و صدوری، باید بررسی شوند و مهارت در تشخیص آنها بدست آید، لذاهر بحثی در این راستا از اسباب النزول گرفته تا علم تاریخ، شخصیتشناسی، عملیاتهایی که در فقهالحدیث انجام میشود، همه برای فهم متن لازم است. علومی مثل علوم قرآنی یا علوم حدیثی در حقیقت در این بحثِ قواعد فهم متن نهفته هستند. اگر قرار است با زمینه متن ارتباط داشته باشیم باید معادلات لازم را ببینیم، آیات را ببینم که چه سبک و اسلوبی دارند تا بتوانیم مفاد را بدست بیاوریم. کاری هم که در علم اصول فقه انجام میشود درحقیقت تدوین روش فهم متن است و این مبناها آنجا مبناسازی میشود و نتایجش هم بدست میآید لذا در هر قسمت علم اصول که مبناسازی میشود باید آثار آن مبنا درفهم متن بحث و بررسی شود و بعد هم به عملیات اجرایی پرداخته شود که چطور میتوانیم این روش را برای کشف متن قدم به قدم پیاده کنیم. نمونههایی در علم اصول باید بیاید و بعد درعلم فقه تعمیم داده بشود.
بحث دیگری که در مقدمات طرح میشود و متاسّفانه در مرحله شعاری باقیمانده، این است که در کشف لایههای معنایی، چون لایههای متن دینی منسجم است، باید دو مطلب توجّه شود: یکی دید شبکهای که هر گزارهای در شبکه مفاهیم دینی گذاشته شود که این بطور خاص در بحث روش تفکر تحت عنوان افقهای دید و کیفیتهای زاویه دید باید بحث بشود. مطلب دوم این که چون گزارههای دین از فضای قدسی صادر شدهاند، جنسشان در علم کلّی قرار دارد نه علم جزیی. لذا ذهنی که بخواهد با این متن ارتباط برقرار کند و لایههای معنایی آن را کشف کند نیاز به لمس فضای علم کلّی دارد. لایه ظاهر متن دینی از سنخ علم جزیی است و مکانیزم «علینا إلقاء الأصول» ی دارد و لذا وظیفه مجتهد علاوه بر فهم، تفریع است، ولی تا به آن منشأ علم کلی دستیابی پیدا نکند، نمیتواند تفریع بکند. نیاز به لمس فضای علم کلّی دارد. لذا (إنّالا نعدّ منکم الفقیه فقیهاً حتّی یکون محدّثاً) یا (استفتِ قلبک) حتماً جزو لوازم یک اجتهاد صحیح است. یعنی کسیکه حسّهایی از خدا، از هستی، از حقایق مجرد ندارد، ذهن و فکرو نفسش را در آن فضاها نبرده است، و چتر توحیدی حاکم بر کلّ معارف دین را پیگیری نکرده، در تشخیص مراد شارع علیل خواهد بود. حتماً باید تجربیات معنوی و عرفانی -وهر تعبیری که برایش بگوییم- نسبت به کلّ هستی، نسبت به انسان، نسبت به نفس و روح، نسبت به فضای اجتماعی، تاریخ و تمدن، عوالم ملکوت و موجوداتی که در آنجا فعّال هستند ولو از جهت ذهنی بایستی که روی این فضاها کار شده باشد تا آن دید حاکم و یکپارچه بر کلّ هستی را که شریعت برای مدیریت انسان به سمت آن هست، بتوان لمس نمود. این نباشد، اجتهادها، اجتهادهای جزئی است و اجتهادهای جزئی موجّه بودن تفریع را ندارند.
رهنامه: دانش فقه یا متون فقهی چه نقشی پیدا میکند. فقط میدانی برای تمرین است یا نه؟
– استاد: کاری که در خود قواعد فقه و دانش فقه انجام شده درحقیقت صحنه عملیاتی این مقدّمات برای فهم متن دینی بوده است. آن هم تازه فقط در لایه مؤمِّن ازعقاب یعنی کشف حدّاقلها و مرزها. طبعاً این صحنه عملیاتی برای کسی که بخواهد به فضای اجتهاد بپردازد یک صحنه مطالعه تطبیقی است، صحنه ای است برای تکمیل یا اصلاح روششناسی فرد و برای تکمیل و اصلاح عملیات فهم دین. یعنی مراحل اجرای روش و افقهای دید این مجتهدی که میخواهد دنبال کار برود نسبت به احتمالات مختلف موجود در موضوع فعّال بشود. این نکته خیلی مهم است که تمام احتمالات ممکن در یک مسئله توسط محقّق باید پردازش بشودو آن وقت از بین تمام احتمالات ممکن، احتمال موجّه اختیار شود. اگر احتمالات ممکن پردازش نشود مثل این است که یک قسمتی از فضا تاریک بماند، باید اتّخاذ موضع بکنم.پس حتماً دانش فقه زمینه اصلی است و به تعبیر شما تمرین فهم متن دینی است البته بااین دو خصوصیّت: تطبیق روش و گستردهسازی پردازش احتمالات.
رهنامه: در پایان، اگر چیزی جا مانده یا اگر توصیه ای را برای بهتر شدن درس خارج لازم میدانید، بفرمایید.
– استاد: مدتی است که بحث فلسفههای مضاف در بورس علمی قرار گرفته و بنظرمیآید به حقّ اینطور است، یعنی از پیشنیازهای لازم، فلسفههای علوم هستند. لذاکسی که بخواهد به فضای درس خارج بپردازد فلسفه فقه، فلسفه اصول، فلسفه تفسیر، فلسفه ادبیات، و…را باید پیگیری کند.
مطلب اصلی و نهایی هم اینکه مقیاس اجتهاد و تفقّه در وضعیّت فعلی، مقیاس فرد است. مقیاس فرد، قدرت نظامسازی ندارد لذا حتماً بایدروی تغییر مقیاس از فرد به جامعه، از خُرد به کلان، از جامعه به فضای تمدّن، و فقه تمدنساز حرکت شود. کسی که در فضای درس خارج میخواهد مدعی باشد که نظر دین را استخراج میکند باید به اینها بپردازد، آن هم دین خاتم را که مدّعی است کلّ بشر را تا انتهای تاریخ با تمام تحولات و تغییرات مدیریت میکند وباز مدّعی است که همیشه طرح و برنامه برتر را دارد و یهدی للّتی هی أقوم است. باید روی نحوهٔ فقه کلان، نحوه انتقال محور از فقه فردی به فقه کلان، هم در مبنا و هم در روش و هم در تطبیق و محتوا، کار شود امیدواریم إن شاءالله هرچه زودتر عقل جمعی افاضل حوزوی یک سنگ بنایی را دراین جهت ایجاد کند. تطبیق همین بحث درعمل هم این است که موضوع بسیاری از درس خارجها موضوعات مبتلابه حکومتی باشد. مقصودمان از حکومت، جناح وسیاستهای احزاب یا غیره نیست. مقصود این است که فرآیندهای موردنیاز برای مدیریت کلان جامعه از قانونش گرفته تا فرهنگ، و مدلها و سیستمها، موضوع درس خارج قرار گیرند تا تکلیف آنها براساس نگرش اسلام روشن بشود.
و الحمد لله رب العالمین